عقیق: قول داده بودند بعد از سفر يكديگر را «حاجي» و «حاجخانم» صدا كنند. شب عرفه
كنار هم نشسته بودند و فكر ميكردند فرداشب اين موقع، شيطان را سنگ زدهاند، قرباني
كردهاند و آقا سرش را هم تراشيده. با هم شوخي ميكردند كه كچلي به حاجي ميآيد يا
نه.بچهها هم از مادر قول گرفته بودند وقتي بابا سرش را تراشيد فوري يك عكس بگيرد و
برايشان بفرستد. منتظر بودند بابا را در هيبت حاجي ببينند؛ هيبتي كه سالها آرزويش
را ميكشيد. صبح روز عيد قربان وقتي حاجخانم كارهاي قربانياش را انجام داد، با همان
چادر سفيد در خيمهاش منتظر بود آقا از رمي جمره برگردد. تيغ سرتراشي را آماده كرده
بود. قرار بود حاجي با سر تراشيده براي بچههايش لبخند بزند، قرار بود با هم سلفي بگيرند،
قرار بود هر دو حاجي شوند، قرار بود به آرزوي دير و دورشان برسند. مادر حاجي شد اما
پدر نيامد. نيامد تا چشم بچهها به اين موبايل لعنتي خشك شود. نيامد تا تيغ سرتراشي
روي دست حاجخانم بماند. نيامد تا بچهها پلاكاردهاي «حاجآقا خوشامدي» را جمع كنند
و به جايش پلاكارد «مرحوم مغفور» نصب شود. نيامد تا همان سالن وليمهشان بشود سالن
غذاي اموات. نيامد تا سهمش به جاي «حجكم مقبول»، «خدا رحتمش كند» شود. نيامد تا بچهها
بهجاي «چشمتان روشن»، «خدا صبرتان دهد» بشنوند. حاجي به آرزويش نرسيد. درست در لحظههاي
آخر فاجعه رخ داد و همراه صدها نفر ديگر در چند دقيقه يك مرگ دستهجمعي را تجربه كردند.
عيدش «قربان» شد.
*در
ماه حرام ذيالحجه كه ديه در آن دوبرابر است و در حرم امن الهي كه حتي جان جانوران
نيز آنجا محترم است، اين فاجعه رخ داد. مرگ بيش از دو هزار مسلمان آنقدر دردناك هست
كه ماهها و سالها بنشينيم درباره علتهايش صحبت كنيم. در روزگاري كه مسلمانان از
چپ و راست مورد هجمههاي بيرحمانه و غيرمنصفانه قرار ميگيرند، در روزگاري كه وهابيون
قرائت خودساختهشان را از اسلام ارائه ميكنند، در روزگاري كه تكفيريها خود را نماينده
اسلام معرفي ميكنند و در روزگاري كه داعش با فرياد «لا اله الا الله» سر ميبرد و
آدم ميسوزاند، اين بيتدبيريها و بيكفايتيها مزيد بر علت ميشود تا دوباره اسلام
در برابر سوالات و انتقادات و متاسفانه پرخاشها و توهينها قرار بگيرد. در همين روزهاي
تلخ، بارها و بارها شنيدهايم كه عدهاي اساس حج را زير سوال ميبرند و حواسشان نيست
كه حج ميتواند مظهر قدرت و اتحاد و اقتدار امت اسلامي باشد. اينكه پادشاهان و شاهزادههاي
سعودي قدرت مديريت اين كنگره عظيم را ندارند، به اسلام ارتباطي ندارد. مگر در همين
ايام اربعين حسيني حدود 20 ميليون نفر به شهر كربلا نميروند؟ آن هم در كشوري كه داعش
و گروههاي تكفيري بخشهاي مهي از آن را اشغال كردهاند. حقيقت اين است كه دور شدن
از قرآن باعث بروز چنين مشكلاتي است. خداوند در آيه سي و چهارم سوره مباركه انفال به
صراحت ميگويد متوليان خانه خدا بايد اهل تقوا باشند (إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُون).
اما مگر ميتوان خاندان خبيث آلسعود را كه دستشان به خون هزاران مسلمان آلوده است
اهل تقوا ناميد؟ آنها به قول مالك اشتر از جنس همان اعرابي هستند كه از اسلام تنها
تلفظ لغات عربياش را آموختهاند. اگر از اسلام نسيمي نصيبشان ميشد، درست در همان
روز فاجعه منا، هواپيماهايشان را بهسوي يمن روانه نميكردند. تصويري كه آلسعود از
اسلام نشان ميدهند، بيشتر به يك كاريكاتور مضحك ميماند؛ اسلامي كه تنها در نماز و
روزه خلاصه ميشود و جان افراد در آن به ثمن بخس معامله ميشود. اسلام آنها دين ديگري
است كه حافظ منافعشان است و نمايندهاش مفتيهايي هستند كه از پول نفت ارتزاق ميكنند
تا هر وقت پادشاهان لازم داشتند فتوايي بدهند و چارهاي بينديشند.
آنهايي
كه در فاجعه منا جانشان را از دست دادند به فرموده خدا در قرآن از دسته «مهاجرا الي
الله» هستند كه خداوند خودش اجرشان را تضمين كرده. حج آنها ناتمام ماند ولي خود خدا
برايشان آغوش گشود و چه سعادتي بالاتر از اين؟ ما براي آنها غصهدار نيستيم. فرزندان
و همسران و پدر و مادر آنها خوب ميدانند خداي كعبه از ميهمانانش پذيرايي ميكند اما
غصه ما براي چهرهاي است كه اين روزها از اسلام و مسلمانان به وجود آوردهاند و بايد
كشورهاي اسلامي فكري برايش كنند.
*رضا صیادی