امام رضا فرمود: مي دانى مأمون چه وقت پشيمان مى شود؟ وقتى من با اهل تورات به وسيله تورات خودشان و با اصحاب انجيل به وسيله انجيل و با زبوريان به وسيله زبور و با صابئين به عبرانى و با زردشتيان به زبان فارسى و با روميان به زبان رومى و با هر يك از دانشمندان، به زبان محلى خودشان استدلال كنم.
عقیق:شیخ صدوق روایت می کند: حسن بن محمّد نوفلى هاشمى گفت: وقتى حضرت رضا عليه السّلام از مدينه تشريف آورد، مأمون به فضل بن سهل دستور داد تا دانشمندان و صاحبنظران اديان از قبيل جاثليق و رأس الجالوت و پيشوايان صابئين (ستاره پرستان) و بزرگ زردشتيان (هربذ اكبر) و نسطاس رومى را جمع کند تا شاهد مناظره آنها با حضرت رضا باشد. فضل تمام آنها را در مجلسى جمع كرد و به مأمون خبر داد كه همه حاضر هستند! اجازه ورود به آنها داد و به دانشمندان احترام کرد و گفت: شما را براى عملى پسنديده جمع كرده ام. پسر عمويم از مدينه آمده. فردا صبح زود همه بيایید و براى مناظره حاضر باشيد و كسى تخلف نجويد. همه قبول كردند. نوفلى می گوید: من در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم كه ياسر خادم وارد شد. ياسر که متصدى كارهاى حضرت رضا علیه السّلام بود عرض كرد: آقاى من! امیرالمؤمنین مأمون سلام مي رساند و عرض مي كند برادرت فدايت شود! دانشمندان مذاهب اجتماع کرده اند؛ چنانچه مايل باشيد فردا صبح تشريف بياوريد. اگر ناراحت مي شويد لازم نيست خود را به زحمت بيندازيد. چنانچه خواسته باشيد، ما خدمت شما مىآیيم. امام علیه السلام فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو فهمیدم چه می گوید و ان شاء اللَّه صبح زود خواهم آمد. پس از رفتن ياسر، حضرت رضا علیه السّلام رو به من کرد و فرمود: تو مردى عراقى و خوش قريحه هستى. مي دانى منظور مأمون از جمع کردن دانشمندان و مشركين چيست؟ عرض كردم: منظورش امتحان کردن شما است! مي خواهد بفهمد اطلاعات شما چقدر است، ولى كار را بر پايه اى غلط بنا نهاده. فرمود: چطور؟ عرض كردم: متكلمين بر خلاف علما هستند، زيرا عالم آنچه را که مقبول نيست قبول نمي كند، ولى آنها پيوسته جدل مي نمايند و حقايق را انكار ميكنند. اگر وحدانيت خدا را اثبات کنی، مي گويند يگانگى او را براى ما توجيه نما! اگر درباره نبوت پيغمبر استدلال کنی، مي گويند رسالت او را ثابت كن! آنقدر ستيزه و مغالطه می کنند تا طرف سخن خود را پس بگيرد. فدايت شوم، از آنها بر حذر باش! حضرت رضا عليه السّلام تبسمى کرد و فرمود: مي ترسى كه بر من پيروز شوند و دلایل مرا رد کنند؟ عرض كردم: نه نمي ترسم. اميدوارم خداوند شما را پيروز گرداند. فرمود: مي دانى مأمون چه وقت پشيمان مى شود؟ وقتى من با اهل تورات به وسيله تورات خودشان و با اصحاب انجيل به وسيله انجيل و با زبوريان به وسيله زبور و با صابئين به عبرانى و با زردشتيان به زبان فارسى و با روميان به زبان رومى و با هر يك از دانشمندان، به زبان محلى خودشان استدلال كنم. وقتى تمام فرقه ها را مغلوب کردم و رأى خود را رها كرده و گفتار مرا پذيرفتند، مأمون پشيمان مى شود، و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم. صبحگاه فضل بن سهل آمد و خطاب به امام عرض كرد: فدايت شوم! پسر عمويت انتظار شما را دارد. تمام دانشمندان جمع شده اند. تشريف بياوريد! فرمود: شما برويد، من هم از پى شما خواهم آمد. سپس براى نماز وضو گرفت و مختصر غذایى ميل کرد. به من نيز دستور داد در خدمتش باشم! از جاى حركت كرده و پيش مأمون رفتيم. تمام دانشمندان اجتماع كرده بودند. محمّد بن جعفر (عموی امام) و عدهاى از طالبيين و بنى هاشم و سرلشكران و سپهداران نیز حضور داشتند. همين كه حضرت رضا عليه السّلام وارد شد، مأمون از جاى حركت كرد. محمّد بن جعفر و ساير بنى هاشم نيز حركت كردند و همان طورى كه ايستاده بودند، حضرت رضا و مأمون نشستند. بعد به آنها اجازه نشستن داد و نشستند. مأمون ساعتى با حضرت رضا گرم صحبت بود و آنگاه رو به جاثليق کرد و گفت: اين پسر عمويم علي بن موسى الرضا از فرزندان فاطمه زهرا دختر پيغمبر ما و پسر علي بن ابى طالب است. مايلم با او مناظره كنى، ولى انصاف را از دست ندهى. جاثليق گفت: يا اميرالمؤمنين! چگونه مي توان با شخصى مناظره كرد كه به كتابى كه (قران) من منكر آن هستم و به گفتار پيغمبرى كه من آن را قبول ندارم، استدلال ميكند؟ علي بن موسى الرضا علیهما السّلام فرمود: اگر من با انجيل خودت با تو استدلال نمايم مى پذيرى؟ جواب داد: چگونه ممكن است كتاب خود را قبول نكنم؟ به خدا قسم قبول مي كنم، اگرچه بر خلاف ميلم باشد. در اين هنگام حضرت رضا عليه السّلام شروع به خواندن انجيل نمود و اثبات كرد كه از پيغمبر ما ـ صلى اللَّه عليه و آله و سلم ـ در انجيل نام برده شده. سپس تعداد حواريين عیسی ـ علیه السّلام ـ و احوالشان را به جاثلیق خبر داد و استدلالهاى زيادى نقل كرد كه تمام آنها را پذيرفت. كتاب اشعياى نبى و كتابهاى ديگرى را براى او خواند، تا اينكه جاثليق گفت: كس ديگرى از شما سؤال كند، قسم به عيسى مسيح که خيال نمي كنم در ميان دانشمندان مسلمان نظيرى داشته باشى! در اين موقع حضرت متوجه رأس الجالوت شد و با تورات و زبور و كتاب اشعيا و حيقوق پيغمبر با او مناظره كرد تا مغلوب شد و نتوانست جواب بگويد. پس از آن با هربذ اكبر، بزرگ زردشتيان مناظره نمود و او را نيز مغلوب كرد. پس از پايان بحث با هربذ اكبر، حضرت رضا علیه السّلام رو به جمعيت کرد و فرمود: اگر كسى در ميان شما مخالف اسلام هست و مايل است سؤالى كند، مبادا خجالت بكشد! هر چه مايل است بپرسد! از ميان دانشمندان، عمران صابى كه از متكلمين بى نظير بود، گفت: اگر شما خودتان دعوت به سؤال نمي كرديد من جسارت نمىکردم؛ من كوفه و بصره و شام و جزيره را زير پا گذاشتهام و با بسيارى از دانشمندان بحث كردهام، اما هيچ كدام نتوانسته اند يكتایى خدا را كه احتياج به غير ندارد، اثبات كنند. اكنون اگر اجازه مي دهيد از شما بپرسم! حضرت رضا علیه السّلام فرمود: اگر در ميان جمعيت، عمران صابى باشد، لابد تو هستى! عرض كرد: بلى من عمرانم. فرمود: بپرس، ولى متوجه باش انصاف را از دست ندهى و مبادا ستيزه و ستم روا دارى. عرض كرد: به خدا قسم مايلم برايم ثابت كنى تا دستاويزى داشته باشم و براى خودم نيز ثابت شود. فرمود: بپرس. مناظره تاریخی امام رضا علیه السلام با متکلمان یهودی، مسیحی، زردشتی و صابئی موقعيت حساس عمران و گفتگوى او با حضرت رضا، چنان اثرى گذاشت كه مردم آهسته با هم اظهار نظر مي كردند و به هم نزديك شدند. سكوت تمام مجلس را فرا گرفت و همه دقت مي كردند که مناظره به كجا منتهى خواهد شد. مردم ازدحام کردند و برخی به برخی دیگر منضمّ شدند و احتجاج حضرت رضا با عمران به طول انجاميد، تا اذان ظهر را اعلام كردند. در اين موقع امام عليه السّلام رو به مأمون کرد و فرمود: هنگام نماز است! عمران عرض كرد: آقای من! بحث را قطع نفرمایید، پرتوى از انوار هدايت بر قلبم تابيده؛ احساس مي كنم دلم خيلى نرم گرديده. فرمود: نماز مي خوانم و باز برمي گرديم. حضرت رضا در داخل مجلس نماز خواند. مردم هم در خارج پشت سر محمّد بن جعفر نماز خواندند. پس از نماز، مجلس براى مرتبه دوم تشكيل شد. حضرت رضا علیه السّلام عمران را پيش خواند و فرمود: سؤال كن! عمران از آفريدگار و صفاتش سؤال كرد و جواب كافى شنيد. تا اينكه امام فرمود: فهميدى؟ جواب داد: بلى آقاى من! فهميدم و گواهى مي دهم خداوند همان طورى است كه شما توصيف فرمودى و اينكه محمّد بنده و برگزيده خداوند است و دين او دين حق و حقيقت است. پس رو به جانب قبله کرد، به سجده افتاد و اسلام آورد. نوفلی می گوید: دانشمندان همين كه ديدند عمران صابى كه دانشمندى توانا بود و هيچ كس در مناظره با او تاب و توان نداشت اسلام آورد، ديگر كسى جرات اشكال پيدا نكرد و چيزى سؤال نكردند. شب شد؛ مأمون و حضرت رضا علیه السّلام از جاى حركت كردند و داخل منزل شدند. سايرين نيز متفرق گرديدند. نوفلى گفت: من با جمعی از اصحابمان بودم که محمّد بن جعفر از پى من فرستاد و من پيش او رفتم! گفت: ديدى و درست توجه كردى که حضرت رضا چه کرد؟ من هيچ سابقه چنين قدرت علمى را از ايشان نداشتم. بعد سؤال كرد در مدينه هم علما با او مناظره مي كردند؟ گفتم: آرى، حاجيان در هنگام حج خدمتش مي رسيدند و از مسائل حلال و حرام سؤال مي كردند. گاهى با بعضى از دانشمندان اديان مناظره نيز مي كرد. محمّد بن جعفر گفت: ای ابا محمد! مي ترسم اين مرد بر او رشك برد و مسمومش كند يا بلایى بر سرش آورد! بگو خوددارى كند. گفتم: از من نمي پذيرد. مأمون مي خواهد آزمايش كند كه آيا از علوم و آثار اجدادش در اختيار دارد يا نه؟ گفت: بگو عمويت مايل نيست اين قسمتها تكرار شود و علاقمند است به چند دلیل، ترك مناظره نمایى. وقتی در منزل ایشان خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسيدم و گفتار محمّد بن جعفر را عرض کردم، حضرت رضا تبسمى کرد و فرمود: خدا حفظ كند عمويم را، نميدانم چرا به اين كارعلاقه ندارد! در اين هنگام به غلامى فرمود كه از پى عمران صابى برود. عرض كردم: من جاى او را مي دانم، پيش رفقايم منزل دارد. فرمود: اشکالی ندارد، وسيله سوارى برايش ببر و او را بياور. من نزد عمران رفتم و او را آوردم. حضرت رضا علیه السّلام احترامش کرد و خلعتى به او ارزانى داشت و موكبىسوارى به اضافه ده هزار درهم نیز به او هديه کرد! من عرض كردم: فدایت شوم! از اميرالمؤمنين عليه السّلام جد بزرگوارت پيروى کردی؟ فرمود: اين كار لازم است. آنگاه دستور داد غذا بياورند، مرا طرف راست و عمران را طرف چپ نشانيد و پس از صرف غذا به عمران فرمود: اكنون همراه بعضی برو و فردا صبح بیا تا از غذاهاى مدينه برايت تهيه نمايم. عمران بعد از اسلام آوردن، با دانشمندان و صاحب نظران بحث مي كرد و دلایل آنها را رد می کرد، به طورى كه همه احتراز مي كردند که با او مناظره كنند. (عیون اخبارالرضا ج 1 ص 154) منبع:مشرق 211008