بررسي آثار شيخ احمد احسائي نشان ميدهد كه در عين احاطه بر روايات، از هوشي سرشار و ذكاوتي درخور بهره داشته است. با اين همه، چون اهل فلسفه و مباحث عقلي نبوده، و عقل را هميشه در خدمت نقل مي دانسته، درباره مسائل فلسفي سخناني سست گفته است.
عقیق:شيخ احمد احسائي بر خلاف فيلسوفان پيش از خود، همچون ميرداماد (م.1041ق.) و ملا صدرا (م.1050ق.)، به موازين عقلي و فلسفي و توجه به روايتهاي اهل بيت همراه با تأمل و تلاش براي فهم آنها از منظر عقلي و مشاهده دروني پايبند نبود. نگاه او به عقل، از منظر نقل بود و تا آنجا كه ميتوانست عقل را به استخدام نقل درميآورد. از همين رو، در بيشتر مسائل با حكماي اشراقي و رواقي و مشائي مخالفت و در ردّ سخنان آنان پافشاري ميكرد. مثلاً با نظريه حركت در جوهر مخالفت كرد و سخنان صدر المتألهين را در اين باب مردود شمرد. پارهاي از باورها و انديشههاي احسائي كه او را از ديگران تمايز ميبخشد و به عنوان پايهگذار مكتب فكري جديد در مذهب شيعه معرفي ميكند، چنين است: 1. معاد جسماني: مفهوم معاد نزد عامه اماميه آن است كه روزي جانهاي مردگان به بدني بازميگردند كه همه ويژگيهاي اين جهاني آنها را دارد. اما احسائي آشكارا بر آن است كه انسان با جسم هورقليايي (جهان واسطه برزخ و فاصله ميان عالم ملك و جهان اجسام و دنيا) بازميگردد و بازگشت روح در كالبدي لطيفي صورت ميپذيرد كه در قياس با جهان برزخ و قيامت، جسم محسوب ميشود؛ ولي لطيفتر از جسم دنيايي است. 2. معراج جسماني: به اتفاق متكلمان شيعه، پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) با جسم خاكي خويش به آسمانها و عرش اعلي و بهشت رضوان عروج كرد. احسائي همانند ايشان جسماني بودن معراج پيامبر را باور دارد؛ اما بر آن است كه پيامبر در هر فلك از افلاك آسماني به هنگام حركت به سوي عرش برين، جسمي متناسب با جرم آن فلك يافت تا خرق و التيامي لازم نباشد و ورود به افلاك گوناگون براي پيكر وي مشكلي پديد نياورد. او همچون معاد جسماني، عروج پيامبر را با جسم هورقليايي تصوير ميكند. 3. جايگاه امام در آفرينش: بر پايه آثار احسائي، امامت مقامي است همراه و پيوسته به مقام رسالت و هر چه خداوند از احكام به رسولش بخشيده، نزد امامان معصوم (عليهم السلام) حفظ شده است. او 14 معصوم را معاني خداوند ميداند؛ يعني علم، حكم، فرمان و قدرت فراگير خداوندياند. وي امامان را علل فاعلي، مادي، صوري و غايي جهان هستي ميشمرد و بر اين باور است كه تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ايشان خالق و رازقاند. او باور دارد كه اصول دين بر چهارند: توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع. به نظر او، عدالت و معاد جزء اصول دين نيستند. 4. زندگي امام مهدي[ در هورقليا: احسائي همانند ديگر دانشوران شيعه، وجود و ظهور امام زمان[ را از اصول مسلم و ضروري دين ميداند ؛ اما بر خلاف آنان، معتقد است كه زندگي و بقاي امام نه در اين جهان، بلكه در عالم هورقليا تحقق دارد. از او افزون بر 138 اثر در موضوعات متنوع بر جاي ماند. اين آثار شامل 115 رساله، پنج خطبه و 35 فايده است كه در 31 مجلد چاپ و منتشر شده و10 جلد از آن در دست نيست. از نامآورترين آثار او ميتوان به كتابهاي شرح الزيارة الجامعة الكبيره، شرح العرشيه، شرح المشاعر و كتاب جوامع الكلم اشاره كرد. او در چند رساله در كتاب جوامع الكلم به احكام و موضوع حج پرداخته و به پرسشهايي در اين زمينه پاسخ داده است. از جمله در رساله قطيفيه، به ميقات اهل مدينه و جواز تأخير احرام از ميقات، برتري اقامت در مكه يا مدينه، بقا يا عدم بقاي وجوب ذبح در صورت تبديل حج تمتع به حج اِفراد، پهن شدن زمين از زير كعبه، معناي مخزون بودن بادها در اركان كعبه، و معناي فرورفتن عهد و ميثاق در حجرالاسود پرداخته است. نيز در رساله صالحيه فساد يا عدم فساد حج تمتع در صورت ارتكاب آميزش را بررسي كرده و در رسالهاي در پاسخ شيخ علي عُرَيضي، استفسار از حد استطاعت حج را به بحث نهاده است. حضور احسائي در ايران مخالفتهايي نيز در پي داشت. از جمله ميتوان به مخالفت برخي از روحانيون و دانشوران قزوين در سفر زيارتي او به مشهد اشاره كرد. ملا محمد تقي بَرَغاني (م.1263ق.)، معروف به شهيد ثالث و از دانشوران قدرتمند قزوين، شيخ احمد احسائي را تكفير نمود. اين تكفير در پي گفتوگوي علمي ميان آن دو بر سر معاد جسماني و قانع نشدن برغاني از پاسخهاي او صورت گرفت. انتشار اين فتوا در ميان دانشوران كربلا و نيز نسبت يافتن باورهاي مبالغهآميز به او، در واپسين سفرش به كربلا عصه را بر وي تنگ كرد. كوشش او براي اصلاح اوضاع و آرام ساختن حوزهها نتيجه نداد و وي را از ماندن در كربلا منصرف ساخت. منبع:حج 211008