29 دی 1400 16 جمادی الثانی 1443 - 23 : 12
کد خبر : ۶۲۴۳۲
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۷
حمید شاکرنژاد گفت:تشنگی کم‌کم حالت مرگ ایجاد کرد؛ طوری‌که همه خودمان را برای مردن آماده کرده بودیم. همه در شرایط مشابه بودیم و کسی نبود که چنین احساسی نداشته باشد؛ برخی‌ها خودشان را کنترل کردند اما بعضی نه‌.
عقیق:روزنامه شهرآرا گفتگوی اختصاصی با قاری جوان مشهدی حاج حمید شاکرنژاد انجام داده است که از شاهدان عینی فاجعه منا بوده است. متن این مصاحبه را در ادامه می توانید مطالعه کنید.

چه ساعتی این اتفاق افتاد؟

مشعرالحرام، محلی است میان عرفات و منا که حجاج باید بعد‌از غروب شرعی روز عرفه یعنی پس‌از پایان وقوف اختیاری در عرفات به آن سمت حرکت کنند و از آن وقت تا طلوع آفتاب روز دهم ذی‌الحجه همان روز، اعمال مخصوص این مکان را به جا آورند. ما همان‌جا توقفی داشتیم. ساعت ٨صبح بود که ‌همراه‌با برخی قاریان حرکت کردیم به‌سمت رمی جمرات تا اعمال حج را انجام دهیم. ازدحام در این‌ مکان تاحدی عادی هست اما نه به‌اندازه‌ای که همان اول وقت احساس شود.پس‌از طی مقداری از مسیر، چند‌مرتبه‌ جمعیت متوقف شد و دیگر حرکت نکرد؛ طوری‌که همه ایستاده بودند. مسیر عبور قفل شد و دیگر تکان نخورد. شدت ازدحام به‌اندازه‌ای بود که دیگر نه می‌شد یک قدم جلو رفت و نه به عقب برگشت. وضع بسیار اسفناکی به‌وجود آمد؛ نه آب بود و نه اکسیژن که نفس بکشیم.

یعنی نیم‌ساعت در این حالت متوقف شده بودید؟

اگر الان اینجا حضور داشتید، متوجه می‌شدید که یک‌ربع ساعت هم نمی‌توان هوا را تحمل کرد. حتی در حالتی که راه می‌روید، اذیت می‌شوید؛ چه رسد به اینکه در جایی با ازدحام جمعیت ثابت بمانید؛ گویی زمان هزار برابر می‌شود.

واکنش حجاجی که در این شرایط گیر کرده بودند، در این لحظات چگونه بود؟

کم‌کم موجی از وحشت و حالت مرگ بین مردم ایجاد شد. ابتدا فکر می‌کردیم که راه باز می‌شود اما فشاری که روی قفسه سینه وارد می‌شد و بی‌اکسیژنی، ترس و وحشت مردم را افزایش داد. ترس از مرگ باعث شده بود برخی از حجاج واکنش‌های خاصی نشان دهند؛ برخی با نفس‌های بریده فریاد می‌زدند و به‌دنبال راه‌ گریز بودند.

یعنی هیچ راه فراری نبود؟

واقعا هیچ راهی نبود. نمی‌خواهم درباره کار دولت عربستان قضاوت کنم اما اگر ١٠‌متر جلوتر از مکانی را که مسدود کرده بودند، می‌بستند راه فرار و گریزی به‌وجود می‌آمد. با شرایطی که ایجاد کرده بودند، نمی‌شد هیچ واکنشی نشان داد.

تشنگی کم‌کم حالت مرگ ایجاد کرد؛ طوری‌که همه خودمان را برای مردن آماده کرده بودیم. همه در شرایط مشابه بودیم و کسی نبود که چنین احساسی نداشته باشد؛ برخی‌ها خودشان را کنترل کردند اما بعضی نه‌.

همین که پلیس اعلام کرد باید سر جایتان بایستید، عده‌ای به‌خصوص آفریقایی‌ها تصمیم به نجات خود گرفتند و با هل‌دادن دیگران و به قصد هجوم‌بردن به سمت چادرها و بالارفتن از آن‌ها، استرس را در مردم بیشتر کردند. در این بین عده زیادی زیر دست و پا له شدند.

در خبرها و عکس‌ها می‌بینیم که مردم روی هم ریخته شده‌اند.

بله؛ من جلو بودم و می‌دیدم جمعیت روی هم می‌ریزند و له می‌شوند و جنازه‌ها زیاد می‌شود. جا کم بود؛ درنتیجه به محضی که اولی می‌افتاد، عده زیادی روی او می‌افتادند. فردی را دیدم که آن‌قدر له شده بود که تمام روده و معده و شکمش بیرون ریخته بود.

خودتان هم روی زمین افتادید؟

تاحدی فشار جمعیت را تحمل کردم اما کم‌کم احساس کردم که قلبم دارد می‌ایستد. در آن شرایط آدم فکر می‌کند مرگ سراغش نمی‌آید و هنوز امیدوار است. به‌مرور زمان، نفسم بند آمد و قلبم کند زد. داشتم با خدا صحبت می‌کردم. دیدم باید تسلیم شوم؛ همه اطرافیانی که مردند، مثل من آدم بودند. دست و پایم می‌لرزید.

چطور نجات پیدا کردید؟

واقعیتش این است که دیدم اگر بخواهم درکنار جمعیت ثابت بایستم، با‌سختی و نفس‌تنگی خواهم مرد. می‌دیدم جمعیت زیادی جلویم دارند می‌میرند و جان می‌دهند. گفتم خدایا اگر قرار است بمیرم، بگذار راحت بمیرم. بین جمعیت افتادم و اشهدم را گفتم. دیگر نفهمیدم چه شد.
صدای آمبولانس‌ها را می‌شنیدم. دراز کشیده بودم که یک نفر گفت اشهدت را بگو. افرادی رویم آب می‌ریختند تا از آن حالت گیجی درآمدم. بعد به سمت بیمارستان ایرانی‌ها رفتم و بعد‌از تنفس مصنوعی، سعی کردند بدنم را خنک کنند.

چطور آمبولانس‌ها راه را باز کردند‌؟

خیلی دیر آمدند؛ وقتی که عده‌ای مرده یا در‌حال جان دادن بودند.

شنیدیم که این‌طور نبوده که فقط افراد مسن یا سالمند جان خود را از دست دهند و عده زیادی هم جوان بوده‌اند. درست است؟

شرایط طوری نبود که جوان و پیر بشناسد؛ وقتی اکسیژن نباشد، جوان و پیر نمی‌بینید. یعنی شرایط جسمی هیچ تاثیری نداشت. اکسیژن که نرسد، جان فرد را می‌گیرد.

دولت عربستان ادعا کرده است این اتفاق به‌دلیل بی‌نظمی آفریقایی‌ها بوده است.
قطعا تقصیر خود دولت عربستان است؛ چرا‌که راه را در جایی بستند که هیچ گریزی از آن نبود. من به‌عنوان یک شاهد عینی که نزدیک این فاجعه بودم، می‌توانم بگویم نصف بیشتر افرادی که نابود شدند، به‌خاطر این بود که آب به آن‌ها نرسید. اگر آن هلیکوپترهایی که بالای سر حجاج می‌چرخیدند، مقداری آب روی مردم می‌ریختند، شوک بدن برطرف می‌شد و به حال عادی بر‌می‌گشتیم. قطعا عده زیادی از بی‌حالی مردند.

یعنی یک نفر در کنارتان جان می‌داد و هیچ کاری از دستتان بر‌نمی‌آمد؟

توانستم چهار یا پنج‌نفر را نجات دهم یعنی در لحظه‌ای که بی‌حال می‌شدند و داشتند می‌افتادند، سعی می‌کردم نگهشان دارم. حتی آن‌هایی را که حال نداشتند، نگه می‌داشتم اما بیشتر از آن کاری نتوانستم بکنم؛ چون قلب خودم هم داشت از کار می‌افتاد.

یعنی هر کس که خونسردی خود را بیشتر حفظ می‌کرد، امکان زنده‌بودنش بیشتر می‌شد؟
رعب و وحشتی در بین بود که استرس را مساوی با مرگ می‌کرد. به جایی رسیدم که فقط دنبال یک جای خالی بودم تا راحت جان بدهم. فقط لطف خدا بود که نجات پیدا کردم.

آیا تعداد جان‌باختگان مرد بیشتر از زن‌هاست؟

قرار بود اول مردها برای انجام اعمال بروند و بعد خانم‌ها اما کمی از خانم‌ها هم زود راه افتاده بودند. الحمدلله تا جایی که من می‌دیدم، خانم ایرانی در اطرافم نبود.

عده‌ای از جان‌باختگان هم از مشهد و استان خراسان رضوی بوده‌اند. اطلاع دارید چه تعدادی از حجاج کشته‌شده مشهدی هستند؟

اطلاع دقیقی ندارم اما با فاصله می‌دیدم که یک کاروان از خراسان و گیلان در اطرافم بود.

وضعیت حمل جنازه‌ها و زخمی‌ها چطور بود؟

نمی‌دانم درست است بگویم یا نه اما خیلی وحشتناک بود. عربستانی‌ها مرده‌ها و زنده‌ها را روی هم می‌ریختند.

چرا در این ماجرا نیروی انتظامات عربستان تا این حد بد عمل کردند؟

امسال به اندازه‌ای بی‌نظم بودند که گویی حضور مسلمانان برایشان ‌اهمیتی نداشت. در کشتاری که پنجشنبه انجام شد، به بدترین نحو ممکن عمل کردند. حتی تا ساعت‌١٢ شب مشغول جمع‌آوری جنازه‌ها بودند. هنوز وضعیت خیلی از ایرانی‌ها مشخص نیست؛ برخی‌ها مجهول‌الهویه هستند و کسی نمی‌داند گم شده‌اند یا در بیمارستان‌ها هستند. خدمات عربستان بسیار ضعیف است‌. تا جایی‌که من شنیده‌ام، نمی‌گذارند پزشکان ایرانی دخالتی در کارشان داشته باشند.

جنازه‌ها را چطور جمع می‌کردند؟

خیلی وحشتناک بود. مرده و زنده را با هم در کامیون می‌ریختند. آمبولانس جواب‌گو نبود. به‌جای اینکه ابتدا زنده‌ها را نجات دهند، همه را روی هم می‌ریختند‌. اصلا دنبال این نبودند که بدانند چه کسی زنده و بدنش داغ است. برخی‌ها شبیه خود من با مقداری آب به حال می‌آمدند اما با بی‌مدیریتی آن‌ها مردند.

در جریان افتادنِ جرثقیل یا پنکه شما حضور نداشتید؟

نزدیک نبودم اما خبرش را دارم. مردم به اندازه‌ای امسال می‌ترسند که با کوچک‌ترین صدایی که از اطراف مسجد‌الحرام می‌آید و کار ساختمانی انجام می‌شود، زائران به وحشت می‌افتند. این استرس، باعث شلوغی جمعیت می‌شد، به‌طوری که عده‌ای دست و پایشان می‌شکست.

دفعه چندمی بود که به حج رفتید؟

بار ششمی بود که آمدم‌. در ظاهر هیچ موضوع غیرطبیعی‌ای وجود ندارد اما به‌طور کلی امسال، نظارت دقیقی صورت نگرفت؛ انگار در عربستان، کمیته کنترل بحران نیست.
منبع:مشرق
گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: