در ادامه بخشهایی از این کتاب را مرور میکنیم.
* اعلام رسمی قیام مختار با اذان ابراهیم مالک اشتر
هنگام غروب بود که ابراهیم فرزند مالک اشتر و مرد شماره دو انقلاب با توافق قبلی مختار، به عنوان اعلام رسمی قیام، بر مأذنه رفت و اذان گفت، سپس شیعیان در مسجد، نماز مغرب را پشت سر ابراهیم به جای آوردند.
پس از نماز، ابراهیم دستور داد، جمعیت پشت سر او به طرف خانه مختار حرکت کنند، در حالی که همه مسلح و آماده رزم بودند.
«ایاس بن مضارب» رئیس شهربانی کوفه، به سرعت خود را به استاندار (ابن مطیع) رساند و به او اعلام خطر و گرفت: به زودی مختار قیام خواهد کرد، دیگر مسأله قیام علنی شده و دشمن متوجه اوضاع گشته بود و گزارشهای مختلف درباره قیام، سبب شد که عمال حکومت، قبل از هر چیز شهر را کاملاً به کنترل خود در آورند، مرحله اول قیام آن بود که کوفه آزاد شود و سپس مسأله تصفیه شهر از ضد انقلاب و بعد از جنگ با حکومت شام اعلام شود.
* اعلام حکومت نظامی در کوفه
دو روز قبل از تعیین تاریخ قیام از جانب مختار و ابراهیم، یعنی روز دوشنبه دوازدهم ربیعالاول، شهر کوفه حکومت نظامی شد و شهر، چهرهای دیگر به خود گرفت، ایاس بن مضارب، نیروهای خود را در شهر بسیج و به فرمان ابن مطیع، اعلام حکومت نظامی کرد.
ایاس، رئیس شهربانی و جمعی از شرطهها و پلیس، در مرکز شهر مستقر شدند و «ایاس» و فرزندش، «راشد» را به فرماندهی جمعی دیگر از نیروهای پلیس، به طرف «کناسه» و تعدادی را به طرف بازار فرستاد و خلاصه گزارش کار خود را به استاندار ارایه داد و پیشنهاد کرد که: هر یک از مراکز مهم و میدانهای حساس شهر را با نیروهای مسلّح خود، تحت فرماندهی سران محلی و وابسته خود، به کنترل خود درآورد.
استاندار، شخصاً برای برقراری امنیت و جلوگیری از هرگونه تشنج و اختلال، وارد صحنه شد و گروههای مسلح محلی را به نقاط حساس شهر گماشت.
«ابراهیم» پس از ادای نماز مغرب با جمعی مسلح، به قصد دیدار مختار، به طرف خانه مختار حرکت کرد و او از اوضاع شهر با خبر بود و میدانست که راهها و مراکز حساس و میادین شهر را نظامیها قُرق کردهاند.
حمید بن مسلمگوید: «شب سهشنبه بود که همراه ابراهیم، به طرف خانه مختار حرکت کردیم و تا اینکه به خانه «عمرو بن حریث» رسیدیم، ما همه سواره بودیم و تعدادمان حدود یکصد مرد جنگی بود که همه مسلح بودیم و زیر قبای خود، زره پوشیده بودیم و شمشیرهای خود را به کتفمان آویخته و سلاح ما جز شمشیر، چیز دیگری نبود، ما از خانه سعید بن قیس نیز گذشتیم تا به خانه «اسامه» رسیدیم.
ما به ابراهیم پیشنهاد کردیم که از راه امنتری حرکت کنیم و از طرف خانه «خالد بن عرفطه» عبور کرده و از طرف «محله نخیله» میگذریم تا به خانه مختار برسیم، «ابراهیم» که جوانی دلیر و نترس بود، پیشنهاد ما را رد کرد و از برخورد با نیروهای دشمن واهمهای نداشت و چنین گفت: به خدا از کنار دارالعماره و وسط بازار میگذرم تا دشمن را مرعوب کنم و عملاً به آنان بفهمانم که ما آنان را چیزی حساب نمیکنیم.
سرانجام راه «باب الفیل» را پیش گرفتیم و مسیر ما درست به سوی نیروهای دشمن بود و از خانه «عمرو بن حریث» گذشتیم که ناگهان فرمانده پلیس دشمن با نیروهای مسلح خود، مقابل ما سبز شدند و راه را بر ما بستند.
* کشتن رئیسپلیس کوفه توسط ابراهیم اشتر
رئیس پلیس فریاد زد: شما کیستید، چکارهاید؟!
ابراهیم با آرامش و خونسردی، جواب داد: من ابراهیم فرزند اَشترم!
رئیس پلیس: این گروه مسلح چیست که تو را همراهی میکند؟! منظورتان چیست؟ و اضافه کرد: به خدا کار شما مشکوک است، به من گزارش دادهاند که تو هر شب، از این جا عبور میکنی، من نمیتوانم اجازه دهم که به راهت ادامه دهی، تو الآن بازداشتی، راه بیافت، تا پیش امیر برویم و هر چه او دستور داد همان خواهد شد.
ابراهیم، مرد غیرت و شهامت، یک دفعه خشمگین شد و خطاب به رئیس پلیس شهر، فریاد زد: کنار رو!
رئیس پلیس: هرگز، نمیشود!
حمید بن مسلم، که خود از شاهدان صحنه است میگوید: در اینجا دیدم، مردی به نام «ابوقطن» پشت سر رئیس پلیس ایستاده بود و غالباً اسکورت او بود و افراد نسبت به او احترام خاصی قائل بودند و با ابراهیم نیز سابقه دوستی داشت.
ابراهیم او را صدا زد: ابوقطن! بیا جلو، وی جلو آمد و نیزه دراز بندی نیز، در دست داشت.
ابوقطن، خیال میکرد، ابراهیم از او خواسته است که جلو بیاید و وساطت کند و با ریش سفیدی، رئیس پلیس را راضی کند که جلو مسیر ابراهیم را باز کند، اما دیدم ابراهیم به سرعت دست برد و نیزه ابوقطن را از دستش گرفت و آن را ورانداز کرد و گفت: عجب نیزه درازی است! و ناگهان نیزه را بلند کرد و درست در گلوی ابن مضارب، رئیس پلیس جای داد تا خواست بجنبد، با فشار نیزه ابراهیم، سرنگون شد و بر روی زمین غلطید و ابراهیم به یکی از همراهانش دستور داد تا سر وی را از بدنش جدا کند و او نیز بلافاصله دستور ابراهیم را اجرا کرد.
نیروی مسلحی که تحت فرماندهی رئیس پلیس شهر بودند، با دیدن اوضاع، صحنه را ترک کردند و هرکدام به طرفی متواری شدند و سپس نزد ابن مطیع استاندار کوفه رفتند و جریان را به او گزارش دادند. ابن مطیع که اوضاع را جدی و خطرناک دید، بلافاصله فرزند ایاس، رئیس پلیس مقتول را به جای پدرش نصب کرد ... بالاخره نیروهای دشمن، با توجه به شناختی که از دلیری و مردانگی ابراهیم داشتند از مسیر ما کناره گرفتند و ما بر مختار وارد شدیم، این جریان در شب چهارشنبه رخ داد.
* آغاز قیام مختار زودتر از برنامهریزی قبلی
ابراهیم نزد مختار رفت و گفت: قرار بود فردا شب قیام را شروع کنیم، اما حادثهای که امشب رخ داد، سبب شد که ما همین امشب، وارد عمل شویم و به دشمن فرصت ندهیم، مختار ناگهان تکان خورد و گفت: مگر چه شده ؟
ابراهیم گفت: ایاس بن مضارب، رئیس پلیس شهر، راه را بر ما گرفت و تصمیم داشت مرا بازداشت کند که من هم او را کشتم و اینک سر بریده او را نیز آوردهام.
مختار که خوب به روحیه ابراهیم آشنا بود، با خوشحالی گفت: خوشخبر باشی! خدای مژده خیرت دهد، این را به فال نیک میگیرم، إنشاءالله این آغاز فتح است.
سران انقلاب خاصه ابراهیم در خانه مختار جمع هستند و جریان برخورد مسلحانه و کشته شدن رئیس پلیس، سبب شد که بنا بر پیشنهاد ابراهیم، در همان شب قیام اعلام شود و مبارزان، شهر حساس کوفه را تصرّف کنند.
منبع:فارس