مهرشاد واحدی:
نگاه من به نگاه ضریح تا افتاد
چه اتفاق عجیبی میان ما افتاد
چکید شرم نگاهم و بی صدا افتاد
ببخش گر که به پست تو این گدا افتاد
کریمه ای و به در گاه تو گدا بسیار
و من مثال همیشه برای تو سربار
تو جلوه گاه حجابی تو از تبار کرم
تویی ملازم زهرا ملازمت مریم
هوای صحن تو دل می برد ز اهل قلم
من و تو و قلم و کاغذ و دو چشم ترم
که از تو بیت به بیت با اجازه بنویسم
و با جنون خودم شعر تازه بنویسم
چه دردها که ز اسرار عشق درمان شد
چه چشم ها که به عشق تو مست و گریان شد
به پیشگاه تو هر کس مقیم و مهمان شد
کبوترانه دلش راهی خراسان شد
یتیم آمده ایم تا که تو پناه شوی
دوباره ضامن این قلب رو سیاه شوی
کنار مسجد اعظم دلم بهانه گرفت
بهانه ی حرم طوس عاشقانه گرفت
دوباره قلب مرا یاد او نشانه گرفت
که باز هم دلم از دست این زمانه گرفت
مرا تو با کرمت آشناترم گردان
مرا دخیل گره خورده ی حرم گردان
در آستان تو دنیام جمکرانی شد
و ذره ذره ی من صاحب الزمانی شد
و صبح جمعه دلم گرم ندبه خوانی شد
به پای نوکریم وقت جان فشانی شد
ز بعد فصل خزان فصل یار می آید
دلم خوش است به اینکه بهار می آید
مهدی رحیمی:
هر خانهای حالش به مادر بستگی دارد
در این حرم اما به خواهر بستگی دارد
وصل است آب ناب سقاخانه بر جنت
یعنی شفا اینجا به کوثر بستگی دارد
از مرکز ایران به پایین، دادن حاجت
حتما به تأیید برادر بستگی دارد
از بین هر باری که میآیی حرم با اشک
گاهی فقط به دیدهی تر بستگی دارد
از سر به زیری سربلندت میکند، تنها
آقایی عالم به یک سر بستگی دارد
هر کس که تو... هرجا که تو... هرجور میخواهی...
هرگونه تغییری به این هر بستگی دارد
دقت بکن گاهی قبول حاجتت حتی
به نوع داخل گشتن از در بستگی دارد
وقتی شدی مانند آهو بی کس و تنها
تازه به توضیح کبوتر بستگی دارد...
**
دل کندن دریا به ساحل بستگی دارد
به ماه نیمه، ماه کامل بستگی دارد
دل بردن و دل دادن و دل کندن و رفتن
کار جهان تنها به یک دل بستگی دارد
کار جهان را دل مشخص کند هرچند
دل هم خودش در اصل به گل بستگی دارد
آقا کریم است و رئوف است و حرم باز است
حاجت گرفتن پس به سائل بستگی دارد
میزان عشق و عقل و مهر و اشک معلوم است
شرط قبولی به معدل بستگی دارد
از آب سقاخانه بعد از حاجتت بردار
درمان به داروی مکمل بستگی دارد
اذن دخولت را بخوان در شهر خود، حاجت
به خواستن از درب منزل بستگی دارد
پس درس خارج خواندههای این حرم گفتند
که درس خارج هم به داخل بستگی دارد...
این که زیارت از نمازت هم مهم تر شد
به درک توضیح المسائل بستگی دارد
گاهی سلام از دور گاهی توی آغوشش
نوع زیارتها به مشکل بستگی دارد...
یوسف رحیمی:
چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود
پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ي پرواز می شود
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود
فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز می شود
کو چشم روشني که ببيند در اين حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز مي شود
اعجاز توست اينکه دلم يا کريم توست
قلب تپنده ي حرم قم، حريم توست
اينجا بهشت دختر موسي بن جعفر است
از نفحه ي شهود و تجلي معطر است
برپا شده است مکتب قرآن و اهل بيت
دارالعلومِ مريم آل پيمبر است
اينجا کليد علم و فقاهت ارادت است
خاک در حريم تو علامه پرور است
چشم اميد عالِم و عاشق به سوي توست
اينجا چقدر چشمه ي جوشان کوثر است
تنها پناهگاه دلم صحن آينه ست
وقتي دلم از آه زمانه مکدر است
هر شب کنار مرقد تو يک مدينه دل
دنبال قبر مخفي زهراي اطهر است
صحن تو غرق بوي گل ياس مي شود
اينجا حضور فاطمه احساس مي شود
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه
اينجا دميده کوکب اقبال فاطمه
بي اختيار پاي ضريحت رسيده است
هر زائري که آمده دنبال فاطمه
دارد تمام مرقد تو بوي آسمان
اينجاست سايه سار پر و بال فاطمه
فرمود آشيانه ي امن الهي است
صحن و سراي تو، حرم آل فاطمه
خورشيد آل فاطمه از راه مي رسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه
اي عمه ي امام زمان! کاش در حرم
يک صبح جمعه لايق ديدار مي شدم
خاتون ملک ارض و سما إشفعي لنا
محبوبه ي حبيب خدا إشفعي لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحجج
اي زينب امام رضا إشفعي لنا
عصمت دخيل بسته به پرهاي چادرت
اي آفتاب حُجب و حيا إشفعي لنا
در هر سحر به سوي ضريح اجابتت
مي آورم دو دست دعا إشفعي لنا
روي سياه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعي لنا
مهر و ولايتت شده حبل المتين ما
در صبحگاه روز جزا إشفعي لنا
يوم الحساب تو همه اميد شيعه اي
تنها نه شيعه اهل جهان را شفيعه اي
با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده
سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شکزده
از چشمه های فیض تو سیراب می شود
هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده
تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده
شب های جمعه طوف حرم می کنم ولی
گویا کسی به زخم دل من نمک زده
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده
امشب گره گشاست دم يا رضا رضا
در دست توست تذکره ي کربلاي ما
محمد جواد شرافت:
اي سوره نامت تفسير اعطينا
زهرا ترين زينب ، زينب ترين زهرا
خير کثير تو ، آئينه کوثر
نامت سرآغاز تکثير خوبي ها
روشن تر از نوري ، در نور مستوري
پيدا ترين پنهان ، پنهان ترين پيدا پيدا
ماه مقيم قم ، خورشيد «بيت النور»
در سايه سار توست سرتاسر دنيا
وقتي که معصومان ، معصومه ات خواندند
در وصف تو لال است ، شعر و شعور ما
فهم زمين عاجز ، از درک اوصافت
والا مقامي تو ، در عالم بالا
از آه لبريزم ، از اشک سرشارم
اين قطره را درياب ، درياب اي دريا
قاسم نعمتی :
تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی
مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی
یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم
قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی
بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود
چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی
در میان شوره زار قم بهشتی ساختی
مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی
جا نماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست
در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی
وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث
مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی
پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی
با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی
ناز چشمان تو و ذکر فداهای پدر
کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی
خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند
بر حسین خانواده زینب کبری شدی
خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا
بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا
از همان اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا
جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا
یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا
در تمام عرضه های بندگی پاک تو
همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا
تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی
کاملا باشد کلامت عین گفتار رضا
آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا
هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا
ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم
دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا
روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من
آبرو داری بود کار تو و کار رضا
دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم
خاکساری تو می گردد شفیع محشرم
تا که دل را آه سینه راهی قم می کند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند
آه چون از دل برآید کار آتش می کند
بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند
آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل
حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند
هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده
هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند
با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد
کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند
نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم
ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند
لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رگان تو تلاطم می کند
کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش
جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند
با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود
بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند