«ادیان، یک سلسله دروس، پله پله با هم هستند و جدا شدنی نیستند، علتش را هم من متوجه شدهام؛ یعنی مثل یک چیز میماند که دامنهدار است؛ ولی نویسندهها متفاوت هستند، بدون درک عهد عتیق، {فهم} عهد جدید امکان ندارد و بدون درک آن، درک این امکان ندارد، حالا إنشاءالله این را در یک جایی جداگانه مطرح میکنیم؛ اما من یک مطلبی میخواهم بگویم، من امروز به این نتیجه رسیدهام که یک عدهای به من خبر دادهاند که ما مطلب شما را با عرفان یهودی کاوالا انطباق دادهایم. عجیب است! شاگردان کلیمی ما گفتهاند، به طرز عجیبی دریافتهای شما با عرفان کاوالا میخواند، مسیحیها هم یک طوری همین را گفتهاند؛ شما فکر نکنید که مسلمانها فقط میخواهند با قرآن تطبیق بدهند، مسیحی میخواهد برود با انجیل تطبیق بدهد و کلیمی میخواهد با عهد عتیق انطباق بدهد، ما خودمان را نگاه نکنیم؛ ما داریم یک حرف میزنیم که از اول، این، انسانشمول است، توجه فرمودید؟! من ایمان دارم دریافتها و مطالب با کتب مقدس در تضاد نخواهد بود، حالا ما با قرآنش را انجام بدهیم، دیگران هم با کتب دیگر انجام بدهند؛ اما شما بدانید که به نظر من کتب مقدس، جلد یک، دو، سه هستند که از هم جدا نیستند».
بنابر گفتههای رهبر این فرقه آموزههای او آزادیان مختلف یهودی، مسیحی و .... برگرفته شده و از همین روی در ادامه به بررسی مبانی او که از ادیان مختلف گرفته شده است، میپردازیم:
*مسیحیت
طبق بررسیهایی انجام شده، در جای جای حلقه و در آموزههای خود با مسیحیت همسو است و با آنکه این عرفان، نام و عنوان اسلامی را یدک میکشد، در تمام متون منتشره در اصول و عقاید خود نامی از پیامبر اکرم(ص) نیاورده است؛ ولی نام مسیح و مقدسات مسیحیت بارها در آموزههای آن به چشم میخورد.
طاهری در کتاب «انسان از منظری دیگر» و در بخشی با عنوان «رحمت عام الهی»، از پولس شکنجهگر با نیکی یاد کرده، او را به عنوان رسول و نمونه دریافت کننده رحمت عام معرفی میکند. در مبانی اسلامی پولس چهرهای مذموم و منفور است که با تحریف دین مسیحیت و وارد کردن عقاید و افکار شرکآمیز در آن، بخش عظیمی از انحرافات را در مسیحیت موجب شده است.
در احادیث اسلامی از او به عنوان گمراهکننده مسیحیان و در کنار افرادی چون قابیل، نمرود، فرعون و سامری یاد شده که در جهنم به عقوبت کار خود خواهد رسید و نیز به عنوان شیطانی خوانده شده که پس از عیسی(ع) مردم را به بیراهه کشانده است. با وجود شواهد بسیاری که در انحراف شخصیت پولس در تاریخ وجود دارد، طاهری به دلیل وجود نام و مطالب او در کتاب تحریف شده انجیل از او به عنوان رسول بزرگ عیسی(ع) یاد میکند و با این سخن، پولس را در اعتقاد به خداوندی عیسی(ع) تأیید میکند:
در تمام متون منتشره در اصول و عقاید خود نامی از پیامبر اکرم(ص) نیاورده است؛ ولی نام مسیح و مقدسات مسیحیت بارها در آموزههای آن به چشم میخورد
«فراموش نکنیم که عیسی مسیح(ع) گمراهان بدنام را در اولویت برخورداری از رحمانیت الهی قرار میداد و اطراف او باجگیرها، بدکارهها و بدنامها اجتماع کرده و در کنار او راه هدایت را یافته بودند. رسول بزرگ او نیز، پولس شکنجهگر بود؛ که از شکنجهگری که تبدیل به پولس رسول گشت و این تحولات برای آنها فقط به واسطه قرار گرفتن در حلقه عام رحمانیت الهی، توسط عیسیمسیح(ع) به وقوع پیوست. در واقع، در معرض رحمانیت عام قرارگرفتن؛ یعنی برقراری امکان آشنایی عملی و آشتی با خدا».
*شفای ظاهری و باطنی با روحالقدس
در عرفان حلقه، ساماندهی کلیه مسائل ظاهری و باطنی به واسطه روحالقدس است:
«هوشمندی حاکم بر جهان هستی (هوشمندی الهی) که در مجموعه بیکران جهان دوقطبی نقش جاری کردن فیض الهی برای انسان را به عهده دارد، «روحالقدس» نیز نام میگیرد. این کارگزار، موجب جریان فیض رحمانی در هر اتصال میشود و آن (اتصال) را به نتیجه میرساند، به این ترتیب، انسان در همه تحولات عرفانی، دریافت همه الهامات و آگاهیهای تعالیبخش و ادراکات رحمانی، از نعمت وجود این ملک برخوردار است و به عبارتی، در همه تجارب عرفانی که حاصل از ارتباط با خداوند است، از حضور و نقش هوشمندی الهی بهرهمند میشود».
در نامه اول پولس به قرنتیان آمده است:
«باری، عطایا گوناگوناند، اما روح همان است؛ خدمتها گوناگوناند، اما خداوند همان است؛ عملها گوناگوناند، اما همان خداست که همه را در همه به عمل میآورد. ظهور روح، به هر کس برای منفعت همگان داده میشود. به یکی به وسیله روح، کلام حکمت داده میشود، به دیگری به واسطه همان روح، کلام معرفت و به شخصی دیگر به وسیله همان روح، ایمان و به دیگری باز توسط همان روح، عطایای شفا دادن. به شخصی دیگر قدرت انجام معجزات داده میشود، به دیگری نبوت و به دیگری تشخیص ارواح و باز به شخص دیگر سخن گفتن به انواع زبانهای غیر بخشیده میشود و به دیگری ترجمه زبانهای غیر. اما همه اینها را همان یک روح به عمل میآورد و آنها را به اراده خود تقسیم کرده، به هر کس میبخشد».
همچنین فرقه پنطیکاستها در مسیحیت دقیقاً همان عقاید حلقه را دارند، در دائرةالمعارف دین درباره پنطیکاستها آمده است:
این فرقه گروه بزرگ و متنوعی از مسیحیت هستند و از مشخصههای این کلیساها تأکید بر تجربه تقدس یا کمال مسیحیت است؛ اوج این کمال زمانی است که فرد سرشار از روحالقدس شود و این امر به وسیله صحبت کردن به زبانهای مختلف معلوم میشود (که غالباً برای مخاطبین نامفهوم است) مانند آنچه که برای رسولان در عید پنطیکاست اتفاق افتاد.
این شکل از مسیحیت بر روی امور احساسی، غیرعقلانی، عرفانی یا رازآمیز و مافوق طبیعی مانند معجزات، نشانهها، شگفتیها و هدیه روحالقدس، خصوصاً سخن گفتن به زبانهای متفاوت، شفابخشی ایمان و بیرون کردن دیوها متمرکز است؛ البته مهمترین امر تجربه درونی و ذهنی احساس پر شدن یا تسخیر شدن به وسیله روحالقدس است.
همچنین فرقه دیگر مسیحی تحت عنوان «دوستان خدا» مباحث اتصال با روحالقدس را مانند عرفان حلقه بیان میکنند و حتی پس از اتصال با روحالقدس به لرزشهایی از نوع برونریزیهای اصل عرفان حلقه دچار میشوند:
قرآن کریم شفا را مستقیما از ناحیه خداوند متعال میداند، با توجه به آیاتی که کلمه «شِفاءٌ» در آنها بکار رفته است، به این نتیجه میرسیم که این واژه براى شفاى امراض جسمى، روحى و قلبى به کار میرود
Quakers یا انجمن مذهبى دوستان، فرقهاى درونگرا بود که در قرن هفدهم میلادى به رهبرى جورج فاکس در انگلستان پدید آمد. فاکس معتقد بود که انسان بدون واسطه و تنها با هدایت نور باطنى که روحالقدس به او اعطا مى کند، قادر است با خدا رابطه شخصى و مستقیم برقرار کند. پیروان او به نام «انجمن دوستان» معروف شدند و معمولا کواکر خوانده مىشدند، زیرا هنگامى که عبادت مىکردند، از شدت هیجان مىلرزیدند.
در مسیحیت روحالقدس در واقع نقش واسطه میان خدای پسر و پدر را دارد که پسر همان مسیح است. اما قرآن کریم شفا را مستقیما از ناحیه خداوند متعال میداند، با توجه به آیاتی که قرآن مجید کلمه «شِفاءٌ» را در آنها بکار برده است، به این نتیجه میرسیم که این واژه و مادّه هم براى شفاى امراض جسمى و هم براى شفاى امراض روحى و قلبى به کار میرود.
از جمله اینکه براى شفای امراض جسمى، از قول حضرت ابراهیم خلیل اللّه(ع) میفرماید: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» هنگامى که من مریض میشوم خداى یکتا است که مرا شفا میدهد. زیرا کلمه «یَشْفِینِ» مرا شفا مىدهد- در این آیه نقطه مقابل کلمه «مَرِضْتُ» مریض شوم- قرار گرفته است و از آیاتی که این واژه درباره امراض روحى و قلبى به کار رفته تا آیه «وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ»(موعظه پروردگار) براى قلبهایى که در سینههاست شفاست و شکى نیست که منظور از مرض قلبى و شفاى آنکه قرآن میگوید: کنایه از کفر و زندقه و گمراهىست. پس با دقت و توجه به مطالب یاد شده این گونه نتیجه میگیریم که چون کلمه «شِفاءٌ» که در آیه یاد شده آمده است، قید و شرطى ندارد، پس شامل هر دو شفای یاد شده را در بر میگیرد، یعنى این قرآن هم براى امراض روحى و قلبى و هم امراض جسمی، شفاء است و منظور از امراض روحى و قلبى این است که انسان در صورتى که راهنمایى نداشته باشد، ذاتاً و نوعاً به سوى گمراهى و خسران دنیوى و اخروى میرود.
*بدن واحد
عنوان «بدن واحد اما اعضای متعدد» یادآور اصطلاح تن واحده در مباحث و آموزههای فرقه کیهانی است. پولس میگوید:
«زیرا بدن هر چند یکی است، از اعضای بسیار تشکیل شده و همه اعضای بدن، اگر چه بسیارند، اما یک بدن را تشکیل میدهند. در مورد مسیح نیز چنین است؛ زیرا همه ما چه یهود و چه یونانی، چه غلام، چه آزاد، در یک روح تعمید یافتیم تا یک بدن را تشکیل دهیم و همه ما از یک روح نوشانده شدهایم. زیرا بدن نه از یک عضو، بلکه از اعضای بسیار تشکیل شده است.... چشم نمیتواند به دست بگوید نیازی به تو ندارم و سر نیز نمیتواند به پاها بگوید نیازمند شما نیستم، بر عکس آن اعضای بدن که ضعیفتر مینماید، بسیار ضروریترند و آن اعضای بدن که پستتر میانگاریم، با حرمت خاص میپوشانیم و با اعضایی که زیبا نیستند، با احترام خاص رفتار میکنیم... بدین قرار شما بدن مسیح هستید و هر یک عضوی از آناید».
و طاهری میگوید: «توحید، درک یکتایی خداوند است که با درک یکتایی تجلیات الهی یعنی درک تن واحد هستی و درک آدم به دست میآید»، همچنین او بر این نظر است که «هر انسانی نیز همچون سلولی در یک پیکر عظیم است که از مجموعه انسانها شکل گرفته است».
او درباره تن واحد میگوید:
«همه بنیآدم مانند سلولهای تن واحدی هستند که میانگین رشد و کمال آنها را درجه تعالی همه آنها تعیین میکند، یعنی همه ما مانند پرندگانی هستیم که در یک تور بسته، بهطور جمعی پرواز میکنیم و برای اوج گرفتن، به هماهنگی برای رسیدن به این مقصود نیازمندیم».
پی نوشت:
کتاب «حلقه اسارت» به قلم جمعی از استادان حوزه و دانشگاه