و از امیرالمؤمنین (ع) نیز روایت شده است که «تَزوّجوا، فَانّ التّزویج سُنّه رسول الله(ص)، فانّهُ کان یقول: من کان یُحبّ أن یتّبع سُنّتی، فانّ من سُنّتی التّزویج»؛
ازدواج کنید، که همانا ازدواج کردن سنت رسول خدا (ص) است و همواره میفرمودند: هر کسی که دوست دارد از سنت من تبعیت کند، همانا «ازدواج کردن» از سنت من است.
اسلام به پسر و دختر امر می کند که هر چه زودتر ازدواج کنند و آنقدر به این مهم تأکید دارد که رسول اعظم(ص) ازدواج نکردن را اعراض از سنت خویش، یعنی خروج از اسلام، میداند و خانهای را که در آن «ازدواج» صورت پذیرد بهترین خانه میداند.
یکی از سؤالاتی که از سوی جوانان در زمینه ازدواج، مطرح میشود این است که چرا دختران برای ازدواج باید «اذن پدر» داشته باشند. مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی در نوشتاری فلسفه داشتن اذن پدر برای دختر هنگام ازدواج را شرح داده است که در ادامه میآید:
عوامل مختلفی در این مسأله مؤثر است ضمن این که باید نکات متعددی را در اصل این حکم شرعی نیز از نظر دور نداشت. عوامل مؤثر:
1- طبیعت احساساتی بودن زنان؛
این یک امتیاز بزرگ در زنان است که به واسطه آن نقشهای بزرگ و کلیدی همچون مادری و تربیت فرزندان به او سپرده شده است و طبیعتاً به لحاظ رعایت این طبیعت (که در نهاد همه زنان است مگر آن که به واسطه برخی کارها این حالت تحت الشعاع قرار گرفته و به حالت خمودی در آید) بعضی از محدودیتها در تصدی کارها یا مدیریت رفتاری برای آنان مقرر میشود.
ناگفته پیداست همان طور که افلاطون گفته است: مادر با همان دستی که گهواره فرزند را تکان میدهد، با همان دست عالمی را تکان میدهد. مگر مدیران و رهبران جامعه جز دست پروردگان همین مادران هستند؟ از این رو رسول مکرم اسلام(ص) فرمودند: بهشت زیر پای مادران است، یعنی سعادت و شقاوت فرزندان تا حد بسیار بالایی مرهون رفتارها و تربیتهای مادران است.
2- طبیعت عقلانی مردان؛
چه زنان و چه مردان از عقل و خرد برخوردارند لیکن در زنان استفاده از رهنمودهای عقلی بیشتر بروز مییابد در حالی که زنان به واسطه تأثیر احساسات و عواطف بر دریافتهای عقلانی آنها، عاطفیتر برخورد نموده، کمتر از مردان از آن رهنمودها استفاده میکنند.
آری، پسران نیز گاهی احساساتی هستند و بر عکس، زنان نیز گاهی به دور از احساسات و عواطف، رفتار میکنند، لیکن این صفات روحی، در نوع مردان و زنان همان است که گفتیم و قانون نیز برای نوع افراد وضع میشود نه یکایک آنها، گر چه نباید از این نکته غفلت کرد که مشورت با پدر و مادر برای پسران نیز مورد توصیه اسلام است.
3- اجتماعیتر بودن مردان و کم تجربهتر بودن زنان نسبت به مردان؛
در همه جوامع، مردان به هر دلیلی فرصتهای تجربه رفتارهای اجتماعی بیشتری دارند تا زنان، به ویژه آن که کار در بیرون از منزل برای تأمین زندگی همسر و فرزندان (خانواده) به عنوان یک وظیفه شرعی و قانونی به عهده پدر نهاده شده است و از طرف دیگر اختلاط بین زنان و مردان، ناپسند و نکوهیده است. طبیعتاً دختران به دلیل بیتجربه گیها و ناآشنایی با حیله و فریب و یا اخلاقیات اجتماعی، نیاز به کمک مشاورهای بیشتری دارند.
به همین دلیل پدران به عنوان بهترین مشاوران دلسوز برای دختران در نظر گرفته شدهاند تا کسی نتواند با سوء استفاده از عواطف پاک و احساسات لطیف زنان و به دلیل کم تجربه بودن دختران، آنان را فریب داده، مایه انحطاط آنان را فراهم آورند و الا دخترانی که قبلاً شوهر کرده باشند، و از این تجربه برخوردار باشند، اجازه پدر برای ازدواج آنها شرط نیست. از این رو هر گاه پدران از حد مشاوره پا را فراتر نهاده به اجبار و تحمیل نظرات خود بپردازند اجازه آنان فاقد اعتبار است. توجه به نکات ذیل در فهم بهتر این حکم مفید است.
شهوت در مرد غالب است و زن اسیر محبت است. آن چه مرد را میلغزاند و از پا در میآورد، شهوت است و آن چه زن را اسیر میکند این است که از زبان مردی نغمه محبت و صفا و وفا و عشق بشنود. رسول اکرم(ص)، این حقیقت را چهارده قرن پیش به وضوح بیان کرده، میفرماید: «این سخن مرد به زن که تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بیرون نمی رود» و همین جنبه است که مردان ناپاک با استفاده از آن، احساس زن را به بازی میگیرند؛ چه بسیار دخترانی که با جملهای محبتآمیز از سوی پسری یا مردی ناپاک، منحرف شده و بدون هیچ تحقیقی دل به او سپرده است.
پس لازم است دختر ناآزموده، با پدرش که از اندیشههای مردان بهتر آگاه است مشورت کند و موافقت او را جلب کند. اسلام با این کار، زن را تحقیر نکرده، بلکه دست حمایت خود را بر روی شانه او نهاده است. اگر پسران ادعا کنند که چرا قانون ما را ملزم به جلب موافقت پدران نکرده است، آن قدر دور از منطق نیست که کسی به نام دختران به لزوم جلب موافقت پدران اعتراض کند.
افزون بر این، اگر مردی در ازدواج خود فریب بخورد، میتواند همسرش را طلاق بدهد، در حالی که اسلام برای زن حق طلاق قرار نداده است. از این رو، زن باید در کار خویش دقت و احتیاط بیشتری کند تا مبادا در وضعی قرار گیرد که نتواند به راحتی از آن رهایی یابد.
البته باید گفت که همه فقهایی که اجازه ولی را در نکاح دختر شوهر نکرده، معتبر دانسته اند، قید میکنند که اعتبار اجازه ی ولی تنها در صورتی است که ولی بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه نکند. اگر ولی با وجود خواستگار شایسته و متناسب و مورد تمایل دختر، از دادن اجازه خودداری کند، نیازی به کسب اجازه از پدر نیست و شرط فوق ساقط است و همچنین هرگاه پدر دختر غایب باشد و به او دسترسی نباشد، اجازه پدر معتبر نیست.
مطلب مسلم دیگر این است که پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند، خود اختیاردار خود هستند و کسی حق دخالت در ازدواج آنان را ندارد. اما دختر اگر یک بار شوهر کرده است و اکنون بیوه است، کسی حق دخالت در کار او را ندارد.
اما وضع دختری که دوشیزه است و اولین بار است که میخواهد با مردی پیمان زناشویی ببندد، در این که پدر اختیاردار مطلق او نیست و نمیتواند بدون میل و رضای او، او را به هر کس که دلش میخواهد، شوهر بدهد، حرفی نیست.
چنان که در روایتی هست، دختری نگران و هراسان نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله(ص)! پدرم برادرزادهای دارد و بیآن که نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او درآورده است. حضرت فرمود: حالا که او این کار را کرده است، تو هم مخالفت نکن، صحه بگذار و زن پسرعمویت باش. دختر گفت: یا رسول الله(ص)! من پسر عمویم را دوست ندارم. چگونه زن کسی شوم که دوستش ندارم؟ حضرت فرمود: اگر او را دوست نداری هیچ، اختیار با خودت. برو هر کس را که خودت دوست داری، به شوهری برگزین. دختر عرض کرد: اتفاقاً او را خیلی دوست دارم و جز او کس دیگر را دوست ندارم و زن کسی غیر از او نخواهم شد، اما چون پدرم بی آن که نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، به عمد آمدم، با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از این پس پدران حق ندارند، سر خود هر تصمیمی که میخواهند بگیرند و دختران را به هر کس که دل خودشان میخواهد شوهر دهند.
این روایت را فقهایی مانند شهید ثانی در مسالک و صاحب جواهر از طرق اهل سنت نقل کردهاند.
خود پیغمبر اکرم(ص) هرگز اراده و اختیار دختر عزیز خود را در ازدواج سلب نکرد. هنگامی که علی بن ابی طالب(ع) برای خواستگاری زهرای مرضیه(س) نزد پیغمبر اکرم رفت، پیغمبر اکرم فرمود: «تاکنون چند نفر دیگر نیز به خواستگاری زهرا آمده اند و من با زهرا در میان گذاشته ام. اما او به علامت نارضایتی، چهره خود را برگردانده است. اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او میرسانم». پیغمبر نزد زهرا رفت و مطلب را با دختر عزیزش درمیان گذاشت، ولی زهرا(س) بر خلاف نوبتهای دیگر، چهره خود را برنگرداند و با سکوت، رضایت خود را اعلام کرد و پیغمبر اکرم تکبیرگویان از نزد زهرا بیرون آمد.
پینوشتها:
1 . نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، ص 96_87
2 . پیام زن، ش 75، ص 69، مقاله «ولایت بر دختر، اختلاف عرف و شرع»، آیت الله سیدمحمد حسین فضل الله.