متاسفانه یکی از شبهات رایج در عصر کنونی این است که شروع عزا برای امامان شیعه و بویژه سیدالشهدا (ع)، از آن زمان بود كه علمای شیعه به تدریج، آن را به صورت یك عبادت و سنّت در آوردند.
عقیق:در جوابی اجمالی می توان بیان داشت اولاً: عزاداری بر امام حسین (ع) از زمان پیامبر اسلام (ص) برپا شده است و این مطلب از طریق شیعه و سنّی نقل گردیده. ثانیاً: بعد از شهادت امام حسین (ع) عزاداری آن حضرت توسط اهلبیت (ع) برپا و نخستین عزاداران آن حضرت، اسراء كربلا بودند و مكان عزاداری نیز در كوفه و شام بوده است. در مدینه نیز نخستین فرد عزادار امّ سلمه زوجه رسول اكرم (ص) میباشد و شیعیان پیرو و تابع سنّت نبوی و ائمه اطهار هستند. اما در جواب تفصیلی باید گفت که عزاداری بر ابا عبدالله الحسین (ع) و گریه بر مظلومیت آن امام، از زمان كودكی آن حضرت میباشد. شخص نبی اكرم (ص) همواره سعی بر زنده نگه داشتن این مطلب میكردند و همواره بر مظلومیت امام حسین (ع) گریه و دیگران را نیز توصیه می نمودند. حاكم نیشابوری نقل میكند كه: «ام فضل دختر حارث میگوید: داخل شدم بر رسول خدا (ص) و گفتم خواب بدی دیدم، حضرت فرمودند خیر است ان شاء الله، پس گفتم خواب دیدم كه قطعه ای از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد. حضرت فرمودند: به زودی دخترم فاطمه پسری به دنیا میآورد و تو بزرگ كردن آن را بر عهده میگیری. پس از چند روز خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم و آن فرزند را در دامن رسول خدا (ص) گذاشتم پس از مدتی دیدم كه چشمان آن حضرت از اشك پر شد و شروع به گریه كردند. گفتم: ای پیامبر خدا (ص) ترا چه میشود؟ فرمودند: جبرئیل بر من نازل شد و به من خبر داد كه امت من بعد از من این فرزندم را به قتل میرسانند و سپس مقداری از خاك تربت آن حضرت را كه جبرئیل به او داده بود به من دادند». روایات زیادی وجود دارد و از طریق شیعه و سنّی نقل شده است كه پیامبر (ص) در خانه عایشه، امّ سلمه، فاطمه زهرا (س) و یا حتی در مسجد و میان اصحاب، خود عزای امام حسین (ع) را برپا میكردند. علاوه بر این مطلب، به طرق مختلف از طریق اهل سنّت و تشیّع نقل شده است كه: حضرت علی (ع) چون برای جنگ صفین حركت نمودند چون به منطقه كربلا رسیدند فرمودند این مكان جای شهداء میباشد كه مثل آنها شهیدی نمیباشد مگر شهدای بدر. نصربن مزاحم نقل میكند: امام علی (ع) به كربلا رسید به او عرض شد: ای امیر مؤمنان اینجا كربلا است. گفت دارای كرب و بلاء (اندوه و آسیب) سپس با دست خود به جایی اشاره كرد و گفت: اینجا محل فرود آمدن و پیاده شدن ایشان است و به جایی دیگر با دست خود اشاره كرد و گفت: اینجا جای ریختن خون ایشان است. حافظ ابونعیم در دلائل النبوه و ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه، سیوطی در خصایص الكبری، امام احمد بن حنبل در مسند، این واقعه را به طرق مختلف نقل میكنند. بعد از شهادت امام حسین(ع) نیز تنها شیعیان كوفه نبودند كه بر او عزاداری و نوحه سرایی كردند، بلكه علاوه بر خاندان رسول خدا (ص) كه همواره با عزاداری خود سعی میكردند كه این قیام را زنده نگاه دارند، مردم شهرهایی كه اسیران كربلا بر آنها داخل میشدند نیز در این عزاداری، آنها را همراهی میكردند، به طوری كه عزاداری امام حسین (ع) در مركز حكومت ظلم و ستم یعنی شام نیز توسط همین اسرا برپا شد. حافظ ترمذی نقل میكند كه: «سلمی میگوید: داخل شدم بر ام سلمه (همسر رسول خدا(ص)) در حالی كه او گریه میكرد، پس گفتم برای چه گریه میكنی؟ گفت: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم در حالی كه سر او خاك آلود بود پس گفتم تو را چه می شود ای رسول خدا؟ فرمودند: شاهد قتل حسین بودم. یعقوبی نیز نقل میكند كه: «نخستین شیونگر و عزاداری كه در مدینه صدا به شیون برداشت، ام سلمه همسر پیامبر(ص) بود». روایات دالّ بر گریه كردن و عزادار بودن پیامبر اكرم (ص) و صحابه پیامبر، به تواتر در كتب شیعه و سنی نقل شده است، همچنین عزاداری ائمه اطهار (ع)، برای جدشان ابا عبد الله الحسین(ع)، برای هیچ انسان سلیم القلب قابل انكار نیست، كه در این مختصر فقط این جمله پرمعنای امام مهدی (ع) در عزای جدشان امام حسین (ع) را اشاره میكند كه فرمودند: «یا جدّاه یا ابا عبدالله لاَبكین علیك بدل الدموعِ دماً؛ ای جدّم؛ ای ابا عبدالله آن قدر برایت گریه میكنم كه به جای اشك، خون گریه كنم». آری اگر مقام و منزلت اهلبیت (ع) را درك كنیم و مظلومیت و غربت آنها را مظلومیت و غربت خود بدانیم، عشق و محبتمان خواه ناخواه ما را عزادار آن عزیزان مینماید. وقتی تاریخ شهادت میدهد كه اولین عزاداران بر امام حسین (ع) جد بزرگوارشان پیامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار بودند و شیعیان و علمای آنها افتخار تبعیت و پیروی از آن عزیزان را دارند، حال چگونه بدون دلیل، عدهای غافل ادعا میكنند كه عزاداری توسط علمای شیعه شروع و به صورت سنت در آمده است.
پی نوشت ها: 1-حافظ الحاكم نیشابوری، مستدرك الصحیح ج 3: 176. 2-خوارزمی، مقتل الحسین: 162. 3-حافظ ابونعیم، دلائل النبوه ج 3: 211. 4-ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه ج 1: 278. 5-سیوطی، خصایص الكبری ج 2: 138. 6-امام احمد بن حنبل، مسند ج 2: 61. 7- حافظ ترمذی، جامع الصیصح، ج 12: 193. 8-عقوبی، تاریخ یعقوبی ج 2: 182. منبع:قدس 211008