آنچه در ادامه می آید بخش دیگری از گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین محمود اباذری، کارشناس امامت درباره موضوعات و شبهات مربوط به این اصل و رکن تشیع است.
برخی بر این گمان هستند که بحث امامت، صرفا از ارکان اعتقادی تشیع به حساب می آید. موضوع را هم به گونه ای مطرح می کنند که ای بسا در این باره بدعتی صورت گرفته است. دیدگاه تان در این باره چیست؟
قران کریم در آیه 71 سوره اسرا می فرماید: "يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاس ٍ بامامهم فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بيمينهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَؤنَ كتابَهُم وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتيلا ً / روزی که هر گروهی از مردم را با رهبران و پیشوایانشان فرا می خوانیم ، پس هرکس نامه عملش به دست راستش داده شود ، آنان نامه خود را - با شادی و سرور - می خوانند و کمترین ستمی بر آنان نخواهد شد."
در این آیه قرآن گزارش می دهد که ما هر انسانی را با امامان شان صدا می زنیم، با همان ها که در زندگی آن ها را الگو قرار داده اند. ممکن است کسی در این باره فهم درستی نداشته باشد. شما وقتی مرام و مسیر و مسلکی را در زندگی تعیین می کنید در واقع آن مرام و مسیر و مسلک را به عنوان امام خود انتخاب می کنید. شاید اصلا ندانید واژه امام یعنی چه، اما عملا از آن مرام پیروی می کنید.
وقتی این بحث را در دین اسلام دنبال می کنید، می بینید امامت جانشینی رسول الله (ص) است. رسول الله (ص) 23 سال جامعه را رهبری کرده اند و وقتی از دنیا می روند، تمام امت اسلام متفق القول بودند که جامعه به امام نیاز دارد. تردیدی نیست که شیعه و سنی این مفهوم را می پذیرند اما درباره مصداق و نوع تعیین امام با هم اختلاف دارند. دو منطق در این باره وجود دارد. یک منطق می گوید که زمانی پیامبری داشتند و اکنون بعد از پیامبر برای رتق و فتق امور باید خودشان بین خودشان بنشینند و کسی را به عنوان اولی الامر انتخاب کنند. البته این بحث ها به صورت تئوریک از قرن سوم به بعد تبیین و چهار پنج راه هم پیشنهاد می شود. از جمله این که به رأی اکثریت رجوع شود و فرد منتخب به عنوان اولی الامر انتخاب شود. دوم به رأی سران و نوعی لویی جرگه که راهی شورایی است تا خواص دور هم جمع شوند و امام را تعیین کنند. راه های دیگری هم هست، مثل اقدام مسلحانه و کودتا و اجبار و زور که هر کس زورش چربید و قدرت را در دست گرفت اولی الامر است که نظیرش را در به قدرت رسیدن مأمون و امین می بینیم. راه دیگر وراثت است؛ دست به دست شدن مقام خلافت در بنی امیه و بنی عباس که فرزند ذکور عهده دار امامت شود، نظیر همان مدلی که امروز در عربستان می بینیم که فرزندان ارشد ملک عزیز عهده دار قدرت شده اند. این هم یک الگویی است و مثل این می ماند که هر کسی زودتر به کابین خلبان رسید، وظیفه هدایت هواپیما به او سپرده شود.
اما منطق دیگر این است که با توجه به شئون امامت، امام توسط کسی تعیین می شود که او خودش پیامبر را انتخاب کرده است. ما در این منطق مکانیسمی برای انتخاب امام داریم که همانا مقام ولایت و علم لدنی و عصمت است لذا امامت یک بحث فراگیر است.
نکته دیگر این که بحث شیعه درباره امامت صرفا این نیست که بعد از پیامبر (ص) زید باشد یا عمرو، بحث بر سر توحید و شرک است. شیعه بر این باور است که اساسا در پرتو امامت است که توحید باقی می ماند.
و این نیاز به امامت از کجا می آید؟
بنده در دو بعد، نیاز به امامت را شرح می دهم. زاویه اول این است که آیا در اصل برنامه الهی و تبیین دین، تمام دین از سوی پیامبر تبیین شد؟ پاسخ این است که نه چون زمان کوتاه بود چون بسیاری از موضوعاتی وجود داشت که هنوز مردم فهمی درباره آن نداشتند، بنابراین بعد از رحلت حضرت رسول (ص) و گسترش جغرافیا موضوعات جدیدی پیدا شد که در متن قرآن یا سخنان حضرت رسول (ص) نبود، آن وقت نظر شخصی خلیفه شد مصدر یا رأی صحابه را ملاک قرار دادند. بحث قیاس مطرح شد. سوال مهم این است که آیا در این جا چیزی از دین الهی و توحید می ماند؟ در واقع آن چیزی که شما در اختیار دارید، بخشی از قرآن و پیامبر است و بخشی نظر شخصی خلیفه یا قیاس و نظایر آن پس آنچه حاصل می شود یک دین التقاطی توجیه گر است، از این زوایه است که نفی غدیر به نفی توحید می انجامد.
امام علی علیه السلام در خطبه 18 نهج البلاغه می فرماید: "تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ- فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ- ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ- فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ- ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ- فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ- وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ- أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ- أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ / بر يكى از علما مسأله اى عرضه مى شود و او به رأى خود حكم مى كند، عين همين مسأله از عالم ديگرى سؤال مى شود. او بر خلاف اوّلى فتوا مى دهد سپس همين مسأله را نزد پيشواى علما طرح كرده و درخواست رأى مى كنند او همه فتواهاى قبلى را تأييد مى كند، با وجودى كه خدا و پيامبر و كتابشان يكى است."
حضرت در این خطبه می فرماید مسأله ای پیدا می شود و هر کسی نظری دارد. آیا خداوند دین ناقصی نازل کرده است؟ اما خداوند دین کامل نازل کرده است. آیا رسولش از ابلاغ کامل دین کوتاهی کرده است؟ خدا مقصر نیست و رسولش هم کوتاهی نکرده است. پس چیست که الان مردم سردرگم شده اند و هر کسی به جانبی می رود. معلوم است آن راهی که خدا و رسول گفته اند نرفته اید. از این جا معلوم می شود که نفی غدیر نفی توحید است چون غدیر برنامه الهی رسول خدا (ص) تا قیامت است و می تواند نیازهای جامعه اسلامی را مرتفع سازد.
منبع:شبستان