عقیق: در بخش قبلی این یادداشت حسن رهبری، آورده بود: به شهادت قرآن و ادله تاریخی، اهل مدینه و اطراف آن را منافقان تشکیل داده بودند؛ به گونه ای که در نبرد اُحُد بیش از سیصد نفر (یک سوم سپاه مسلمانان) اهل نفاق بودند و از نیمه راه بازگشتند.اکنون بخش سوم و پایانی این مقاله را با هم می خوانیم.مفهوم شناسی تقیهحال پس از آشنایی با معنا و مفهوم نفاق در قرآن و روایات، جای آن دارد که با معنا و مفهوم تقیه نیز از همان منظر نگاهی داشته باشیم تا حدود و مرزهای هر کدام در دایره اسلامی بر ما آشکار گردد.تقیه را دانشمندان اسلامی چنین تعریف می کنند: التقیة کتمان الحق و سرّ الاعتقاد فیه و مکاتمة المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فی الدّین أو الدّنیا ...»[۱] تقیه، پنهان داشتن حق و اعتقاد خود در مقابله با مخالفان و ظاهر نساختن اموری است که ضرر به دین یا دنیا را به دنبال داشته باشد.آلوسی هم از مفسران اهل سنّت چنین می گوید: «التقیة محافظة النفس أو العرض أو المال من شرّ الاعداء.[۲ تقیه، نگهداری نفس یا آبرو یا مال، از شرّ دشمنان است.شهید مطهری در تعريف روزآمدي چنين مينويسد: تقیه مطلقاً یک نوع تاکتیکی است برای حفظ هدف و رسیدن به هدف.تقیه قانونی است که عقل آن را میپذیرد، بلکه واجب می شمارد و در جهان سیاست بدون آن که نام آن را تقیه بگذارند آنرا می پذیرند.[۳]تعریف صحیح تقیه، «سپر به کاربردن است»[۴] برای حفظ نیروی مالی یا جانی یا اعتباری خود، که اگر صراحت به کار برده شود، طرف، ضربت خود را وارد میآورد. واژه ها با واژه ضد خود بهتر شناخته میشود. حضرت امام صادق (ع) در حدیثی، ضد تقیه را «اذاعه» فرموده که چنین است: «وَ التَّقِيَّةُ وَ ضِدَّهَا الْإِذَاعَة»[۵] و تقیه که ضد آن بیپروایی است (افشای مواردی که به ضرر انسان تمام می شود)تقیه در قرآنواژه تقیه در قرآن به همان شکل مصدری دیده نمی شود، بلکه آیاتی چند به مفهوم و حکم کلی آن دلالت می کنند، که عبارتند از:۱- «لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُونَ الکافِرینَ أولیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنینَ... إلاّ أن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً ...» (آل عمران۳، ۲۸). مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی و سرپرستی خود برگزینند مگر اینکه از آنان بپرهیزند و تقیه نمایند.۲- «مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعدِ إیمانِهِ إِلاّ مَن اُکرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإیمانِ ...» (نمل۱۶، ۱۰۶). هر کس پس از ایمان به خدا، کافر شود (عذاب بزرگی در انتظارش است) مگر اینکه مجبور شود در حالی که قلبش به ایمان اطمینان دارد.مفسران در شأن نزول آیه می نویسند: ابی عبیده بن محمد بن عمار از پدرش عمار روایت میکند که: مشرکان، عمار یاسر را دستگیر کردند تا اینکه به رسول خدا (ص) دشنام داد و بتهای آنان را ستود، آن گاه رهایش کردند.چون به حضور رسول خدا (ص) رسید، از حال و ماجرای او پرسیدند. گفت: خیلی بد؛ زیرا تا به ساحت مقدس شما توهین نکردم و بتهای آنان را نستودم، آزادم نکردند. حضرت فرمود: دلت را چگونه یافتی؟ عرض کرد مطمئن به ایمان. حضرت فرمود: اگر بار دیگر هم چنین اتفاقی روی داد، همان را تکرار کن. در این جا بود که آیه «إلاّ من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان» نازل گردید.[۶]۳- «قالَ رَجُلٌ مؤمِنٌ مِن آلِ فِرعُونَ یَکتُمُ ایمانَهٌ ...» (غافر۴۰، ۲۸) [هنگامی که فرعونیان، کشتن موسی را پیشنهاد کردند] مرد مؤمنی از وابستگان فرعون که ایمان خود را پنهان (و کفر خود را آشکار) می کرد، (برای بازداری آنان از این کار) گفت: ... .مفضّل می گوید که از حضرت امام صادق (ع) از معنای آیه «... اَجعَل بَینَکُم و بَینَهُم رَدماً»[۷] پرسیدم، فرمود: منظور تقیّه است که «فَمَا اسطاعُوا اَن یَظهَروهُ و مَا استَطاعُوا لَهُ نَقباً» اگر تقیه کنی برای تو حیلهای نمیتوانند بکنند و خود قلعهای استوار است و میان تو و دشمنان خدا سد محکمی است که نمیتوانند آن را سوراخ بکنند.[۸]تقیه در روایاتمشروعیّت تقیه و چه بسا وجوب آن، در زبان روایات به طور آشکار بیان شده و موارد آن نیز مطرح گردیده است. ما اجمالاً برخی از آنها را در زیر می آوریم.۱- حضرت امام جعفر صادق (ع) می فرماید: إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه.[۹] همانا نه دهم دین در تقیه است، و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.۲- باز آن حضرت می فرماید: إِنَّ التَّقِيَّةَ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ، وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»[۱۰] تقیه سپر خدایی میان او و خلق اوست.۳- لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَه.»[۱۱] تقیه مواردی دارد؛ هرکس آن را از مواردش خارج کند بر آن استوار نميباشد. ۴- حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: «التَّقِيَّةُ فِي كُلِ شَيْءٍ وَ كُلُّ شَيْءٍ اضْطُرَّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَه.»[۱۲] در هر موردی که آدمیزاد به تقیه ناچار شود، خدا آن را برایش حلال ساخته است.حضرت امام صادق (ع) میفرماید: «إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا يُعَيِّرُونَّا بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ[۱۳] وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْءِ[۱۴] قُلْتُ وَ مَا الْخَبْءُ قَالَ التَّقِيَّةُ.»[۱۵]ـ از کاری که موجب سرزنش ما شود بپرهیزید؛ همانا فرزند بد، موجب سرزنش پدر (از سوی مردم) میشود. (در مقابل مخالفان ما) مایه زینت ما باشید نه مایه سرافکندگی ما. در مساجد آنان نماز بگزارید و از بیماران آنان عیادت کنید؛ در تشییع جنازه آنان شرکت کنید؛ و در کارهای نیک پیشقدم شوید؛ به خدا سوگند که خداوند به چیزی بهتر از تقیه، عبادت نشده است. راوی میگوید. پرسیدم «خباء» چیست؟ فرمود: «تقیه».ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت می کند که فرمود:اصحاب کهف، ایمان به خدا را پنهان و تظاهر به کفر کردند؛ و به همین جهت، خداوند پاداش آنان را دو برابر داد.[۱۶]در روایت دیگری از آن حضرت آمده است که میفرماید: اصحاب کهف در ظاهر زنّار میبستند و در مراسم و جشنهای مردم، شرکت میکردند.[۱۷]"درست ابی منصور" می گوید:كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى (ع) وَ عِنْدَهُ الْكُمَيْتُ بْنُ زَيْدٍ- فَقَالَ لِلْكُمَيْتِ أَنْتَ الَّذِي تَقُولُ:فَالْآنَ صِرْتُ إِلَى أُمَيَّةَ وَ الْأُمُورُ لَهَا مَصَايِرُ - قَالَ قُلْتُ: ذَاكَ وَ اللَّهِ مَا رَجَعْتُ عَنْ إِيمَانِي وَ إِنِّي لَكُمْ لَمُوَالٍ وَ لِعَدُوِّكُمْ لَقَالٍ وَ لَكِنِّي قُلْتُهُ عَلَى التَّقِيَّةِ قَالَ أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ إِنَّ التَّقِيَّةَ تَجُوزُ فِي شُرْبِ الْخَمْرِ.[۱۸]ـ من در خدمت امام موسی بن جعفر (ع) بودم و کمیت (شاعر اهل بیت) نیز آنجا بود. حضرت به کمیت فرمود: آیا این شعر را تو گفتهای؟اکنون من به خاندان امیه رو کردهام؛ و کارهای آنان هم به من رو کرده است.گفت: آری! من این شعر را بدون اینکه از ایمان خود برگردم، گفتهام. من دوستدار شما و دشمن دشمنان شمایم! این را از روی تقیه گفتهام.امام فرمود: اگر چنین باشد، آن گاه تقیه، مجوز شراب خواری هم خواهد بود!با توجه به این روایات در مییابم که تقیه همچون زرهپوشی است که انسان مؤمن را از خطرات جانی و مالی دشمنان رهانیده و معاشرت مسالمتآمیز را با ادیان و مذاهب و اعتقادات گوناگون، تا فراهم شدن زمینههای خروج از آن وضعیت فراهم مینماید.تقیه، تا جایی مجاز است كه در نگاه دین اسلام با مصلحت بالاتری در تعارض نبوده باشد، و الاّ دیوار تقيه فروپاشیده و خطرپذیری را ضروری مینماید.مواردی که در روایات اسلامی، دستور پرهیز از تقیه داده شده عبارتند از:۱- نافرماني از پیشوای معصومانسان مؤمن، به بهانه تقیه نمی تواند از فرامین پيشواي معصوم سرپیچی نماید؛ زیرا بهترین مرجع تشخیصِ محل تقیه، شخص معصوم است. پس فراخوانی او به امری، نشانگر شکسته شدن مرزهای تقیه است که باید مراعات گردد و الاّ به وادی نفاق گرفتار خواهد آمد.حضرت امام صادق (ع) این مورد را چنین تبیین می فرماید: «... وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ دُعِيتُمْ لِتَنْصُرُونَا لَقُلْتُمْ لَا نَفْعَلُ إِنَّمَا نَتَّقِي وَ لَكَانَتِ التَّقِيَّةُ أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ آبَائِكُمْ وَ أُمَّهَاتِكُمْ وَ لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ- مَا احْتَاجَ إِلَى مُسَاءَلَتِكُمْ عَنْ ذَلِكَ وَ لَأَقَامَ فِي كَثِيرٍ مِنْكُمْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ حَدَّ اللَّهِ.»[۱۹] به خدا سوگند! اگر برای یاری کردن به ما فراخوانده شوید به بهانه تقیه آن را رد میکنید؛ زیرا تقیه در نظر شما از پدران و مادرانتان محبوبتر است؛ ولی آن گاه که قائم ما قیام کند به نظرخواهی از شما نیازی ندارد؛ مجازات منافقان را برای شما اجرا خواهد کرد.۲- در مقام خونریزی ناحقاز دیدگاه اسلامی، خون انسان بسیار عزیز و محترم است؛ تا جایی که کشتن ناحق انسانی با کشتن همه مردم دنیا برابری مینماید.[۲۰] و جهنم همیشگی و خشم و نفرین الهی سزای او میباشد.[۲۱] از این رو، کشتن انسان بی گناهی با شمشیر تقیه و یا مباشرت در ریختن خون او به بهانه ترس از مجازات مقام ما فوق یا رده های فرماندهی، تعریفی در حوزه تقیه نداشته و محملی بر جواز قتل و خونریزی بشمار نمی رود.حضرت امام صادق (ع) در فرازی از حدیث قبلی می فرماید: إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدِّمَاءُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ.[۲۲] تقیه برای آن قرار داده شده که خون ریخته نشود، پس هنگامی که به خونریزی کشید، دیگر تقیه جایز نمی باشد.۳- تقیه در جایی که ضرورتی بر آن نیست: تقیه، وقتی است که به گمانی قوی بداند، ضرری در پی دارد، اما هر گاه گمان ضرری نمی دهد، تقیه هم جایی ندارد.[۲۳] این سخن، برگرفته از سخن حضرت امام صادق (ع) است که فرمود: التَّقِيَّةُ فِي كُلِ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِه.[۲۴]- تقیه در هر ضرورتی است، و شخص نیازمند به تقیه به مواردش داناتر است.رابطه تقیه با «دو رویی»برخی چنانکه نفاق را در مفهوم «دو رویی» به کار بردهاند، تقیه را هم نیز به همان مفهوم گرفتهاند. در حالی که معنای «دو رویی» در هر دو واژه از بار معنای حقیقی آنها میکاهد؛ زیرا دو رویی برای نفاق، آن قدر که معنای بسیار شرافتمندانهای است، برای تقیه هم کمال بیانصافی است. با چنین معنایی میتوان نتیجه گرفت که در دنیا همه انسانها به نوعی گرفتار «دو رویی»اند، و عالم خلقت هيچوقت انسان يكرنگي به خود نديده است. همچنين هر كسي در هر موقعيت و مقام مذهبی، اجتماعی و سیاسی میتواند کسانی را که با او هم عقیده، همراه، همگروه، هم حزب و همدل نیستند، با چوب و چماق نفاق و دو رویی، تکفیر نموده و آزادیهای شرعی و قانونی را از او سلب نماید.قرآن ـ چنان که در آیات قبلی دیدیم ـ و روایات معصومان (ع)، هر گونه دو رویی را مذموم و ناپسند نمیشمارند و چه بسا دو روییهایی که بدانها صحّه گذاشته و آنها را از اخلاق حمیده و فضایل انسانی شمردهاند.قرآن مجید در آیه دیگری به صراحت می فرماید: «لِلفُقَراءِ الّذینَ اُحصِرُوا فی سَبیلِ اللهِ لا یَستَطیعُونَ ضَرباً فِی الاَرضِ یَحسَبُهُمُ الجاِهلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف ...»[۲۵] (نفاق) برای نیازمندانی است که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند و نمیتوانند دنبال روزی بگردند؛ به قدری عفیف و خویشندارند که افراد ناآگاه آنان را بینیاز میپندارند.و مصداق روایی آن، سخن حضرت امام علی (ع) است که درباره صفات مؤمنان به «همّام» فرمود: «یا همّام! المُؤمِنُ هُوَ الکيّسُ الفَطِنُ، بِشرُهُ فی وجهِهِ و حُزنُهُ فی قلبِه.[۲۶] ای همّام! مؤمن زیرک و هوشمند است، شادابیاش در چهره، و اندوهش در سینه است. پس، پنهان کردن اسرار یا مسائلی که افشای آن موجب حقارت و زبونی و بیآبرويی انسان در جامعه خواهد بود در آموزههای دینی نوعی فضیلت نگاشته شده است.اسلام در حالی که تظاهر در بسیاری از عبادات را همواره ممنوع و موجب شرکآلود شدن و نابودی آن اعلام مینماید، بر تظاهر به شادابی و جوانی به عنوان عبادت تأكید نموده و آن را جزو سنّت و روش پیامبر خدا (ص) و امامان معصوم (ع) قرار داده و از قول ششمین امام (ع) فرموده است:خِضَابُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ مِنَ السُّنَّةِ.»[۲۷] رنگ موهای سر و صورت سنّت است.و از هفتمین امام (ع) چنین نقل شده است که فرمود: فِي الْخِضَابِ ثَلَاثُ خِصَالٍ مَهْيَبَةٌ فِي الْحَرْبِ وَ مَحَبَّةٌ إِلَى النِّسَاءِ وَ يَزِيدُ فِي الْبَاهِ.[۲۸]ـ رنگ مو سه اثر دارد: مایه ترس دشمنان، مایه محبت و علاقه زنان (به همسران خود)، و مایه افزایش قوه جنسی است.گذشته از این روایات، روایات دیگری داریم که تقیه را به عنوان تغییر شکل مبارزه شیعیان لازم و ضروری دانسته و آنان را به کتمان و پوشیدهداری واقعیتها و اعتقادات تأکید و سفارش نمودهاند.حضرت امام صادق (ع) فرمود: كُفُّوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ فَإِنَّهُ لَا يُصِيبُكُمْ أَمْرٌ تَخُصُّونَ بِهِ أَبَداً وَ لَا تَزَالُ الزَّيْدِيَّةُ لَكُمْ وِقَاءً أَبَداً.[۲۹]ـ زبان خود را نگهدارید و خانهنشین باشید، هرگز بلایی که مخصوص شما (شیعیان) است به شما نمیرسد (زیرا گمنامید و تقیّه میکنید). طایفه زیدیّه همواره سپر بلای شما باشند (زیرا آنان تقیه نمی کنند؛ از این رو سلاطین جور به دفع آنان میپردازند و از شما غفلت میکنند.)خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِيَّةِ إِذَا كَانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيَانِيَّة[۳۰] هرگاه فرمانروایی، مدیریت کودکانه (مستبدانه و از روی هوی و هوس) داشته باشد، با مردم در ظاهر آمیزش کنید و در باطن مخالف آنان باشد.«البته حفظ چنین رفتاری ـ آن هم در دراز مدت واقعاً برای مؤمنان و باورمندان به حقایق فطری و آسمانی بسیار دشوار و آزار دهنده بوده و دقت و صبر زیادی را میطلبد. دشواری آن تا آنجاست که شخصیت کاملی چون امیر مؤمنان علی (ع) دوران سکوت و تقیه ۲۵ ساله خود را این گونه ترسیم می نماید: «فَصَبَرتُ وَ فِیالعَین قَذیً وَ فِی الحَلقِ شَجاً»[۳۱] شکیبایی ورزیدم در حالی که کسی را میماندم که خاشاک در چشم و استخوان در گلویش مانده باشد.به خاطر همان سختی کار است که خداوند اهل تقیه را تکریم نموده و پاداش مضاعفی را برای آنان در نظر می گیرد.حضرت امام صادق (ع) فرمود: مَنْ كَانَتْ لَهُ تَقِيَّةٌ رَفَعَهُ اللَّهُ يَا حَبِيبُ مَنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ تَقِيَّةٌ وَضَعَهُ اللَّه[۳۲] هر که اهل تقیه باشد، خداوند مقامش را بالا میبرد و هر که اهل آن نباشد، خداوند او را پست می کند.و در حدیث دیگری فرمود: مَا بَلَغَتْ تَقِيَّةُ أَحَدٍ تَقِيَّةَ أَصْحَابِ الْكَهْفِ إِنْ كَانُوا لَيَشْهَدُونَ الْأَعْيَادَ وَ يَشُدُّونَ الزَّنَانِيرَ فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ.[۳۳] تقیّه هیچ کس به تقیه اصحاب کهف نمیرسد، همانا آنان در مراسم (بتپرستی و اجتماعی) شرکت میکردند و زنّار به کمر میبستند؛ در نتیجه خداوند، پاداش آنان را دو برابر عطا کرد.پس تقیه، دو رویی نیست که خداوند پاداش مضاعفی را برای اهل آن در نظر میگیرد بلکه، آموزش و تمرین رفتار مسالمتآمیز و کوتاه آمدن در مقابل اعتقادات و رفتارهای صاحبان قدرت و گروههای فشار و دارندگان چماق تکفیر و تفسیق است تا موجب هدر رفتن جان و مال و عرض و آبروی مستضعفان در جامعه قرار نگیرد.ما در تاریخ شیعه و ادوار فقه و فقاهت، شواهد زیادی داریم که حتی در حوزههای دینی، اهل علم و فتوا، مدتی یا عمری را در لباس تقیّه سپري كرده و قدرت و موقعيت ابراز فتاوا و يافتههاي خود را نيافتهاند. روزگاری ـ بيش از یک ـ شخصیت علمی و شهرت فتوایی شيخ طوسی، اهل فتوای بعد از وی را به سکوت و توقف در آرای شیخ واداشته است. در روزگار دیگری ـ حدود سه قرن ـ تسلط و حاکمیت فقهی اخباریان در حوزههای دینی، اصولیان را به سکوت و انزوا و تقیّه ناگزیر ساخته و تعقل در فقاهت را به تعطیلی کشانده است.باید در نظر داشت ـ چنان که در قبل هم گفتیم ـ در جوامع اسلامی و بخصوص شیعه، تنها رعیت و مستضعفان جامعه در مقابل اصحاب زر و زور و تزویر، محکوم به تقیه نبودهاند، بلکه چه بسا دولتها و اصحاب قدرت، در برابر ملت خود ناگزیر از تقیه بودهاند. رعیّت اگر در مقاطعی و دورانی محکوم به تقیه باشد، دولتها همواره ناگزیر از آنند، تا بتوانند بیشترین مردم را هوادار خود داشته باشند و بدین طریق بر دوام حاکمیت خود بیفزایند.از این رو چه بسا ناگزیر از سکوت در برابر بسیاری از باورها و آیینهای خرافی یا مغایر با باورهای دینی و علمی خود میباشند؛ و همواره برای جلوگیری از خطر دشمنان داخلی و خارجی دارای تشکیلات و سازمانهای اطلاعاتی هستند که اساس مأموریت کارکنان آن را تقیه تشکیل میدهد؛ و اِلا امکان نفوذ در گروههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی زیرزمینی و کشف توطئهها و برنامههای آنها میسّر نمیباشد.نتیجهدر قرآن مجید، تظاهر کافران در لباس اسلامیّت، به نفاق تعبیر شده است. نفاق در زبان قرآن، جز در دایره کفر مفهومی نداشته و هیچ گاه حریم مسلمان معتقد به اصول دین را در بر نمیگیرد؛ مگر لکههایی از آن، که گاه در اثر غفلت از مبدأ فیض و رفتار ریایی، دامنش را میآلاید.اما تقیه، سنگر مبارزه و استحکام دفاعی در مقابل دشمن یا مخالفان و دگراندیشانی است که مؤمنان برای حفظ جان و مال و موقعیت اعتقادی و اجتماعی خود و برای رسیدن به اهداف مقدس و ارزشهای والای الهی و اسلامی آن را برمی گزینند.تقیه، نوعی بسترسازی برای زندگی مسالمت آمیز در جامعههای مختلف و تحمّل آرا و اندیشه های مخالف است تا آن گاه که مخالفان مجاب گردند یا زمینه اختناق، تهدید و آزاررسانیها برطرف شده باشد. تقیه، هر چند امری واجب و منطقی است اما و جوب و ضرورت آن تا جایی است که با مصالح والای اسلامی در تقابل نبوده و به مقام خونریزی و فساد در دین نرسیده باشد، و الاّ حرمت، جایگزین وجوب خواهد بود.تقیه را با نفاق و دو رویی، فاصلهای از پنهان كردن کفر تا پنهان کردن ایمان است. به بیانی دیگر نفاق زاییده کفر و الحاد و تقیه زاییده ایمان است. فرق تقیه و نفاق از قبیل فرق توجیه ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. توجیه ضرر به غیر، حرام است، اما دفع ضرر از خود، واجب مگر آنکه مصلحتی اقوی در کار باشد»[۳۴]در تاریخ مبارزات مذهبی، اجتماعی و سیاسی، زمانهایی بیش میآید که انسانهای حقطلب اگر به مبارزه آشکار دست بزنند، هم خودشان و هم مکتبشان را به دست نابودی میسپارند. در چنین شرایطی، عاقلانه آن است که شکل مبارزه را تغییر دهند و به مبارزه غیر مستقیم با دشمنان بپردازند، و تقیه در حقيقت مبارزه مخفیانه و غیرمستقیم است.[۳۵]تقیه هر چند در نمود قرآنی در رابطه با تقیة شخص مسلمان از گروهها، و حکومتهای کافر است ولی به تصریح فقیهان و دانشمندان اسلامی، در این مورد خلاصه نشده و تقیه مسلمانان از همدیگر را نیز شامل می شود.منابع:قرآن مجيد. نهج البلاغه.ابن منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، ۱۳۶۳ش.انصاري،سراج، نبرد با بيديني، چاپ دوم، كتابفروشي بنيهاشمي، تبريز، ۱۳۴۵ش.انيس ابراهيم و ...، المعجم الوسيط، مطابع دارالمعارف، مصر، ۱۹۷۲م. آلوسي، سيد محمود، روح المعاني، چاپ اول، دار الكتب العلميه، بيروت، ۱۴۱۵ق.برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۱ق. جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، چاپ ششم، مركز نشر اسرا، قم، ۱۳۸۶ش.سبحاني، جعفر، دشمنان دوستنما، كانون انتشارات جيبي، تهران، ۱۳۵۳ش.سبحاني، جعفر، منشور جاويد، دار القرآن الكريم، قم، ۱۳۷۴ش.شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، چاپ چهارم، دار احياء التراث العربي، بيروت، ۱۳۹۱ش.شيخ طبرسي، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ش.شيخ طوسي، التهذيب، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ۱۳۶۵ش.شيخ مفيد، شرح عقائد الصدوق او تصحيح الاعتقاد (ضميمه اوائل المقالات)، تصحيح و تعليق: عباسقلي واعظ چرندابي، چاپ دوم، تبريز، ۱۳۷۱ق.طباطبائي، سيد محمدحسين، الميزان، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامي، قم، ۱۴۱۷ق.طبرسي، ابونصر حسنبن فضل، مكارم الاخلاق، ترجمه: سيد ابراهيم ميرباقري، فراهاني، تهران، ۱۳۵۵ش.عياشي، تفسير عياشي، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ اول، موسسه العلميه للمطبوعات، بيروت، ۱۴۱۱ق.قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن (تفسير قرطبي)، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۶۴ش.قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، انتشارات فراهاني، تهران. دو جلدي.كشي، محمد بن عمر، رجال كشي، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - الإسلاميه)، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.كليني، ابي جعفر محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمه و شرح: سيد جواد مصطفوي، علميه اسلاميه، تهران، ۱۳۴۸ش.كليني، ابي جعفر محمدبن يعقوب، فروع كافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ۱۳۶۵ش.متقي هندي، كنز العمال، تحقيق: عمر الدمياطي، چاپ دوم، دار الكتب العلميه، بيروت،۱۴۲۴ق.مدني، سيد جلال الدين، تاريخ سياسي ايران، دفتر انتشارات اسلامي، قم، ۱۳۶۱ش.مطهري، مرتضي، يادداشتهاي استاد مطهري، انتشارات صدرا، قم، ۱۳۸۲ش.منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعه، بيروت، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.پی نوشت:[۱]- شرح عقاید الصدوق او تصحیح الاعتقاد، ۶۰.[۲]- روح المعانی، ۱۱، ۲۰۷.[۳]- یادداشتهای استاد مطهری، ۲، ۲۴۲.[۴]- همان، ۲۴۷.[۵] - كافي، ۱، ۲۹.[۶]- مجمعالبیان، ۶،۵۹۷.[۷]- کهف ۱۸، ۹۵: «دو القرنین گفت: آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید)، مرا بانیرویی یاری دهید تا میان شما و آنان سدّ محکمی قرار دهم».[۸]- تفسیر عیاشی، ۲، ۳۵۱.[۹]- کافی، ۲، ۲۱۷[۱۰] - همان، ۲۲۰.[۱۱] - همان،۱۶۸.[۱۲] -همان، ۳، ۳۱۳.[۱۳] ( ۲) يعني عشائر المخالفين لكم في الدين.[۱۴] ( ۳) الخبء: الاخفاء و الستر.[۱۵] - وسایل الشیعه، ۱۱، ۴۷۱.[۱۶]- تفسیر عیاشی، ۲، ۳۲۱.۳- اصول کافی، ۱، ۴۴۸، ح ۲۸.[۱۸]- رجال کشی، ۲۰۷.[۱۹]- تهذیب، ۶، ۱۷۲.[۲۰]- مائده/ ۵، ۳۲ (من قتل نفساً بغیر نفس او فساداً فی الارض فکانّما قتل الناس جمیعاً)[۲۱]- نساء/ ۴، ۹۳ (و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنهُ ...)[۲۲] - محاسن برقی، ۱، ۲۵۹.[۲۳]- شرح عقاید صدوق، ۶۶.[۲۴] - الکافی، ۲، ۲۱۹.[۲۵] - بقره/ ۲، ۲۷۳.[۲۶]- اصول کافی، ۳، ۳۲.[۲۷]- مکارم الاخلاق، ۱، ۱۵۴.[۲۸] - الکافی، ۶، ۴۸۱.[۲۹] - الکافی، ۲، ۲۲۵.[۳۰] - همان، ۲۲۰.[۳۱]- نهج البلاغه، خطبه ۳[۳۲] - الکافی، ۲، ۲۱۷.[۳۳] - همان، ۲۱۸.[۳۴] يادداشتهاي استاد مطهري، ۲، ۲۴۵.[۳۵] - پايگاه اينترنتي حوزه.منبع:مهر