24 مهر 1400 10 (ربیع الاول 1443 - 04 : 19
کد خبر : ۶۳۷۸۶
تاریخ انتشار : ۰۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۷
من از روی سرمستی، گردنكشی، تبهكاری و ستمگری قیام نكرده ام؛ بلكه به پا خواسته ام تا كار امت جدّ خویش به صلاح آرم، میخواهم كه امر به معروف و نهی از منكر كنم و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب را در پیش گیرم.
عقیق:محمد یكی دیگر از فرزندان امام علی (ع) است كه لقب مادرش حنفیه بود. نام مادرش خوله دختر جعفر بن قیس بن سلمه بن ثعلبه بن دول بن حنفیه بود. او از اسیران یمامه بود. زمانی كه می خواستند آنها را بفروشند حضرت علی (ع) او را خرید و آزاد كرد و سپس به همسری خود برگزید. محمد، امام حسین (ع) را بسیار دوست می داشت. اما در پاسخ به این سؤال كه چرا همراه امام در كربلا نبود. مشهور آن است وی در آن زمان بیمار و رنجور بوده. درباره سال درگذشت وی اختلاف نظر وجود دارد. برخی مرگ او را سال 80 ، 81  و 84 هجری نقل كرده‌اند.
در بامداد واپسین روز حضور امام حسین (ع) در مدینه، برادرش محمد حنفیه در حالی كه غم و اندوه بر وی چیره گشته و بسیار نگران و بیمناك برای امام بود، از سر خیر خواهی نكاتی را متذكر گردید. بنابراین به امام گفت: ای برادر، تو محبوب‌ترین مردم و عزیزترین‌شان نزد من هستی، من هرگز از نصیحت دیگران دریغ نداشته‌ ام، اما تو به نصیحت كردن از همه سزاوارتری، تا می‌توانی از بیعت یزید بن معاویه و از شهر ما كناره بگیر، آن‌گاه پیك‌ هایت را نزد مردم بفرست و آنان را به سوی خود فراخوان، اگر با تو بیعت و از تو پیروی كردند، خداوند را بر این سپاس گذار، چنانچه مردم بر كسی جز تو گرد آمدند، این كار از دین و خرد تو نكاهد و جوانمردی و فضیلت تو از میان نرود، من از این بیمناكم كه تو به شهری درآیی و میان مردم اختلاف افتد. سپس گروهی همراه تو باشند و گروهی بر ضدّ تو و به جنگ برخیزند و تو هدف نخستین نیزه‌ ها قرار گیری و آن‌گاه آن كس كه خود او و پدر و مادرش از بهترین این امت هستند، بیش از همه تباه شود و خاندانش بیش از همه خوار گردند.
سپس امام حسین(ع) فرمود: برادر جان، پس كجا بروم؟ محمد گفت: در مكه فرود آی. اگر آن جا را مطمئن یافتی كه به مقصد خویش رسیده‌ای و اگر تو را نپذیرفتند، راه ریگستان‌ها و كوه‌پایه‌ها را در پیش گیر و از شهری به شهر دیگر برو، تا ببینی كار مردم به كجا می‌رسد، كه چون تو در كاری نیك بیاندیشی، اندیشه ‌ات از همه صائب‌تر باشد. امام حسین(ع) فرمود: برادرم، نصیحتی دلسوزانه كردی، امیدوارم كه نظرت استوار و قرین توفیق باشد.
ابن اعثم گوید: محمد گفت: به مكه برو، اگر آن‌جا را امن یافتی، این همان چیزی است كه من و تو دوست می‌داریم و اگر جز این بود به یمن برو كه مردمش یاران جدّ و پدر و برادرت هستند و آنان مهربان‌ترین و دلسوزترین مردمانند و سرزمین‌شان از همه جا فراخ ‌تر و خردشان از همه برتر است. اگر سرزمین یمن را مطمئن یافتی [كه به مقصود رسیده‌ای] وگر نه ره ریگ‌زارها و دره ها را پیش می‌گیری و از شهری به شهری می‌روی، تا ببینی كه كار مردم به كجا می‌كشد و خداوند میان تو و میان مردمان تبهكار داوری فرماید. سپس امام حسین(ع) فرمود: برادرم، به خدا سوگند، كه اگر در همه دنیا، پناهگاه و جایی امن نیابم هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم كرد.
ابن اعثم گوید: محمد حنفیه سخن امام حسین (ع) را قطع كرد و گریست و حسین (ع) نیز لختی با او گریست آن‌گاه فرمود: خداوند به تو پاداش خیر دهد، كه نصیحت كردی و رأیی درست دادی. امیدوارم كه ان شاء الله رأی تو استوار و قرین توفیق باشد. من آهنگ رفتن به مكه دارم و برادران و برادرزادگان و شیعیانم را آماده این كار ساخته‌ام. كارشان كار من و نظرشان نظر من است. اما برادرم، باكی نیست كه تو در مدینه بمانی و چشم من در میان آنان باشی و چیزی از كارشان را بر من پوشیده نداری.
 آن‌گاه سیدالشهدا (ع) دوات و كاغذ خواست و این وصیت را برای برادرش محمد نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم؛
 این وصیت حسین بن علی (ع) به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه است. حسین گواهی می‌دهد كه خدایی جز خدای یكتا نیست و او شریك ندارد و محمد بنده و پیامبر اوست، كه حق را از سوی حق آورده است و گواهی می‌دهد كه بهشت و جهنم حق است و قیامت می‌آید و در آن شكی نیست و خداوند در خاك ‌شدگان را برمی‌انگیزد. من از روی سرمستی، گردنكشی، تبهكاری و ستمگری قیام نكرده‌ام. بلكه به پا خواسته‌ام تا كار امت جدّ خویش به صلاح آرم، می‌خواهم كه امر به معروف و نهی از منكر كنم و روش جدم و پدرم علی بن ابی‌طالب (ع) را در پیش گیرم. هر كس مرا با پذیرش حق پذیرفت، خداوند به حق سزاوارترین است و هر كس این امر را از من نپذیرد شكیبایی می‌ورزم تا خداوند میان من و مردم داوری فرماید. او بهترین داوران است، توفیق من تنها از خداوند است. بر او توكل می‌كنم و به سوی او باز بازگردم. آن‌گاه حسین(ع) نامه را پیچید و مُهر خویش را بر آن زد و به برادرش محمد سپرد و او را وداع گفت و در دل شب بیرون آمد.

پی نوشت ها:
1-علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 42: 110؛ ج44: 330؛ ج 45: 95.
2-جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7: 221.
3- خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1: 188.
4-ابن قولویه، كامل الزیارات: 75.
5- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4: 53.
6-شیخ صدوق، كمال الدین و تمام النعمه، ج 1: 36.
7-مامقانی،تنقیح المقال، ج۳: ۱۱۱.
منبع:قدس
211008
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: