مسائلی که انسان به
آنها عادت میکند، میتواند علتهای مختلفی داشته باشد و یکی از آن علتها
مجبور ساختن انسان به یک فعل یا عمل خاص است. خود شخص یا شخص دیگری – برای
نمونه مربی – انسان را وادار به انجام و تکرار عملی میکند، در نتیجه تکرار
آن عمل، آن فعل برای شخص عادت میشود.
گاهی هم خود انسان،
مداومت بر عملی دارد که آن عمل برای او عادت میشود. عادت شدن عملی در یک
انسان به همراه اثرات آن عمل خاص خواهد بود؛ به عنوان مثال مداومت در قرائت
قرآن، در سنین نوجوانی و جوانی، قرآن را با گوشت و خون جوان عجین میکند و
کسی که قرآن با گوشت و خون او عجین شود، قرآنی فکر میکند، قرآنی تصمیم
میگیرد و قرآنی هم عمل میکند.
سیاستمداران و عالمان، فرهنگ سازان جامعه هستند
جامعه
نیز به همین صورت است؛ اگر جامعه بر یک عمل یا اعتقاد، توسط حاکمان سیاسی،
اصحاب رسانه یا فرهیختگان و عالمان خو بگیرد، آن اعتقاد یا عمل با جامعه
عجین شده و جامعه بر اساس آن اعتقاد حرکت و عمل میکند؛ چه آن عمل و اعتقاد
صحیح باشد یا سقیم.
اگر در جامعهای تلاوت قرآن رواج داشته باشد
و جامعه بر این عادت شکل بگیرد، یکپارچه قرآنی میاندیشد و قرآنی عمل
میکند و به طور معمول و طبیعی نسلهای بعدی بر اساس قرآن تربیت میشوند؛
این در حالی است که اگر در جامعه موسیقی یا عقیدهای منحرف و خلاف قرآن به
هر دلیلی رواج پیدا کند، با جامعه عجین میشود و جامعه بر اساس آن حرکت
میکند و نسلهای بعدی نیز بر اساس باطل تربیت میشوند و طبق اعتقاد باطل
فکر و عمل خواهند کرد.
معاویه جامعه را مجبور کرد بر بدترین عمل و
اعتقادی که ممکن بود، خو بگیرد؛ وی بغض و دشمنی با علی (ع) را که
باطلترین و شیطانیترین عملی بود که میتوانست صورت بگیرد، در زمان خویش
عملی رایج و مرسوم کرد و این اعتقاد در قلب جامعه رسوخ نمود.
نگاه شیطانی معاویه فراتر از قدرت سیاسی بود
بدون
شک، او به این نکته مهم عالم بود که در نسلهای آینده این تاثیر ادامه
خواهد داشت؛ هنگامی که بعضی از هم پیالهها و هم مسلکهای او میخواهند دست
از این عمل شیطانی بردارند، هدف اصلی خویش را از این کار بیان میدارد.
رقابت
سیاسی بین معاویه و علی (ع)، هدف غایی او نبوده که اگر چنین بود همراهانش
به او تذکر دادند که در رقابت برای کسب خلافت تو بر بنی هاشم پیروز شدی و
صرف هزینه و کشتار به این وسعت ضرورت ندارد، اما معاویه نگاهی فراتر و
شیطانیتر از حکومت سیاسی داشت؛ او میخواست بر این اساس باطل در جامعه رشد
کند و کودکان بر اساس کفر بزرگ شوند و بزرگترها پیر گردند.
در
حقیقت، شیطنت بزرگ معاویه، تربیت نسلی بود که بغض و کینه علی با گوشت و خون
ایشان عجین شد و چه زود این تربیت شدگان مکتب اسلام اموی، سیدالشهدا را به
خاک و خون کشیدند؛ قاتلین سیدالشهدا فارغالتحصیلان سیاستهای فرهنگی
معاویه بودند، بنابراین در کربلا به طور خودکار و بدون وجود دستوری از بالا
بعضی از جنایات را مرتکب شدند؛ چرا که گوشت و خون آنها با دشمنی با خاندان
وحی مخلوط شده بود.
برخی از کتب علمی متاثر از فرهنگسازی معاویه است
این
تاثیرات در فکر پیروان معاویه و در بعضی از کتب علمی قابل مشاهده است؛ ابن
مدینی میگوید: «پیوسته هر کسی را درک کردم که اصحاب ما - پیروان سنت - او
را توثیق کردهاند، این شخص توثیق شده لعن امیرالمومنین میکرد و آن حضرت
را تنقیص میکرد.»
گزارش مدینی حاکی از این حقیقت است که هر کسی را که نزد ایشان توثیق شده و خبر و روایتش را قبول میکنند، مشهور به لعن علی (ع) بوده است؛ هر چند مانند معاویه تصریح به دشمنی و بغض علی (ع) ندارند و مانند او رفتار نمیکنند، اما تنها تفاوتشان با معاویه در پوسته و قشر است و در حقیقت، ایشان ثمره همان باطلی هستند که معاویه پروراند.
در
نوشتار قبلی به پارهای از این تاثیرات اشاره شد. تاثیرات فعل معاویه تا
آنجا بود که شیخ صدوق میفرماید: «از علی بن حشرم روایت شده است که در مجلس
احمد بن حنبل بود و ذکر علی (ع) به میان آمد. احمد بن حنبل گفت: لا یکون
الرجل سنیا حتی یبغض علیا قلیلا؛ کسی سنی نیست الا اینکه مقداری بغض علی
داشته باشد. (1)
فاجعه تفکر اموی بالاتر از این است؛ در این تفکر، ملاک حقیقت و درستی، جماعت معرفی میشود؛ اگر چه جماعت بر باطل گرد آمده باشند.
بر اساس این تفکر، خلافت پیامبر از آن کسی است که جماعت به آن شخص اقبال داشته باشند، ولو اینکه آن شخص، کسی مثل معاویه باشد یا خبیثی مانند یزید.
همین
که چنین شخصی جماعت را با خود همراه کرد، اگر چه به زور و غلبه، او حاکم
از طرف خداست و اطاعتش واجب خواهد بود و خروج بر او خروج بر جانشین خداست و
خروج کننده هر کس که باشد از دین خارج و خونش مباح است؛ اگر چه آن شخص
فرزند پیامبر خدا و سرور اهل بهشت باشد، باید تشنه کشته شود؛ چون لزوم
جماعت را نداشته است.
دوره فتنه یا فرقه چه دورهای است؟
گروهی
از ایشان که در نوشتارهای قبلی به تفصیل بدان پرداخته شد، خلافت
امیرالمومنین بعد از عثمان را به این بهانه که در طی این مدت کوتاه جماعت
حاصل نشد، قبول نکردند و عدهای با ایشان مخالفت نمودند؛ این دوره را دوره
فتنه یا فرقه مینامند، از این رو از صلح امام حسن مجتبی و غصب خلافت و
جانشینی توسط معاویه استقبال کرده و آن سالی که معاویه توانست به وسیله
مکر و فریب و وعدههای دنیایی بر مخالفان خویش فائق آید را سال جماعت
نامیدند.
سنت نیز سنت بغض علی (ع) بود، تا آنجا که کسی که پیرو
سنت است باید اندکی بغض علی (ع) داشته باشد؛ آنها خویش را اهل سنت و جماعت
خواندند و نوشتند: «قال ابن بطال سلم الحسن لمعاویة الامر وبایعه على إقامة
کتاب الله وسنة نیبه ودخل معاویة الکوفة وبایعه الناس فسمیت سنة الجماعة
لاجتماع الناس وانقطاع الحرب وبایع معاویة کل من کان معتزلا للقتال کابن
عمر و سعد بن أبی وقاص ومحمد بن مسلمة» (2).
ابن بطال میگوید:
(امام) حسن (علیهالسلام) امارت را به معاویه تسلیم کرد و با معاویه به شرط
اقامه کتاب خدا و سنت رسول الله بیعت نمود و مردم نیز با معاویه بیعت
کردند. پس آن سال را سال جماعت نامیدند، به علت اجتماع مردم بر معاویه و
انقطاع جنگ و هر کس که در جنگها بود – از جنگ جمل تا جنگ معاویه و امام
حسن (ع) – مانند عمرو بن سعد ابی وقاص و محمد بن مسلمه با معاویه بیعت
کردند.
آن سال، سال جماعت نامیده ش؛د یعنی در زمان خلیفه قبلی
جماعتی رخ نداده و در زمان خلافت ظاهری امیرالمومنین، وظیفهای بر تبعیت از
علی (ع) بر گردن کسی نبوده است؛ چرا که آن سال، سال فرقه – اختلاف بوده و
خلافت و حکومت حضرت به علت عدم شکلگیری جماعت و وجود اختلافات داخلی از
نظر شرعی مستقر نشده است.
تلاش برای تطهیر دامن معاویه و اصحاب جمل از کفر
ریشههای
این تفکر به عبدالله بن عمر بازمیگردد و نتیجه آن طهارت دامن معاویه از
جنایاتی است که مرتکب شد؛ چون اگر قبول کنند که علی (ع) خلیفه بوده، باید
بگویند و اعتقاد قلبی داشته باشند که معاویه و اصحاب جمل کافر هستند؛ چرا
که در مقابل خلیفه خروج کردهاند، اما افسوس که خروج امام حسین بر خلیفه
فاسق خمور، یزید بن معاویه کاری حرام است و تا به امروز برای دفاع از یزید
کتابها چاپ میشود، در حالی که خروج بر امام علی (ع) هیچ جرمی را اثبات
نمیکند و تمام کسانی که بر علیه او خروج کردند از عدالتی که مفهوم عصمت را
دارد، برخوردارند و سخن گفتن درباره این اشخاص جزایی در حد مرگ دارد.
معاویه منشا لقبگذاری اهل سنت و جماعت بود
از
این رو، منشا لقب اهل سنت و جماعت را معاویه دانستهاند، بنابراین برخی از
محققین نوشتهاند: و التلقیب بأهل السنة والجماعة کان سنة استقلال معاویة
بالأمارة بعد مصالحة الحسن السبط ( ع ) فهو متأخر عن اسم الشیعة(3)؛ لقب
دادن به اهل سنت و جماعت در سالی بود که معاویه بعد از مصالحه با امام حسن
مجتبی (ع) در امارت بدون رقیب شد، بنابراین «اهل سنت و جماعت» اصطلاحی است
که از شیعه متاخر است.
به عبارت دیگر، این لقب برخلاف شیعه از
زمان پیامبر نبوده است، لذا این لقب نیز بدعتی در دین میباشد، از این رو
در کلمات اهل بیت نسبت به نقد این اصطلاح روایاتی رسیده و به طور کلی ائمه
علیهم السلام معیار بودن جماعت برای رسیدن به حق و با حق بودن را تخطئه
کردهاند.
بررسی وسیع آموزههای اهل بیت در این خصوص مجال دیگری را میطلبد، لکن از باب نمونه به روایاتی اشاره میشود.
از
رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمودند: «أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ
آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ أَلَا وَ مَنْ
مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَکْتُوبٌ
بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى
بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کَافِرا(4)؛ آگاه باشید هر کس بر دوستی آل محمد
بمیرد بر سنت و جماعت مرده است ... آگاه باشید هر کس بر بغض و دشمنی آل
محمد بمیرد کافر مرده است.
معنای درست اصطلاح «اهل سنت و جماعت» چیست؟
وقتی
از امیرالمومنین در مورد معنای جماعت سوال میشود، ایشان میفرمایند:
أَمَّا أَهْلُ الْجَمَاعَةِ فَأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ إِنْ قَلُّوا
وَ ذَلِکَ الْحَقُّ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ عَنْ أَمْرِ رَسُولِهِ وَ
أَمَّا أَهْلُ الْفُرْقَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِی وَ لِمَنِ اتَّبَعَنِی وَ
إِنْ کَثُرُوا (5)؛ اما اهل جماعت پس من هستم و هر کسی که از من تبعیت
کند، اگر چه تعدادشان کم باشد و آنی حق است که از جانب خدا و رسول خدا
باشد، اما اهل فرقه، مخالفان با من و مخالفان با شیعیان من هستند، اگر چه
تعدادشان زیاد باشد.
در حقیقت امیرالمومنین در این کلام جماعت را
نپذیرفتهاند، بلکه ملاک حق بودن را موافق امر خدا و رسول بودن معرفی کرده
اند؛ هر گروهی که بر امر خدا و رسول خدا اجتماع کنند، آن جماعت حق هستند،
اگر چه اندک باشند و امر خدا و رسول به تبعیت از علی (ع) است، از این رو
اهل جماعت تابعان امیرالمومنین، علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستند.
در
مورد اهل سنت فرمودند: «أَمَّا أَهْلُ السُّنَّةِ فَالْمُتَمَسِّکُونَ
بِمَا سَنَّهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ رَسُولُهُ(6)؛ اما اهل سنت متمسکین به
سنتی هستند که خدا و رسولش آن سنت را بنا نهادند.» بسیار واضح است یکی از
سنتهایی که خداوند آن را بنا نهاد سنت برائت و دوری از بنی امیه است؛ کما
اینکه دو سوره از قرآن یعنی سورههای قدر و کوثر به این منظور مهم نازل
شدند (تفسیر برهان).
پی نوشتها:
1. شیخ صدوق - علل الشرایع - ص 467 و 468، ح25
2. فتح الباری - ابن حجر - ج 13 - ص 54و عمدة القاری - العینی - ج 13 - ص 283 و صحیح ابن حبان - ابن حبان - ج 15 - ص 37 – 40
3. نشأة التشیع - السید طالب الخرسان - ص 25و یادداشتهاى استاد مطهرى (فارسی) - مرتضى مطهری - ج 6 - ص 98 – 99
4. بحارالأنوار - ج 23 - ص 233 - باب 13- أن مودتهم أجر الرسالة
5. بحارالأنوار - 32 - 221 - باب 4- احتجاجه على أهل البصرة
6. همان
منبع: خبرگزاری دانشجو
211001