معمولاً افراد بيننده اظهار ميداشتند حضرت امير علیه السلام را که انشاءالله در لحظة مرگ و عالم برزخ از نزديک ميبينيم؛ اما در اين دنيا، زندگي با اين زن مفيد است!
عقیق:در صفحه 114، جلد دوم ویژه ماه مبارک رمضان سال 1419ق در نشریه "رهتوشه"
خاطره ای از علامه محمدتقی جعفری نوشته شده که بدین شرح است:
فيلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقي جعفري; در تابستان 1376 در جمع تعدادي از
انديشمندان دربارة مهمترين عامل موفقيت خويش در تحصيل علم و ترويج معارف
نوراني اسلام و موفقيتي که در شرح و تفسير نهج البلاغه کسب نموده است،
خاطرهاي تکاندهنده و الهامبخش نقل فرمود که براي تمامي مشتاقان سعادت و
رستگاري آموزنده و مفيد فايده است:
اينجانب توفيقي را که در زمينة تحصيل علوم و ترويج مباني ديني کسب کردهام،
از توجّه ويژه مولاي متقيان عليبنابيطالب علیه السلام نسبت به خودم
دارم.
در سالهاي جواني و اقامت در نجف اشرف در يک شب گرم تابستان به دليل گرماي
بيش از اندازه و سختي اقامت در حجره، دعوت مؤمني را جهت پيوستن به جمع
دوستاني که در خانه آن شخص گرد آمده بودند، پذيرفتم. در آن جلسه، شخصي که
به طنزگويی، مزّاحي و نشاطبخشي در محفل دوستان معروف بود، طبق معمول به
شوخي و بذلهگويي پرداخت و اعلام داشت: من عکس زيبايِ «زن شايسته» يکي از
کشورهاي اروپايي را که در روزنامه ها چاپ شده را با خود آوردهام تا دوستان
حاضر در جلسه ببينند و قضاوت کنند. آن شخص از دوستان جلسه درخواست کرد
بدون تظاهر به دينداري و تقدس، هر کس پس از مشاهده عکس با صراحت و بدون
تعارف بگويد که بين يک لحظه ملاقات و ديدار با اميرالمؤمنين علي علیه
السلام به طور حضوري و يک عمر ازدواج و زندگي با صاحب اين عکس، کدام يک را
برميگزيند؟
عکس آن زن را به نوبت به افراد نشان ميداد و افراد هم هر کدام به فراخور
برداشت و سليقة خود از عکس نظري ميدادند. معمولاً افراد بيننده اظهار
ميداشتند حضرت امير علیه السلام را که انشاءالله در لحظة مرگ و عالم
برزخ از نزديک ميبينيم؛ اما در اين دنيا، زندگي با اين زن مفيد است!
من پنجمين نفر بودم. وقتي خواست عکس را به من نشان بدهد، طوفاني در قلبم به
وجود آمد. بر خود لرزيدم و پيش خود گفتم چه آزمون حساس و بزرگي است! آيا
به راستي سزاوار است لحظهاي ديدار با عليبنابيطالب علیه السلام، آن بزرگ
مرد الهي را با شهوات مبادله کنيم؟! بدون اينکه عکس را ببينم، از جا
برخاستم و جلسه را ترک کردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما
اعتنايي نکردم و خود را با ناراحتي به حجره رساندم. در حجره را باز کردم،
اما به دليل نامناسب بودن هوا داخل نشدم. روي پله نشستم، در حالي که سرم را
به ديوار تکيه داده بودم، به خواب رفتم.
ناگهان خود را در سالني نسبتاً بزرگ يافتم که تعدادي از علماي گذشته حضور
داشتند و در صدر جلسه تختي قرار داشت و حضرت مولا عليبنابيطالب سلام
الله علیه روي آن تخت نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالکاشتر و... نيز
همراه آن حضرت بودند. حضرت امير مرا مورد خطاب قرار داد و به نام به محضر
خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذيري از جا برخاستم. لحظهاي خود را در
آغوش آن حضرت ديدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نيز امام
را با همان خصوصياتي که در روايات خوانده بودم، ديدم و لذت بردم.
در همين حال بيدار شدم و متوجّه شدم از لحظه نشستن در کنار در حجره تا
ملاقات و بيدار شدن چيزي حدود هشت دقيقه طول کشيده است. با حالتي
وصفناپذير خود را به جلسة آقايان رساندم و ديدم همه سرگرم همان عکس هستند.
به آنان گفتم من نتيجة انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، اين
موفقيتها در زندگي علمي نصيبم گشت.