نگاهی به زندگی، کارنامه و خدمات استاد علی آهی نشان میدهد که تلاشهای فراوان او در زمینه ادبیات مذهبی و شعر آیینی و تمرکز او بر مسائل اعتقادی در سرودههای دینی برای جلوگیری از انحطاط ادبی در این گونه از اشعار، آنقدر فروتنانه و به دور از خودنمایی و ریاکاری بوده که حدود 14 ماه قبل از مرگ او برایش نکوداشت میگیرند و اولین بار از لفظ «استاد» درباره او استفاده میکنند.
آهی که پس از انقلاب، مسئولیتهای مهمی مانند فرماندهی نیروی انتظامی در منطقه مازندران و سیستان و بلوچستان را پذیرفته بود و مدتی مسئول امور ایثارگران این نیرو بود، در اواخر دهه 60 هنگامی که حضور در محل کارش، منوط به پوشیدن لباس نظامی شد، نعلینش را از پا درآورد و گفت: «من لباس نوكری امام حسین (ع) و خاك كف این نعلین را با هیچ مقامی عوض نمیكنم و اگر از نظر قانون نیروی انتظامی اشكالی هست، استعفا میدهم.»
پسر حوا
علی آهی متولد سال 1307 هجری شمسی در محله پامنار تهران است؛ اما همانطور که شهرت او به دهستان «آه» (از توابع شهر آبعلی فعلی) منسوب است، پدربزرگ او در این روستای ییلاقی و کوهستانی در 40 كیلومتری شمال شرق تهران و در مسیر شهرستان آمل زندگی میکرده و پس از چندی به تهران مهاجرت کرده است.
آهی در خانوادهای متدین تولد یافت و لقب و پیشوند «حاج» در پدران او (حاج قربانعلی فرزند حاج حسین فرزند حاج الله فرزند حاج علی) نشانه تدین و اهتمام آنها به فریضه حج بوده است. مادر وی «بیبی حوا»، دختر «میرزا محمد آهی» و پدرش «حاج قربانعلی آهی»، فرزند «حاج حسین» است. به گفته حاج قربانعلی به نقل از پدرانش آنها از سلسله جلیله سادات بودهاند، اما شجرهنامه سیادتشان مفقود شده است. به همین دلیل، پیشوند «سید» در نام و یا شهرت این خاندان ثبت نشده است.
کودکی آهی با ممنوعیت عزاداری ماه محرم به دستور رضا شاه ملعون مصادف شد، اما مردم با شور و شعور حسینی، عزاداری سیدالشهدا (ع) را به هر نحوی که بود، برپا میکردند. علی که کودکی چهار ـ پنج ساله بود، در دنیای کودکانه خود با زدن پارچه مشكی بر چوب، بیرق عزای حسینی درست میکرد و با كودكان همسن خویش دسته عزاداری 10 نفرهای در بازار پامنار به راه میانداخت. اما آجودانهای رژیم پهلوی، حتی سوگواری و سینهزنی این دسته عزاداری کودکان را برنمیتابیدند و آنان را متفرق میكردند. آنها نیز در حال فرار، شعار سر میدادند:
در كربلا غوغا شده
آژان پیره پیدا شده!
7 سال از عمر علی گذشته بود كه حاج قربانعلی او را برای تحصیل در مدرسهای ثبت نام کرد. مهر سال 1314 او یک دانشآموز کلاس اولی بود که در نمازهای جماعت به مدیر متدین مدرسهاش اقتدا میکرد. آن سال، زمانی بود كه زنان عفیفه و پاكدامن ایرانی را به دستور ظالمانه رضا شاه معدوم از پوشش چادر منع میكردند تا همچون زنان غربی در كوچهها و خیابانها رفت و آمد كنند. در پی این قانون، مدارس مختلط شد؛ یعنی دختران، بدون پوشش حجاب و پسران با شلوار کوتاه در كنار یكدیگر روی یك نیمكت مینشستند و درس میخواندند. در همین دوره بود که آموزش قرآن به تعطیلی كشیده شد و دیانت از مدارس رخت بر بست. حاج علی آهی وضع آن زمانه را اینگونه توصیف کرده است: «مدیری داشتیم كه حدود 70 سال سن داشت. او در آن ایام از ترس مأموران، كلاس قرآن ما را در كلاسی در انتهای مدرسه كه نسبت به آن دید كافی نبود، برپا میكرد. روزی بازرسانی وارد مدرسهمان شدند و به جرم آموزش قرآن، مدیرمان را به زندان بردند.»
اولین کتاب شعری که دید
دو سال از این موضوع گذشت و علی 9 ساله، در كلاس سوم دبستان مشغول تحصیل بود. در این سال (1316 شمسی) علاقه فراوان او به مداحی و نیازش به شعر آیینی، مادر را مجبور به خرید كتاب «خزائن الاشعار» (مجموعهای از سرودههای سیدعباس جوهری است که منبع شعری بسیاری از مداحان و ذاکران قدیمی به شمار میرود) برای استفاده او از اشعار آن کرد. علی با داشتن این كتاب بیش از پیش مشتاق آن شده بود تا آن سال در مراسم نیمه شعبان، با قرائت اشعاری از آن، مراسم را باشكوهتر کند. چراغانی محله، مسجد امام (مسجد شاه) و مغازهها شور عجیبی در او ایجاد كرده بود. علی در مقابل یكایك مغازههای بازارچه نوروزخان میایستاد و با اشعاری از این كتاب به مدیحهخوانی امام زمان (عج) میپرداخت.
او از همان سالها با نوحهخوانی سالار شهیدان عجین شد؛ به گونهای كه از اشعار به دست آمده، برای كودكان همسن خود نوحه میخواند. در همان سالها بود که پدرش گاهی در ایام دهه اول محرم، او را برای نوحهخوانی به «قاسمآباد میرفضلاللهی» (بین شمال چهاردانگه و یافتآباد) میبرد.
علی نوجوان در همان سنین (1317 شمسی) در مسجد شاه، از منبرهای فصیحالزمان شیرازی و شب جمعه در مسجد جامع در دعای کمیل از آیتالله حاج میرزا محمدعلی شاهآبادی بهره میبرد. او در نماز جماعت آیات عظام شاهآبادی و سیدمحمد استرآبادی و دیگران نیز حضور مییافت.
او در خاطراتی خودنوشت آورده است: «در یک برهه از آن زمان، آیتالله سیدنورالدین شیرازی با حدود 50 دستگاه اتوبوس جمیعت از شیراز به تهران آمده بودند و زعامت این جمعیت انبوه با آیتالله کاشانی بود. بنده در آن ایام از منبر آیتالله شیرازی كه در مسجد شاه برگزار میشد، بسیار بهره بردم.»
آشنایی با آیتالله میلانی در کربلا
در سال 1330 شمسی، آیتالله سیدابوالقاسم كاشانی به عنوان امیرالحاج انتخاب شد و حاج قربانعلی (پدر علی آهی) نیز به قصد اعمال حج با فرزند 23 ساله خود از طریق سوریه به كربلا مشرف شد تا از آنجا به حج برود. در كربلای معلی، هنگام اقامه نماز در حرم مطهر امام حسین (ع)، حاج علی برای اولین بار با مرجعیتی آشنا شد كه اخلاق، منش و گفتارش، او را چنان شیفته خود ساخت كه راه وصال به محبوب را جز مریدی ایشان ندید. او كسی جز مرجع عالیقدر شیعه «آیتالله سیدمحمدهادی میلانی» نبود. آشنایی آهی با این مرجع بزرگ تقلید، گامهای مؤثر «جهاد اكبر» را در بر داشت؛ به گونهای كه آهی آنچه را در عرفان و معارف الهی كسب كرده است، مدیون ایشان میداند.
کسب فیض از محضر علما، مراجع و روحانیون نامدار کشور به آیتالله میلانی، خلاصه نمیشد و حاج علی آهی، از هر باغ و بوستانی، گلی خوشبو و باطراوت میچید. چنین بود که در اولین آشناییاش با آیتالله آقاشیخ محمدجواد خراسانی، دریافت كه ایشان تبحر بسیاری در مباحث عقیدتی شعر دارد. از طرف دیگر، اخلاق و منش آقاشیخ جواد، او را به شدت جذب خویش كرده بود. علی آهی از این پس خود را ملزم كرد كه با او ارتباط بیشتر و وسیعتری داشته باشد. بنابراین اغلب اوقات نزد او در پایگاه تبلیغیاش یعنی مسجد حضرت ولیعصر (عج) فعلی در سرآسیاب دولاب تهران میرفت و پیش از استفاده از اشعار مدح و مرثیه بزرگان دین، آن اشعار را برای اصلاح نزد او قرائت میكرد. این اولین گامی بود كه آهی در مسائل اعتقادی شعر آیینی برداشت. بنابراین، میتوان آیتالله حاج شیخ جواد خراسانی را اولین استاد وی در این امر دانست.
مقابله با تبلیغ تصوف و ترویج عرفانهای نوظهور در شعر
در اشعار آیینی، گاهی شعر شاعران به سمت و سویی سوق پیدا میكند كه بر آن اشكالاتی وارد میشود كه با دین مبین اسلام سازگاری ندارد. اینگونه ایرادات را «اشكالات عقیدتی شعر» میگویند. اشكالات عقیدتی شعر در ابعاد بسیاری بررسی میشود که از آن جمله میتوان به اشكالات موضوعی، معنایی، زمانی و مكانی و همچنین در اشكالات جبر و تفویض، تشبیه، تعطیل، حلول، قیاس، تناسخ، صلح كل و لسان وجود و نیز اشكالاتی در اصول دین و فروع دین و یا ضد عقل و یا اشكالات استفاده از اصطلاحات صوفیه و مكاتب و مسالك فرقههای دینی و غیردینی و عرفانهای نوظهور اشاره كرد.
حاج علی آهی در آموزهها و تحقیقات خود مبنی بر تفكر شیعی در اشعار، با اشكالات بسیاری روبرو شد و با استفاده از آیات و احادیث و دلایل منطقی، به رفع این اشكالات میكوشید. او گاهی نیز برای محاجه، به سرودن اشعاری در این زمینه میپرداخت که از جمله در مقدمه كتاب آیینه نور ـ كه مجموعهای است از اشعار آیینی او ـ در این باره آورده است: «شاعر مذهبی متعهد، نباید از كلماتی استفاده كند كه مسمای آن در شرع مقدس اسلام، حرام باشد؛ مانند: باده، می، مل، صهبا، صبوحی، مست و مستی، شراب، مانند این اشعار:
گفتم شراب و خرقه، نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان كنم
***
آنچه او ریخت به پیمانه ما، مینوشیم
اگر از خمر بهشت است و گر از باده مست
***
هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، میبنوش
آهی بر اثر همنشینی با چهرههای حقنگر و محققان ژرفنگر، سیره اهل بیت (ع) را در ابعاد زندگی خود به ویژه در سرودن اشعار، مبنا قرار داد. او با داشتن عقیدهای محكم و استوار بر مذهب شیعه امامیه، از نیش زبانها و طعنهها در امان نبود و صدمات و آزارهای فراوانی را نیز در این مسیر پرخطر متحمل شد.
آهی در حوزه عقیدتی شعر، بعضی از اشعار ادیبان بزرگ كشور را ـ كه از روی جهل و یا عناد، مفاهیم غیرشیعی را پیرامون این مكتب گسترش دادهاند ـ با دلیل و برهان، طبق ادله قرآنی و احادیث اهل بیت (ع) به نقد و بررسی كشاند و انتقادهای خود را در قالب نظم و نثر به تصویر كشید كه این آثار وی همراه با دیگر اشعارش به چاپ رسیده است. از جمله نقدهای وی، نقد شعر «موسی و شبان» جلالالدین محمد بلخی و شعر «باب تواضع» سعدی بود كه بر اثر نامهنگاریهای مستمر او، این اشعار از کتابهای درسی آموزش و پرورش حذف شد.
چگونه با حضرت آیتالله خامنهای آشنا شد؟
حاج علی آهی در آن سالها، علاوه بر آموزش مداحی از ادامه تحصیل خویش نیز غافل نبود. به خصوص هنگامی كه اطلاع یافت كه آیتالله سیدمحمدهادی میلانی از کربلا به مشهد مقدس مهاجرت کرده است، با پایان دروس پایه در حوزه آیتالله مجتهدی در سال 1336 شمسی، خود را برای ادامه تحصیل به حوزه آیتالله میلانی در مشهد رساند و تا بدانجا پیش رفت که پس از آن، خود به تدریس دروس پایه تا لمعه در حوزه مشغول شد.
استادان وی در طول تحصیل در دروس ادبیات، صرف و نحو، منطق، فقه، اصول، تفسیر، علم كلام و رجال و حدیث عبارت بودند از: آیتالله سیدرضی شیرازی، آیتالله سیدمحمود طالقانی، آیتالله میرزاحسن لواسانی، حجتالاسلام سیدعلیاصغر میردامادی، حجتالاسلام والمسلمین احمد مجتهدی، حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد ضیاءآبادی و استادان وی در اخلاق و علوم اعتقادی شعر و شاعری و نقد و تحلیل آن، عبارت بودند از: آیتالله محمدجواد خراسانی، آیتالله سیدابوالقاسم خویی، آیتالله سیدمحمدهادی میلانی، آیتالله میرزاجوادآقای تهرانی، آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی، آیتالله علی نمازی شاهرودی، آیتالله سیدمحمد وحیدی، آیتالله حسین وحید خراسانی و آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب (شهید محراب).
آهی، تحصیل علوم دینی را تا مقطع «كفایتین» ادامه داد و پس از آن به تحقیق درباره مسائل و مباحث عقیدتی شعر پرداخت تا آنجا كه در این راستا صاحب نظر و مورد وثوق اعظم علما، مجتهدین و صاحبنظران شد.
حضور در درس خارج آیتالله میلانی، اولین ملاقات وی را با حضرت آیتالله خامنهای، رهبر فرزانه انقلاب را رقم زد. معظم له كه در آن سالها در حوزه آیتالله میلانی مشغول به تحصیل در درس خارج ایشان بودند، از روابط نزدیك آیتالله میلانی با حاج علی آهی و از اعتماد بسیار ایشان نسبت به او باخبر شدند. حضور فعال آهی در عرصههای مختلف با آیتالله میلانی از جمله جابهجایی نامههای فوق محرمانه ایشان به حضرت امام (ره) و باز پس آوردن پاسخ ایشان، آشنایی و رفاقت استواری را بین آیتالله خامنهای و حاج علی آهی فراهم آورد؛ به گونهای كه این رفاقت دیرپا تا زمان رحلت آهی ادامه داشت و اگر نامههای خصوصی و پیگیریهای بیوقفه او به رهبر فرزانه انقلاب نبود، شاید هیچ گاه نهادهای حمایتی از مداحان و ذاکران تشکیل نمیشد.
آهی برای بالا بردن معارف خود، از هر موقعیتی كه پیش میآمد به نحو شایستهای استفاده کرد. دیدار مراجع، عرفا و بزرگان دینی را یكی از وظایف خود میدانست. دیدار مداوم او با این بزرگان و كسب معارف از ایشان، عمل به علوم دریافتی، كسب تقوا و تدین و ... احترام آهی را نزد این بزرگان افزایش داد؛ به طوریكه علما و مراجع، او را فردی امین و مورد وثوق میدانستند و به آهی اعتماد کامل داشتند. به همین دلیل بود که او حامل نامهها و پیامهای محرمانهای برای حضرت امام (ره) از طرف حضرت آیتالله میلانی و روحانیت شرق تهران قرار داشت. در جای دیگر، اعتماد و وثوق به وی تا حدی بود كه از سوی مراجع عظام وقت برای تشكیل دادن جلسات و هیئتی 10 نفره از بهترین و متدینترین افراد منطقه شرق تهران مأموریت یافت.
آهی در این مأموریت، اخبار، وقایع و رخدادهای رژیم طاغوت را كه ضد مكتب تشیع روی میداد، هر شب برای این افراد در ساعاتی متفاوت در یك یا دو جلسه به شرح و توضیح میداد. آماده ساختن این افراد برای مبارزات مخفیانه و راهپیماییهایی در حمایت از اسلام، روحانیت و حضرت امام (ره) از اصلیترین برنامههای این نشستها بود. اینگونه بود كه وی در ایجاد تشكیلات مخفی و ساماندهی آنان نقش اساسی داشت.
جامعه مداحان را مدرسه کرد
آهی، با پشتوانه سنگین علمی و شاگردی درازمدت در مکتب مراجع و بزرگان دینی، خلأ آموزشی در میان مداحان را به خوبی درک کرد و در دهه 1340 شمسی، هیئتی برای مداحان شرق تهران تأسیس کرد که در جلسات آن، هم مباحث و مسائل اعتقادی اشعار را به آنها گوشزد کند، هم به بیان دقیق تاریخ اسلام بپردازد، هم مقتل صحیح و بدون اغراق و خرافه را به مداحان بیاموزاند و هم روش روضهخوانی را به آنها یاد دهد. این هیئت آموزشی كه صبح روزهای سهشنبه هر هفته در شرق تهران برپا شد، ابتدا با دعوت از مداحان جوان و در منازل آنان شكل گرفت، اما بعدها مداحان پیشكسوت نیز از آن استقبال و در آن شركت كردند.
اعضای جامعه مداحان در آن زمان را حدود 100 نفر از بهترین مداحان و شاعران تهران تشكیل میدادند که بعدها به دلیل پذیرش مسئولیتهای اجتماعی از سوی آهی، تا اندازهای تغییر جهت داد.
شعارهای شاعرانه برای انقلاب
در پی همكاریهای حاج علی آهی با گروه «جمعیت اتحاد مسلمین» و عضویت وی در گروه فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی در خصوص حفظ مكتب، مأموران ساواک مکرراً برای یافتن مدركی به منزل او وارد میشدند و بارها و بارها وی را به جرم فعالیت در این گروهها دستگیر و بازداشت میکردند.
نقش مؤثر وی در شكلگیری انقلاب اسلامی، از تحت نظر بودنش توسط ساواك و نیز نامههای پیدر پی این گروه برای دستگیری آهی به وضوح دیده میشود. همچنین ناامنی محل سكونت آهی، بازداشت فرزندانش و شكنجه شدنشان، حاكی از استواری وی در عمل به آیات قرآن و آموزههای دینی و تربیت فرزندان در راهی است كه خود بدان یقین داشته است.
در بحبوحه پیروزی انقلاب به دستور حضرت امام (ره)، مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، سربازانی كه برای خدمت سربازی در پادگانها بودند، پیام امام را به عنوان ولیفقیه بر دیده قرار داده، پادگانها را ترك كردند. مردم برای پیروزی انقلابی كه به دست حضرت امام (ره) پا گرفته بود، با اعتصابات گسترده، روزها و شبها در محلهای معینی تجمع میكردند و با پخش اطلاعیههای حضرت امام (ره) و با شعارهایی كه از سوی دوستداران این انقلاب ساخته و پرداخته میشد، گروه گروه علیه رژیم منفور پهلوی به تظاهرات میپرداختند.
از جمله اموری كه حاج علی آهی در این راهپیماییها به عهده داشت، هدایت تظاهركنندگان بود. او شبها طی جلسات مخفی با حضور 5 نفر از معتمدان در طرحریزی این تظاهرات و به ساخت شعارهای انقلابی مشغول میشدند. پس از این جلسه، در تجمع مردم در محلهای معین، توسط فرزند وی (حاج حسن)، این شعارها برای مردم خوانده میشد و آنان علیه رژیم پهلوی به راه میافتادند.
از جمله شعارهای ساخته شده توسط حاج علی آهی میتوان به اینها اشاره کرد:
به دست آمریكا و اسراییل ـ شورای سلطنت شده تشكیل
اساس این شورا بر ضد الله است ـ نقشه دیگر از جنایت شاه است
مسئولیتی که آیتالله مهدوی کنی به آهی داد
در اوایل انقلاب بود كه با تشكیل كمیته انقلاب اسلامی، به سفارش آیتالله مهدوی كنی، وی به عضویت آن درآمد و در کمیته مسئولیت گرفت. او در ابتدا مسئولیت كمیتههای جاده هراز تا ابتدای آمل و جاده فیروزكوه تا شهر فیروزكوه را به عهده داشت كه بعدها طی تقسیمات وزارت كشور، مركز آن شهرستان دماوند شد. خاطرات و یادگارهای بر جای مانده از ایشان در كمیته انقلاب اسلامی به نقل از پاسداران در همین كتاب آورده شده است.
اقدامات شایسته وی در این عرصه، آهی را نزد عوامل كشوری شایسته فرماندهی استان سیستان و بلوچستان کرد. او پس از سالها خدمت بیاجر و پاداش، به فرماندهی استان سیستان و بلوچستان منصوب شد و در ادغام ژاندارمری و شهربانی و كمیته انقلاب اسلامی به نیروی انتظامی، به دستور مقام معظم رهبری به درجه سرتیپ تمام با سه سال ارشدیت نایل آمد. در نیروی انتظامی نیز شایستگیهای قابل تحسین سرتیپ حاج علی آهی، وی را به سمت و سوی اداره «ایثارگران نیروی انتظامی» سوق داده تا او مسئول این سازمان شود.
آهی یكی از خاطرات خود را در این منصب اینگونه بازگو میكند: «هنگامی كه در جلسهای عنوان كردند همه مسئولان نیروی انتظامی موظف هستند لباس رسمی بر تن كنند، منظورشان من بودم كه با نعلین و لباس مداحی به محل خدمت میرفتم. من نیز با كمال خونسردی نعلین خود را از پا درآوردم، آن را روی میز گذاشتم و گفتم: من لباس نوكری امام حسین (ع) و خاك كف این نعلین را با هیچ مقامی عوض نمیكنم و اگر از نظر قانون نیروی انتظامی اشكالی هست، من استعفا میدهم.»
آهی سرانجام با درجه سرتیپ تمامی با دوسال ارشدیت از نیروی انتظامی کنارهگیری کرد.
دلسوزی برای مداحان؛ از حمایتهای صنفی تا دیار ابدی
حاج علی آهی به واسطه آشنایی با جامعه مداحان و شاعران آیینی در كل كشور و شناخت دردها و نیازهای موجود این قشر تأثیرگذار مذهبی و فرهنگی، به منظور فراهم آوردن فضایی برای ارائه و انجام خدمات رفاهی و بیمه مداحان و شاعران آیینی كشور، بنیاد علمی ـ فرهنگی دعبل خُزاعی را با سایر افراد و نمایندگان دستگاههای مرتبط پایهریزی کرد.
آهی در آبان ماه 1381، طی نامهای به مقام معظم رهبری، به برخی از مشكلات مداحان اهل بیت (ع) اشاره کرد و پس از پیگیریهای مكرر در سال 1384 در دیداری که معظم له هر ساله به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) با مداحان اهل بیت (ع) داشتند، نامه دیگری تقدیم معظم له کرد. با سابقه آشنایی میان مقام معظم رهبری با وی، حضرت آیتالله خامنهای دستور تشكیل جلسهای را در خصوص رسیدگی به این امر صادر کردند كه نتیجه جلسه مذكور تأسیس «مؤسسه بنیاد علمی ـ فرهنگی دعبل خزاعی» در خرداد سال 1385 شمسی شد و از همان تاریخ، انجام خدمات ویژه مداحان و شاعران آیینی از طریق این مؤسسه آغاز و صدها نفر از مداحان پیشکسوت را زیر پوشش قرار داده است. البته آهی پس از تأسیس بنیاد دعبل و حمایت بیمهای از مداحان و پشتیبانی معیشتی از پیرغلامان ازکارافتاده مأموریتش را تمام شده ندانست. گام دوم تفكر او، حفظ و حراست مداحان از انحرافات و در پی آن تعلیم اصول و قواعد مداحی بود. از این رو آهی برای عملی شدن این گام مهم، تشکیل و تأسیس خانهای را برای این امر به شهرداری تهران پیشنهاد داد که بعدها خانه مداحان اهل بیت رسولالله (ص) نام گرفت.
اگر تأسیس جامعه مداحان شرق تهران، پایهگذاری بنیاد دعبل و راهاندازی خانه مداحان را سه اقدام اساسی حاج علی آهی در طول حیات 87 ساله او بدانیم، نمیتوانیم از تلاشهای او برای اختصاص قطعهای برای تدفین مداحان و ذاکران اهل بیت (ع) در بهشت زهرای تهران چشم بپوشیم. تأسیس خانه مداحان، زمینهای شد که آهی و اعضای هیئت مدیره آن در نشستهای پی در پی با مدیران شهری، دستور شهردار تهران را برای تکریم مداحانی که به سوی دیار ابدی سفر میکنند، دریافت کنند. طبق این دستور، 1200 قطعه قبر از قطعه شماره 301 بهشت زهرا با امضای توافقنامهای در اسفند 1389 بین شهردار تهران و حاج علی آهی به اعضای خانه مداحان واگذار شد.
نوشتههای استاد
حاج علی آهی پس از تلاشها و كوششهای مستمر و شبانهروزی خود، تحقیقات خود را به صورت کتابها و یا جزواتی درآورد كه برخی از کتابهای وی عبارتند از:
1. مجموعه شعر دیوان آهی در دو جلد.
2. مجموعه شعر آیینه نور.
3. توصیف صنایع شعر كهن فارسی و پیرایش آن با كِلك بدیع.
4. فلسفه قیام امام حسین (ع) از دیدگاه عقل.
5. شعر و شاعری از نظرگاه قرآن، عترت و سنت، در هفت بخش.
6. درسهایی از علم كلام (نگرشی تحلیلی درباره تصوف و تأثیرات آن در ادبیات آیینی) در یك جلد.
7. تنویر الافكار (درباره مباحث اعتقادی در شعر).
8. قافیه در شعر فارسی (نقد و بررسی قافیه از آغاز تا به امروز). این كتاب با پیرایش استاد حسین آهی به صورت آموزشی تدوین یافته و در نوع خود بینظیر است.
9. جزوات آموزشی متعدد، با موضوعات: جبر و تفویض، تشبیه و تعطیل، تجسم، تجسد و ... و نیز آشنایی با عقاید متصوفه مانند: صلح كل، وحدت وجود، حلول و اتحاد، ولایت نوعیه و ... كه به شعر و ادب پارسی و متأسفانه به اشعار آیینی راه یافته است.
آخرین روزهای حیات استاد
شاعری که 16 ماه قبل از مرگش استاد شد!
علی آهی را خیلی از مراجع، علما و شخصیتهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی میشناختند و دهها مداح و شاعری که زیر نظر او تربیت یافته بودند، آهی را استاد مسلم شعر و مدح ائمه طاهرین سلامالله علیها میدانستند. با این حال، این مرد انقلابی و شاعر پرکوشش، تنها 16 ماه قبل از مرگش به لقب «استاد» ملقب شد. قصه از آنجایی آغاز میشود که شهرداری تهران در مراسم نکوداشتی در قالب «پرده عشاق» تصمیم گرفت از این شاعر و پیشکسوت مداحی تجلیل کند. تازه آنجا بود که لفظ «استاد» به صورت رسمی برای او به کار رفت و رسانهها از آیین نکوداشت «استاد علی آهی» خبر، گزارش، فیلم و عکس تهیه کردند.
آهی 9 ماه بعد از این مراسم، کوچکترین پسرش، دکتر محمدرضا آهی را از دست داد. این داغ، قامت استاد را خم کرد و او را در بستر بیماریهای گوناگون انداخت. تا اینکه درد و رنج در 16 فروردین امسال بر او غلبه کرد و خبر درگذشت استاد علی آهی در شهر پیچید.
تشییع باشکوه استاد علی آهی از مقابل مسجدش در تهران
آخرین نامهای که نوشت
چند روز بعد از درگذشت استاد علی آهی، حجتالاسلام والمسلمین خاموشی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی در خاطرهای از او میگوید: «یک بار برای عیادت از استاد آهی به بیمارستان رفتم و به ایشان گفتم: «شما امری با بنده ندارید؟» اشاره کرد که صبر کنم. دستش را زیر بالش برد و یک نامه به من داد. در تکمیل آن چه در نامه نوشته بود، گفت: «پدرجان! این بندگان خدا از کار افتاده و خانهنشین شدهاند. دستور بدهید به آنها رسیدگی کنند.» منظور او از بندگان خدا، مداحان سالخورده بود.