عقیق:این آتش افتاده به کانون حسین توستکانون ز موج صاعقه وارون حسین توستاین پر شکسته طایر محزون حسین توست«این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»از اشک و آه شعله برافروز تشنگی بی تاب از شرار غم اندوز تشنگیدیگر چه گویم از شب و از روز تشنگی؟«این نخل تر، کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست»تا عهد خویش، کوفی بیدادگر شکستبر روی اهل بیت تو، آب فرات بسترنگین به خون عترت پاک تو کرد دست«این ماهی فتاده به دریای خون، که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست»چون شام، روزگار حریمت سیاه گشت یک روز، دور چرخ به دلخواه ما نگشتبنگر ز کوفیان چه ستمها به ما گذشت!؟«این غرقۀ محیط شهادت، که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست چون بسته شد ز سیل مخالف، ره نجاتکشتی شکستهایم ز توفان حادثاتای خاتم النبیّین، وی میر کائنات«این خشک لب فتادۀ ممنوع از فرات کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست»با این عمل که سر زد ازین قوم کینه خواهشد روزگار آل پیمبر چو شب سیاهیزدان پاک هست بر احوال ما گواه«این شاه کم سپاه، که با خیل اشک و آه خر گاه ازین جهان زده بیرون حسین توست» این استوار مانده در آیین راستیناخلاص را نهاده شب و روز، ها، ببینبر خاک آستانۀ حق، از صفا جبین«این قالب تپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید نا شده مدفون، حسین توست»آنسان گریست، تا جگر سنگ آب کرد از آبدیده، خانۀ هستی خراب کرداز سوز سینه، داغ دل آفتاب کرد«چون روی در بقیع، به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد»منبع:کرب و بلا211008