19 ارديبهشت 1401 8 شوال 1443 - 15 : 23
کد خبر : ۶۱۱۷۶
تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۷
حجت الاسلام پناهیان:
پناهیان گفت: عرصۀ سیاسی یعنی عرصۀ اندیشیدن دربارۀ جهان و پیچیدگی‌های بسیار بزرگ عالم. وقتی شما این عرصه را طی نکنید، بزرگ نمی‌شوید و وقتی بزرگ نشوید، لایق ملاقات خدای بزرگ نمی‌شوید.
عقیق:حجت الاسلام پناهیان در ادامۀ درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام که در جلسات هفتگی هیات شهدای گمنام ارائه می‌شود، پس از بررسی دوران دعوت و دوران هجرت رسول خدا(ع)، به بررسی و تحلیل دوران حکومت پرداخته است. در این جلسه به جایگاه رشد سیاسی مردم و علت اهمیت آن از منظر رسول خدا(ص) پرداخته شده است. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:
نفسِ انجام کار خوب به تنهایی ملاک نیست/ انسان با انجام کارهای خوب، قرار است لیاقت لقاء الله پیدا کند 
آموزش‌هایی که در پادگان‌ها به سربازها داده می‌شود همیشه مستقیماً آموزش‌های نظامی نیستند بلکه برخی از آموزش‌ها مانند «رژه رفتن» یا «فعالیت‌های ورزشی» نیز هست که مستقیماً ربطی به نظامی‌گری ندارد-یا لااقل مستقیم ربط آن را نمی‌توان فهمید- اما این آموزش‌ها طی یک فرآیندهای پیچیده‌ای برای نظامی‌گری و آن لحظۀ جنگ به‌درد می‌خورند و سرباز را برای جنگ آماده می‌کنند.
در پادگان‌ها یک آموزش‌هایی هست که معمولاً سربازها می‌گویند: «ما نمی‌دانیم این آموزش‌ها چه ربطی به جنگ دارد؟» بنده می‌خواهم این وضعیت را با وضعیت «کمال انسان» تشبیه کنم. به ما گفته‌اند در دنیا کارهای خوبی انجام دهیم، ولی ما غالباً ربط این کارهای خوب را با کمال خود نمی‌دانیم.
همان‌طور که انسان موجود پیچیده‌ای است کمال انسان هم مسألۀ پیچیده‌ای است و به این سادگی نیست که مثلاً بگوییم کمال به این است که «دروغ نگویید، دزدی نکنید، مهربان باشید و...» خودِ این ویژگی‌ها آن نقطۀ نهایی کمال انسان نیست. ما در پیچیدگی‌های دروغ نگفتن، یا کار خوب انجام دادن، بناست که به یک «جایی» برسیم که آن‌جا را کسی به این سادگی نتوانسته است توضیح دهد. آن جایی که انسان به آن خواهد رسید، جایی است که انسان را لایق «ملاقات خدا» می‌کند. یعنی در ذات و ماهیت انسان یک تحولاتی ایجاد خواهد کرد و یک سعۀ وجودی به انسان می‌دهد تا لیاقت لقاء الله را پیدا کند. چون انسان باید یک تناسب و ظرفیتی برای ملاقات خدا پیدا کند.
نفس انجام کارهای خوب یا ترک کارهای بد ملاک نیست، بلکه آن چیزی در به دنبال اینها برای انسان حاصل می‌شود، ملاک است. به عنوان مثال، دروغ نگفتن اثری دارد که آن اثر برای ما اهمیت دارد. کمااینکه شما گاهی اوقات دروغ نمی‌گویید ولی چون در این کار، نیّت درستی ندارید، آن اثر و فایدۀ مطلوب را ندارد.
سرباز بعد از آموزش‌های پادگان، در نهایت قرار است آمادگی و توانایی جنگیدن داشته باشد، و لذا باید یک ورزیدگی جسمی و یک اطاعت‌پذیری از فرمانده و یک‌سری مهارت‌هایی کسب کند تا در میدان جنگ درست عمل کند. ما لوازم میدان جنگ را می‌توانیم درک کنیم اما هیچ‌کدام از ما به قیامت نرفته‌ایم که ببینیم انسان برای ملاقات خدا، دقیقاً چه مختصاتی باید داشته باشد؟ در قیامت باطن انسان‌ها و سرّ آدم‌ها آشکار می‌شود(یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ؛ طارق/۹)  و متوجه می‌شویم آن کارهایی که انسان‌ها در دنیا انجام داد‌ه‌اند، چگونه به‌درد لقاء الله می‌خورَد؟ اما در اینجا مسأله خیلی پیچیده است. و توضیح دادن وضعیت کمال انسان خیلی سخت است.
ما در پادگان دنیا آموزش‌هایی می‌بینیم تا برای لقاء الله تربیت شویم/ازدواج چه ارتباطی با لقاءالله دارد؟
ما در پادگان دنیا داریم یک آموزش‌هایی می‌بینیم که بعداً به یک جایی برویم که در آنجا محل «لقاء الله» هست و ما باید خودمان را برای آنجا تربیت کنیم. خداوند در این پادگان دنیا شرایطی را برای ما رقم می‌زند که بتوانیم خودمان را برای آنجا تربیت کنیم.
مثلاً در این حیات دنیا، خانم‌ها باید با مردانی ازدواج کنند که بالاخره از نظر آنها این مرد-حداقل از جهت ویژگی‌های ذاتی که طبیعت مرد دارد -یک ایراداتی دارند و هر کاری هم می‌کنند این آقایان درست‌شدنی نیستند و در نهایت هم مجبور هستند که تحمل کنند. از سوی دیگر، آقایان هم باید با خانم‌هایی ازدواج کنند که از نظر آنها این خانم-از جهت ویژگی‌های ذاتی که طبیعت زن است-یک اشکالاتی دارد و معمولاً قابل تغییر نیست و لذا باید تحمل کنند. حالا این وضعیت-برای خانم‌ها یا آقایان- چه حُسنی برای آمادگی جهت لقاء الله دارد؟ اصلاً این تحمل کردن چه تأثیری در آمادگی انسان برای لقاء الله دارد؟ در حالی که این خانم یا آقا می‌توانستند یک عمر بنشینند و عبادت کنند تا آمادۀ لقاء الله شوند. اصلاً این ازدواج و زندگی، چه ربطی به لقاء الله دارد؟ ازدواج با همۀ شیرینی‌ها و مشکلاتش در واقع دارد انسان را برای لقاء الله آماده می‌کند اما فهمیدن ارتباط بین آن با لقاء الله پیچیده است.
خیلی‌ها در مسائل و مشکلات پس از ازدواج گیر می‌کنند و مثلاً می‌گویند: «من اگر این شوهر یا این زن را نداشتم بندۀ خوبی برای خدا می‌شدم!» یا می‌گویند: «من اگر این شرایط را نداشتم و آن شرایط را داشتم، بندۀ خوبی می‌شدم!» در حالی که اصلاً موضوع سرِ همین مقدراتی است که خدا برای او قرار داده، تا انسان با این مقدرات برای لقاء الله آماده شود.
این‌قبیل سختی‌ها در متن زندگی انسان تعبیه شده است. مثلاً وقتی می‌خواهی یک لقمه نان بخوری، باید کلی تلاش کنی و زحمت بکشی. در حالی که برای خداوند کاری نداشت که تأمین غذای انسان را خیلی راحت‌تر قرار دهد اما خداوند طوری طراحی کرده است که برای یک لقمه نان باید کلی زحمت بکشیم. همۀ اینها در واقع دارد انسان را برای لقاء الله آماده می‌کند. کمااینکه خداوند می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه» (انشقاق/۶)

خدا ما را خلق نکرده که صرفاً «خوب باشیم» و دستورات خدا را انجام دهیم
امور عالم را ساده تلقی نکنید. مثلاً این‌طور تحلیل نکنید که «خدا می‌خواسته ما آدم‌های خوبی بشویم لذا یک‌سری کارهای خوب را برای ما تعریف کرده است که انجام دهیم» درستش این است که بگوییم: «خدا این کارهای خوب را برای ما تعریف کرده است تا ما در این کارها برای لقاء الله آمادگی پیدا کنیم» البته معلوم است کارهایی که خدا در پادگان دنیا برای آموزش ما طراحی کرده است هیچ‌وقت یک کار زشت و بد نیستند. معلوم است که هر کاری که خدا برای ما پیشنهاد کرده است همه کارهای خوبی هستند و هر کدام فی‌نفسه یک خوبی‌‌ای دارند اما خدا به‌خاطر این «خوبی‌های فی‌نفسه» ما را خلق نکرده است. یعنی خدا ما را خلق نکرده است که صرفاً «خوب باشیم» و بعد هم بمیریم و در آخرت هم ما را به بهشت ببرد و پاداش بدهد.
دستورات خداوند یک زیبایی‌های دارد ولی ما فقط برای این خلق نشده‌ایم که این دستورات زیبا را انجام دهیم، بلکه ما خلق شده‌ایم که این دستورات را انجام دهیم تا برای یک چیزی آماده شویم که دقیق نمی‌دانیم که چیست؟ ولی اجمالاً می‌دانیم که همان لقاءالله است.
یکی از مهمترین برنامه‌های خدا برای اینکه انسان آمادۀ لقاءالله شود، «سیاسی شدن» است/ سیاسی شدن جزء فرآیند پرورش ما برای لقاء الله است
بعد از مقدمۀ فوق، حالا می‌خواهیم به یکی از مهمترین برنامه‌های پادگان حیات برای پرورش انسان اشاره کنیم. یکی از مهمترین برنامه‌ها برای آماده شدن انسان جهت رسیدن به ملاقات خدا که سخت‌ترین مرحلۀ آموزش او نیز محسوب می‌شود «سیاسی شدن» است. البته انسان خیلی باید از نادانی فاصله گرفته باشد و خیلی باید نورانی و معنوی شده باشد تا این برنامه را درک کند و در خودش درج کند.
سیاسی شدن جزئی از برنامۀ این پادگان حیات بشر در این دنیا است. این «سیاسی شدن» جزء فرآیند پرورش ما برای لقاء الله است. پیامبر اکرم(ص) هرچه در این زمینه تلاش کرد، در نهایت-بعد از پیامبر(ص) - چهار نفر بیشتر باقی نماندند که به آن شعور بالای دینی برسند. (فَقَالَ عَلِیٌّ ع إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص غَیْرَ أَرْبَعَة؛ رجال کشی/۱۱ و اختصاص مفید/۶ و سلیم بن قیس/۲/۵۹۸)
منظورمان از شعور بالا، شعور سیاسی نیست بلکه منظور همان شعور دینی است؛ چرا که سیاست ما عین دیانت ماست. پس کسی که شعور سیاسی ندارد یعنی شعور دینی ندارد. چون هنوز نفهمیده است از او چه می‌خواهند. خداوند که فقط از ما نماز و عبادت نمی‌خواهد، و الا ابلیس هم این کارها را انجام می‌داد.
اینکه بین لقاء الله و درک سیاسی پیدا کردن، چه رابطه‌ای وجود دارد، نیاز به بحث مفصلی دارد که اینجا مجال آن نیست، و شما خودتان می‌توانید دربارۀ این مسأله فکر کنید.
پیامبر(ص) می‌خواست مردم را به قله‌ای به‌نام «شعور سیاسی» برساند/ در نهایت فقط ۴ نفر به این قله رسیدند
پیامبر اکرم(ص) در تاریخ اسلام شروع کردند به تربیت کردن مردم، و راحت‌ترین بخش تربیت آنها در این بود که مردم را قانون‌مند کنند. البته مردم آنجا آن‌قدر هم بی‌قانون و بی‌تمدن نبودند و این برای کسانی که تاریخ را مطالعه کرده‌اند امری روشن است. راحت‌ترین کار پیامبر(ص) این بود که مردم را به کارهای خوبی مثل نماز خواندن، دروغ نگفتن و ... دعوت کند.
باید دید پیامبر اسلام(ص) با آن عظمتی که ۱۲۴ هزار پیغمبر در واقع مقدمۀ ظهور ایشان بوده‌اند، می‌خواهد مردم را به کدام قله برساند؟ می‌توان گفت که این قله، همان شعور سیاسی است و الا بقیۀ مسائل از این راحت‌تر است. آیا پیامبر اکرم(ص) توانست مردم را به آن قله برساند؟ در پاسخ باید گفت که فقط چهار نفر رسیدند.

قلۀ دیانت چه بود که امت به آن نرسیده بودند؟ شعور سیاسی بالا
کدام بخش اسلام در زمان پیامبر(ص) تحقق پیدا کرد و کدام بخش تحقق پیدا نکرد؟ مسألۀ نماز، روزه، زکات، جهاد، شهادت و... حل شد و جامعۀ آن موقع در این زمینه‌ها مشکلی نداشتند. پس چه چیزی حلّ نشد؟ آیا آن چیزی که حل نشد، همان عالی‌ترین رتبۀ دیانت نیست؟ نمی‌شود گفت که عالی‌ترین رتبۀ دیانت به‌دست آمده بود و فقط یک مشکل فرعی باقی مانده بود! نمی‌شود که آنها به قلۀ دیانت رسیده باشند ولی کوهپایه‌ها را فتح نکرده باشند!
قلۀ دیانت چه بود که امت به آن نرسیده بودند؟ این قله چه بود که اگر پیامبر اکرم(ص) آن را ابلاغ نمی‌کرد، انگار هیچ کاری انجام نداده بود  «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/۶۷)  آن در واقع یک «شعور سیاسی فوق‌العاده بالا و پیچیده» بود که امت به آن نرسیده بودند.
برنامۀ تربیتی باید پایه‌های شخصیتی کودک را طوری درست کند که خودش بعداً خود به خود دیندار شود
این بحث را در همین نقطه نگه دارید. حالا می‌خواهیم بحث دیگری را مطرح کنیم و دوباره به همین نقطه برسیم. بنده دربارۀ مسائل تربیتی معتقدم که برنامۀ تربیتی باید پایه‌های شخصیتی کودک را طوری درست کند که او خود به خود بعداً دیندار بشود. ما در مهد کودک و بعد از آن در هفت سال اول تربیت، تقریباً زیاد نیاز نداریم «تعلیمات دینی» بدهیم و اگر هم اصلاً تعلیمات دینی ندادیم، اشکالی ندارد. اسلامی بودن مدرسه به این تعلیمات نیست.
کافی است که بچه را تمرین بدهیم که تفکر منطقی داشته باشد و خلاقیت را دوست داشته باشد و چند مفهوم انسانی دیگر را در او تقویت کنیم. در این‌صورت این بچه خود به خود «نمازشب‌خوان» هم خواهد شد و نیازی نیست به او تعلیمات دینی بدهید. مثلاً لازمۀ خلاقیت این است که انسان از دیگران تقلید نکند و از تشویق و تنبیه رها باشد. چنین انسانی، عبد خدا خواهد شد. چون عبد خدا کسی است که «لااله الا الله» را واقعاً باور دارد.
اگر مقدمات شخصیتیِ دیانت در کسی آماده باشد، دینداری برای او آسان است/شیوۀ اصلاح ریشه‌های شخصیتی در مهدکودک
اگر مقدمات شخصیتیِ معنویت و دیانت در یک کسی آماده باشد، دینداری برای او آسان خواهد بود. مثلاً در بحث ولایت‌پذیری اگر کسی نظام تسخیری را بپذیرد، برای ولایت‌پذیری آماده می‌شود و لازم نیست به زور او را متقاعد به ولایت‌پذیری کنید.
از همان مهد کودک باید چه‌کار کنیم تا بچه‌های ما ولایت‌پذیر شوند؟ اول باید ریشه‌های شخصیتی او را درست کنیم. مثلاً یک بازی برای او طراحی کنیم که در جریان آن بازی، بچه بتواند تفاوت‌های خودش را با دیگران، بشناسد و بپذیرد و بفهمد که «تو این امتیاز را داری و او هم فلان امتیاز را دارد» این را از دوران کودکی برای او جا بیندازیم که تفاوت‌ها را بشناسد و درک کند. همه را هم «یکسان‌سازی» نکنیم!
نظام‌های تعلیم و تربیت معمولاً می‌خواهند همه را «یکسان» کند و نام آن را هم عدالت می‌گذارند(عدالت را به‌جای مساوات می‌گیرند) در حالی که خیلی اوقات این عدالت نیست، بلکه توهم عدالت یا تفسیر غلط از عدالت است. مثلاً تنبیه و تشویق دربارۀ افراد مختلف، لزوماً نباید به «مساوات» صورت گیرد، بلکه گاهی لازم است مثلاً یک کسی را با سه تا غیبت اخراج کنید و دیگری را با ده جلسه غیبت هم اخراج نکنید.
نظام تسخیری یعنی اینکه «یک چیزی را من بلد هستم و تو بلد نیستی و یک چیزی را تو بلد هستی و من بلد نیستم» من در آن زمینه‌ای که شما بلد هستی باید تواضع کنم و بالعکس. این را باید خیلی تمرین کنیم. آدم‌هایی که این وضعیت را خیلی راحت می‌پذیرند این تبعیض خداوند در برتری دادن بعضی بر بعضی را راحت می‌توانند بپذیرند. اما مشکل این است که خیلی‌ها نمی‌توانند این مسأله را بپذیرند. مثلاً خیلی‌ها نمی‌توانند برتری یک آدمی مثل خودشان که یک حرفه‌ای(مثل تعمیر کولر یا سیم‌کشی برق) را بلد است، بپذیرند.
گاهی اوقات خداوند برخی آدم‌حسابی‌های بزرگ را محتاج افراد کوچک می‌کند. مثلاً حضرت سلیمان(ع) محتاج یک هدهد می‌شود که بیاید و به او یک خبری را بدهد که او نمی‌دانسته است. خداوند با کسی شوخی ندارد و گاهی آدم‌ها را به دیگران محتاج می‌کند.
کسی که نظام تسخیری را نپذیرفته، چطور می‌خواهد ولایت‌پذیر شود!؟ در حالی که او پایۀ شخصیتی لازم برای ولایت‌پذیری را ندارد.
یکی از مهمترین پایه‌های شخصیتی ما در «شعور سیاسی» درست می‌شود/ اکثر آدم‌ها در طول تاریخ حوصلۀ «سیاسی بودن» نداشته‌اند
خلاصه اینکه پایۀ شخصیتی دیانت باید  آماده شود، پایۀ شخصیتی لیاقت برای ملاقات خدا باید آماده شود و یکی از مهمترین پایه‌های شخصیتی ما در شعور سیاسی درست می‌شود. پس سعی کنید آدم‌های سیاسی‌ای باشید و از درک و بصیرت و شعور سیاسی بالایی برخوردار باشید.
خیلی از مردم حوصلۀ سیاسی بودن ندارند و اصلاً حال ندارند دربارۀ مسائل سیاسی فکر کنند! اکثر آدم‌ها در طول تاریخ در جوامع بشری، حوصلۀ سیاسی بودن نداشته‌اند. همین الان در مغرب‌زمین، آد‌م‌ها وقتی هم که خیلی سیاسی می‌شوند، حداکثرش این است که می‌گویند: «این رییس جمهور می‌خواهد چه‌کار کند؟ آیا می‌خواهد مالیات مرا زیاد کند یا کم کند؟ اگر می‌خواهد مالیات مرا زیاد کند من به او رأی نمی‌دهم!» یعنی به بقیۀ مسائل دیگر کاری ندارند؛ همچنان‌که بسیاری از کاسب‌ها با «اقتصاد کلان» کاری ندارند. اقتصاد کلان معادلات پیچیده‌ای دارد که بعضاً خیلی با اقتصاد خُرد فرق می‌کند اما بسیار مهم و تأثیرگذار است.
ظهور وقتی رخ می‌دهد که اکثریت مردم سیاسی باشند/ وقتی همه سیاسی شدند، دیگر هیچ نفاقی در عرصۀ سیاست، امکان جولان نمی‌یابد
سیاست‌های کلان خیلی پیچیده است و خداوند یکی از وظایف ما را این قرار داده است که به شعور سیاسی برسیم. منتها اکثر انسان‌ها حوصلۀ سیاسی بودن ندارند و به‌همین دلیل در تمام طول تاریخ، یک گروه کوچک-به بهانه‌های مختلف- در نظام‌های دیکتاتوری یا دموکراتیک، بر اکثریت مردم حکومت کرده‌اند. ظهور حضرت نیز وقتی رخ می‌دهد که اکثریت مردم سیاسی باشند و وقتی که ظهور رخ داد، همه سیاسی‌تر می‌شوند.

وقتی حضرت مهدی(عج) بر سر مردم دست می‌کشد و عقل آنها را رشد می‌دهد(کافی/۱/۲۵)، یکی از مهمترین وجوه این عقل «عقلانیت سیاسی» است. یعنی همۀ مردم سیاسی می‌شوند و شعور سیاسی پیدا می‌کنند، و وقتی همه سیاسی شدند، دیگر هیچ نفاقی در عرصۀ سیاست، امکان جولان پیدا نمی‌کند.  چون مردم از فلتات لسان یک آدم سیاسی تشخیص می‌دهند که او یک جای کارش ایراد دارد. مردم راحت می‌توانند سخنان یک سیاستمدار را تشخیص دهند و مثلاً بفهمند که او دارد وزن یک موضوعی را زیادتر از حدّ نشان می‌دهد.

تا وقتی اکثر مردم سیاسی نباشند، همیشه یک گروه اقلیت بر آنها مسلط می‌شوند

اگر مردم به اوج شعور سیاسی رسیده باشند، وقتی یک سیاستمدار سخن می‌گوید، همه می‌فهمند که او چقدر دارد نفسانی صحبت می‌کند، و از سخنانش چه هدف و منظوری را دنبال می‌کند؟ تا وقتی مردم این‌طوری نباشند، به اوج شعور دینی خود نرسیده‌اند.  پیامبر(ص) هم می‌خواست آدم‌ها را به اینجا برساند، نه اینکه بروند در پستوی خانه‌ها و فقط نماز بخوانند! البته رسیدن به این نقطه(رسیدن به شعور سیاسی) هم برای این است که به آن نقطۀ اصلی برسیم و-برای لقاء الله- آمادگی و ظرفیت پیدا کنیم.

تا وقتی عرصۀ اندیشۀ سیاسی را طی نکنید، لایق ملاقات خدای بزرگ نمی‌شوید
عرصۀ سیاسی یعنی عرصۀ اندیشیدن دربارۀ جهان و پیچیدگی‌های بسیار بزرگ عالم. وقتی شما این عرصه را طی نکنید، بزرگ نمی‌شوید و وقتی بزرگ نشوید، لایق ملاقات خدای بزرگ نمی‌شوید.  منتها اکثر مردم دنیا سیاسی نیستند. و وقتی اکثر مردم سیاسی نباشند، همیشه یک گروه اقلیت بر آنها مسلط می‌شوند.

چرا انگلستان کوچک توانسته‌ بر خیلی از جوامع تسلط پیدا کند؟
شما می‌دانید سرزمین انگلستان چقدر مساحت دارد؟ شاید مساحت آن فقط در حدّ یکی از استان‌های ما باشد. اما چرا آنها توانسته‌اند بر کشورهای دیگر جهان تسلط پیدا کنند؟ مگر آنها چقدر ارتش و نیروهای مسلح داشته‌اند؟ واقعش این است که آنها به‌‌خاطر داشتن یک مهارت ساده توانسته‌اند خیلی از کشورها را اداره کنند و مسلط شوند. این مهارت ساده که می‌گوید: «در هر جامعه‌ای اگر دمِ چند نفر کلیدی را ببینید، می‌توانید بقیۀ مردم آن جامعه را اداره کنید، چون اکثر مردم حوصلۀ سیاسی بودن ندارند.»
اینکه «اکثر مردم سیاسی نیستند» به مستکبران عالم فرصت داده است که بر آنها تسلط پیدا کنند. حالا این بحث چه ربطی به رسالت پیامبران دارد؟
امام صادق(ع) : اگر از کسی در معصیت خدا اطاعت کنی او را بندگی کرده‌ای/ مسألۀ اصلی بت‌پرستی نیست، «اطاعت رجال» است
امام صادق(ع) می‌فرماید: «کسی که یک کسی(یک آدم دیگر) را در معصیت خدا اطاعت کند، او را بندگی کرده است؛ مَنْ أَطَاعَ رَجُلًا فِی مَعْصِیَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ» (کافی/۲/۳۹۸)  برخی در اینجا می‌گویند: «ما که او را بندگی نکرده‌ایم! فقد به او گفتیم «چشم» تا شرّش کم شود!» در حالی که مسأله به این سادگی نیست. وقتی که در گناه کردن، به کسی چشم بگوییم در واقع عبد او شده‌ایم و او ارباب ما شده است. لذا مسألۀ اصلی ما مسلمانان، بت(بت‌پرستی) نیست، بلکه مسألۀ اصلی ما «اطاعت رجال» است.

امام صادق(ع) دربارۀ این آیۀ قرآن:  «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَ...»(مریم/۸۱)  می‌فرماید: اینها باید از عبادت الهه‌‌های غیر از خدا تبرّی بجویند و بعد حضرت می‌فرماید: عبادت یعنی اینکه از آدم‌ها اطاعت کنید (أَیْ یَکُونُونَ هَؤُلَاءِ- الَّذِینَ اتَّخَذُوهُمْ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ ضِدّاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَتَبَرَّءُونَ مِنْهُمْ وَ مِنْ عِبَادَتِهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ هِیَ السُّجُودَ وَ لَا الرُّکُوعَ- وَ إِنَّمَا هِیَ طَاعَةُ الرِّجَالِ، مَنْ أَطَاعَ مَخْلُوقاً فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ فَقَدْ عَبَدَه؛ تفسیر قمی/۲/۵۵)

اوج بعثت انبیاء هم سیاسی شدن بود
عمر بن حنظله می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: دو نفر از خودمان راجع بوام یا میراثى نزاع دارند و نزد سلطان و قاضیان وقت بمحاکمه میروند، این عمل جایز است؟ فرمود: کسى که در موضوعى حق یا باطل نزد آنها بمحاکمه رود چنانست که نزد طغیانگر بمحاکمه رفته باشد و آنچه طغیانگر برایش حکم کند اگر چه حق مسلم او باشد چنان است که مال حرامى را میگیرد زیرا آن را بحکم طغیانگر گرفته است در صورتى که خدا امر فرموده است باو کافر باشند خداى تعالى فرماید: میخواهند بطغیانگر محاکمه برند در صورتى که مأمور بودند باو کافر شوند. عرض کردم: پس چه کنند؟ فرمود: ..(عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ قَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‌ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِه(نساء/۶۰) قُلْتُ: فَکَیْفَ یَصْنَعَانِ قَال: ...؛ کافی/۱/۶۷)
حضرت امام(ره) می‌فرمود: اگر آمریکا «لا اله الّا اللَّه» هم بگوید ما قبول نداریم(بر فرض که امریکا یک طرح صد در صد اسلامى- انسانى بدهد، ما باور نمى‌کنیم که آنها به نفع صلح و منافع ما گامى بردارند. اگر امریکا و اسرائیل «لا اله الّا اللَّه» بگویند، ما قبول نداریم؛ صحیفۀ امام/ج ۱۵/ص ۳۳۹)

قبول کنید که ما را خیلی غیرسیاسی بار آورده‌اند! ما به‌طرز مشمئزکننده‌ای اخلاقی و معنویِ غیرسیاسی شده‌ایم و نسبت به تعیین‌کننده‌ترین و پیچیده‌ترین عرصۀ موثر در سرنوشت و آیندۀ خود و انسان‌های دیگر بی‌تفاوتیم؛ در حالی که امام(ره) فرمود: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفى کرده‌اند.»(صحیفه امام/ج‌۱/ص ۲۷۰) و در جای دیگری فرمود: «اسلام دین سیاست است قبل از اینکه دین معنویات باشد» (صحیفه امام/ج‌۶/ص ۴۶۷)
اوج بعثت انبیاء هم سیاسی شدن بود. اما کدام تعلیمات ما بعد از ۳۵ سال از انقلاب، این سخنان را درست برای بچه‌ها توضیح می‌دهند!؟ نتیجۀ این کوتاهی ما هم در نهایت تأخیر در ظهور حضرت خواهد شد.


منبع:مهر
211008
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: