عاشقی دردسری بود نمی دانستیم حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم شرط، بی بال و پری بود نمی دانستیم آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو سهممان بی خبری بود نمی دانستیم آب و جاروی در خانه ما شاهد بود از تو بر ما گذری بود نمی دانستیم این همه چشم به راهی نگرانم کرده خود این هم نظری بود نمی دانستیم