عقیق: اصغر شیرمحمدی/بر خلاف دیدگاهی که تعزیه را متعلق به موزه معرفی می کند، تعزیه به هیچ روی، هنری موزه ای نیست؛ چون، در بستر فرهنگ ایرانی کماکان استمرار دارد. استمرار تعزیه باعث آن شده است تا کنشگران فضای تعزیه خوانی برای پاسخ دهی به برخی نیازهای ذاتی / اجتماعی و یا برای کسب سرمایه های بیشتر "نمادین" و "اقتصادی" اقدام به کارهایی کنند که خود آن را "نوآوری" معرفی می کنند. بهتر است به یکی –دو نمونه از این نوآوری ها اشاره کنم:
تعزیه خوانی که سالیان طولانی، روایت شهادت ابوالفضل(ع) را در فرم به جای مانده از گذشته گان اجرا نموده است، قصد آن می کند تا تغییری را در این روند اعمال کند. وی تصمیم می گیرد تا در "فقره قطع دست " از یک نوحه استفاده کند(تا این جای کار احتمالا عمل نابخردانه ای صورت نگرفته است، نوحه یکی از تکنیک های سرایش تعزیه است که موجب درهم شکستن مرز بین شبیه خوان و مخاطب می شود و در یک "آن" این هر دو را مجازاً تبدیل به روحی واحد می کند) مسأله از موقع انتخاب نوحه(شعروموسیقی) آغاز می شود. وی، نوحه/ترانه«من مست جانانم کی ترسم از جان...» را بر می گزیند. خیلی ها به خوبی می دانند که آهنگ این ترانه، در واقع، تکرارملودیِ «یالا شوفر یالا...» "ابراهیم تاتلیس" ترکیه ای است. در نمونه دیگر شبیه امام در"فقره سَر بُری" یکی از هفتاد و دوتن عین تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده...» را بازخوانی می کند و آن دیگری در فقره"غریبی مسلم" ترانه مرحوم ایرج بسطامی(من مانده ام تنهای تنها...).مخالف خوانهایی را دیده ام که موقع روایت شخصیت شمر و ابن سعد لباس سفید بر تن می کنند(توجه داشته باشید که لباس سفید در فرهنگ ما نماد پاکی و خیر است اما شمر و ابن سعد نماد اشرارند). نکته مهم این است که همه این اتفاقات با عنوان و انگیزه "نوآوری" صورت می گیرد.اما آیا می توان این قبیل از کنش ها را به عنوان تولیداتی نوآوارانه در تعزیه قلمداد کرد؟ تنها به یک دلیل ساده و بدیهی، نه. اگر هنرمندان و پژوهشگران ما خود را تابع قانون"کپی رایت" می دانستند، آنگاه این قبیل آهنگ گزینی ها در زمره "سرقت ادبی" محسوب می شد. بر این دلیل، دلایل دیگری را نیز می توان افزود اما چون هدف این یادداشت نقد این قبیل آسیب ها نیست بنابراین از آن صرف نظر می کنم. از نظر من، انگیزه ایجابی کنش های نوآوارنه در تعزیه بیانگر آن است که تعزیه آبستن یک تحول اساسی است. کُند بودن فرآیند این تحول باعث شده تا گروهی متوجه وقوع آن نشده و نسبت به آن بی تفاوت باشند، گروهی دیگر آن را در قالب انحراف و آسیب طبقه بندی کنند(طردکنندگان) و برخی دیگر نیز آن را رویدادی ناگزیر و جبری معرفی کنند(منفعل ها). به نظر می رسد که باید روند این تحول خواهی به مثابه امری که وجود دارد(هست) پذیرفته شود -البته این پذیرش در معنای انفعال نیست- وسپس برای هدایت روند موصوف "برنامه ریزی" کرد؛ پیگیری برنامه نوزایی در تعزیه به نظر راه حل خردمندانه ای به نظر می رسد. منظور از نوزایی، یعنی به روز کردن تعزیه در بستر شرایط اجتماعی و فرهنگ امروز به طوری که هویت تعزیه دچار تنش نشود. مثلا سرایش اشعار جدید در چارچوب برداشتهای نوینی که از نهضت عاشورا ارائه می شود (تاکید بر آزادی خواهی در برابر تاکید بر ذلت و... ) تاکید بر اهمیت عنصر "وقت" در تعزیه (این که برای شبیه کردن هرفقره از تعزیه صرف چه مدت زمانی کافی است؟) ترویج دیدگاه سیستمی و ساختاری به اجرای تعزیه، حذف آتوریته تعزیه خوان های مشهور(در بیشتر مواقع تداوم اشتباه یک تعزیه خوان مشهور را در میان تعزیه خوانهای محلی می توان مشاهده کرد) مبارزه با استاندارد سازی و شبه تهرانی شدن تعزیه های سایر زمینه های فرهنگ ایرانی، طبقه بندی سنی درباره "فرد[1]"هایی که کودکان می توانند بخوانند وتعزیه هایی که می توانند تماشا کنند و...برای رسیدن به این مقصود مهم ترین اقدام، پایه ریزی برنامه های "آموزش" برای علاقه مندان و فعالان این حوزه است.این برنامه نباید فقط منحصر به جوانها باشد آموزش ، یک ارزش عمومی و استمراری است بیشتر آنکه برخی از پیشکسوتان تعزیه هستند که خود بانی برخی از همین نوآوری های معلول شده اند ومی شوند...(نو آوریِ معلول، مصداق ضرب المثلی است که میگوید: اومد ابروش رُو درست کنه، زد چشمش رُو در آوُرد) ناگفته نماند؛ بسیاری از دل سوزان، پیشتر اهمیت آموزش را درک نموده و اجرای آن را پیشنهاد داده اند اما چون همواره برای اجرای برنامه های آموزش ، اقدام "دولت" را در مد نظر قرار داده اند، بنابراین هیچگاه نتوانسته اند بر این هدف مهم دست پیدا کنند. اگر این هدف در بستر فرهنگ تعزیه خوانی دنبال شود رسیدن به آن چندان دور از انتظار نخواهد بود.گروه های تعزیه خوانی، بومی ترین تعریف از "سازمانهای مردم نهاد"(NGO ) در بستر فرهنگ ایرانی هستند و حرکت در این بستر نیز رمز موفقیت در به انجام رساندن برنامه های آموزش است.
باید در نظر داشت که در فرآیند برنامه های آموزشی، به طور ویژه، پیشکسوتان تعزیه و تعزیه خوانی نمی توانند "معلم" باشند. ما به نخبه هایی نیاز داریم که بتوانند از این پیشکسوتها در راستای انتقال اصالتها (چه در ساحت صورت و چه در ساحت سیرت) یاری بگیرند چرا که برخی از همین پیشکسوت ها برای ماندگاری بیشتر در فضای تعزیه حالت های انفعالی شدیدی به خود گرفته اند.
کوتاه سخن این که؛ الگو گیری از ملودیِ ترانه ابراهیم تاتلیس، سفید جامگی نماد شر و...، توطئه ای آگاهانه برای خدشه دار کردن جایگاه و شأن تعزیه به مثابه نمایش آیینی-ملی ایرانیان نیست . بلکه ناشی از ناآگاهی نسبت به صورت و سیرت خودِ تعزیه است. تعزیه خوانی که نسبت به اجزاء تشکیل دهنده تعزیه شناخت علمی نداشته باشد، یعنی موسیقی تعزیه،شعر،تاریخ، فلسفه نمایش ، لباس پوشی و...را به صورت علمی درک نکرده باشد و توان تشخیص شباهت ها و تفاوتهای آن را با انواع دیگر نمایش نداشته باشد لاجرم در پاسخ به یک نیاز(نیاز به نوجویی، پیشرفت ، خوش درخشیدن و...) اقدام به چنین نوآوری های نادرست می کند.این یادداشت، صرفا یک "طرح مسأله" است به امید آن که منشأ اثر هم بشود.
[1] فرد؛ تقریبا معادل با معنای شخصیت به کارگرفته می شود نیز به نسخه ای که از روی آن اشعار تعزیه خوانده می شود هم گفته می شود.