سلام بر مدينةالنبي! سلام بر قبله گاه دل ها و ديده ها!
عقیق:سلام بر آسمانش كه مامن فرشته هاست و سلام به كوچه پس كوچه هاي تاريخش كه جلوه گاه نفس هاي بهترين بنده خداست! سلام بر مدينةالنبي! سلام خالصانه ما بر حصارهاي نوراني شهر كه خاطرات و مجاهدت ها و صلاي نبي مكرم اسلام را در حافظه دارد! سلام بر خاك مدينه كه پيكر بانوي آسمان ها را در خود به امانت دارد! مزاري ناشناس و تا ابد بي نشان! بي نشان اما نشان دار از جفاي دوران و بي وفايي هاي زمان! سلام بر مدينه و طلوع هايش كه از بر دميدن خورشيد رسالت مي گويد و غروب هايش كه خبر از سپيده در پس دوره رنج و غربت مي دهد. سلام بر مدينه شهر عباد خاصه صدر اسلام كه پيامبر اعظم را در عسرت و تحريم تنها نگذاشتند. سلام ...! نگاهم اميدوار است و چون پروانهاي به گوشه گوشه اين خاكدان سرك ميكشد. مي داند كه در نقطه به نقطه اين كره خاكي و اين گستره مادي، نشانگان شگفتي ساز و راه و رمز سلوك و معنايافتگي فراوان چون دانه هاي روياننده آلاله هاي زيبايي، به چشم ميآيد. من سلوكم را از روشناي چشمانم آغاز كردم از شگفتي ديدن و از شگفتي فهم تصويري جهان آفرينش... . من سلوك را چنين به تجربه درآمدم. من سلوك را از پر گرفتن پرندهاي آموختم كه نبض ترانه هاي باران را در زير پر داشت و چون آينه اي كثرت پرواز و شوق در اوج بودن را مي نماياند و من خود را اين گونه باور كردم. من خود را با شگفتي هاي صنع خداوند متعال و غرقه شدن در زيبايي كائنات باور كردم. من با باور عظمت هستي ام، شكوه خالق را لمس كردم و بزرگي او را در تار و پودم حس كردم. و چه شگفت است كه در پرتو ادراك نام نامي خداوند و در زير شعاع مهربان حضور حقيقتش و با درك بزرگي اش، روحت جلا و جلال مي يابد و مهياي تقرب اش مي شوي! منبع:حج 211008