متن کامل یادداشت را بخوانید:
«به فراموشىات عادت نخواهیم کرد... دلتنگى اما حکایت دیگرى ست...»
سردار سرافراز وطنم؛ شهادت غریبانهات قلب ملتى را به درد آورد. ملتى که تو را آسان به دست نیاورده بود. البته که آسان هم از دست نداد.
هنوز نامت کابوس فراموش نشدنى روبه صفتانى ست که شوکت پوشالیشان تنها و تنها زنان و کودکان بى دفاع سرزمینى خسته از ظلم را نشانه رفته است. نامت، هنوز مى تواند خواب شیطان صفتان سنگدل را آشفته سازد. نامت هنوز امنیت خاطرى ست براى همه آنان که امنیتشان به تاراج رفته است.
نامت همواره یادآور دورانى است که سرشار بود از دفاع. دفاعى سخت. سخت ومقدس. نامت آن سالها هم نامى بود، وقتى براى سرت جایزه مى گذاشتند....
سردار روزهاى سخت دفاع؛ سال هاى سال است تو را مى شناسم... نه من، که همه ى ایران تو را مى شناسند... بیشتر از ما اما در آن سوى مرزها کودکانى تو را مى شناسند که سوغات شبشان وحشت و سرگرمى روزشان آتش است و بیشتر از مردم مظلوم بى دفاع، در و دیوار حرم پیام آور کربلاست که تو را مى شناسد...
آنجاکه هنوز یاد حضورت کافى ست تا ددمنشان ناامیدانه آرزوى رسیدن به آن را به گور ببرند.
سردار پر ابهت وطنم؛ صلابت نام و نجابت نگاهت، هنوز برایمان تازه است... تازه و عجیب... عجیب و باورنکردنى! یاد همه روزها و شبهایى بخیر که سپاه ایران، هنوز «تو» را داشت....
سردارخستگى ناپذیر ایران عزیز؛ دل همه ایران برایت تنگ مى شود... دل مردمان مظلوم و تنهاى سوریه و عراق و یمن بیشتر حتا!... باورکن، سردار شجاع کشورم؛... به فراموشىات عادت نخواهیم کرد... دلتنگى اما حکایت دیگرى ست....
روح اله سهرابى