عقیق:حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در گفتاری با موضوع تفاوت های مومن با کافر، منافق وفاسق به بررسی وضع فکری وعملی مومن پرداخته است . مردم چهار دسته هستند: 1- مؤمن 2- كافر 3- منافق 4- فاسق عده اي هم عقايد را قبول دارند و هم احكام را مي پذيرند و عمل مي كنند. عده اي نه عقايد دارند و نه احكام را مي پذيرند. عده اي عقايد را قبول مي كنند ولي به احكام عمل نمي كنند. عده اي به عقايد معتقد نيستند ولي عملاً احكام را قبول مي كنند. اگر كسي هم عقايد را پذيرفت و هم عمل كرد مومن است و اگر كسي نه عقيده داشت و نه عمل كرد، كافر است. اگر كسي عقيده داشت و عمل نداشت فاسق است و اگر كسي عقيده نداشت و ظاهراً عمل كرد منافق است. * ايماني كه براساس فكر باشد ارزش دارد ايمان: اصولاً ايمان بايد بر اساس فكر باشد. در قرآن چند نوع ايمان است. قرآن ميگويد اين ايمانها ارزش ندارد. يكسري ايمانها هوسي است. «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن» (انعام/116) قرآن ميگويد اينها از روي علم نيست. براساس يك گمانهايي ايمان دارند. ايماني كه از روي علم نباشد ارزش ندارد. قرآن مي گويد: يك عده از مردم ايمان دارند اما ايمانشان موسمي است «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّه مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين» (عنكبوت/65) وقتي در دريا ميروند و ميخواهند خفه بشوند، سوار كشتي ميشوند. وقتي كشتي واژگون بشود و احساس خطر كنند ميگويند: يا الله. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» وقتي نجاتشان داديم بد مستي ميكنند. اينها ايمانهاي موسمي است. يك دسته هستند كه بعضي چيزها را قبول دارند و بعضي چيزها را قبول ندارند مثل التقاطي ها. ايدئولوژي اسلامي اقتصاد ماركسيست اینها ايمان يك بعدي دارند ، بعضي ها هم ايمانشان ايمان منهاي عمل است. «حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون» (عنكبوت/2) خيال ميكنند همين كه مردم گفتند ما ايمان داريم همين بس است «لا يُفْتَنُون» و ما اينها را امتحان نميكنيم. پس بايد عمل هم باشد. ايمان هوسي كه قرآن ميگويد «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن» ارزش ندارند. ايماني كه ارزش دارد ايماني است كه براساس فكر باشد. قرآن ميگويد: مومنين سحرها و شبها چند دقيقه در آفرينش آسمانها و زمين تفكر كنند. فكر كردن از صفات مومنين است. «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اين فرياد از درونشان بر مي خيزد و سلولهاي بدنشان هم اين گواهي را ميدهند. آيه هاي آخر سوره آل عمران است. «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (آلعمران/190) در آفرينش زمين و آسمان و در آفرينش شب و روز، در اختلاف شب و روز، در اين نظم و در اين هماهنگي و تدبير ،نشانه هايي است براي كساني كه مي خواهند فكر كنند. براي كساني كه عقل و شعور دارند. «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» (آلعمران/191) مردان خدا كساني هستند كه «يَذْكُرُونَ اللَّهَ» ذكر خدا مي گويند و خدا را ياد مي كنند. ياد خدا فقط «لا اله الا الله» نيست. امام ميگويد: «لا اله الا الله و سبحان الله» ذكر خدا هست اما ياد خدا بايد در همه جا باشد. فرد خوب كسي است كه وقتي پاي گناه وسط مي آيد به ياد خدا بيفتد. مثلا وقتي بايد يك چيزي را امضا كند كه كار باطلي است به ياد خدا بيفتد و بگويد: نه من اين را امضا نميكنم. «يَذْكُرُونَ اللَّهَ» ياد خدا باشند. «قِياماً» وقتي ايستاده است «وَ قُعُوداً» وقتي نشسته است «وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» وقتي روي پهلو خوابيده است. مردان خدا كساني هستند كه ايستاده، نشسته، خوابيده در همه حال به ياد خدا هستند. «وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در آفرينش تفكر ميكنند و بعد از تفكر كردن، ايمانشان را اظهار مي كنند. بعد مي گويند: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» خداي! اين دنيا را درست نكردي براي اينكه طويله باشد. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا من بخورم و رفاه و مسكن و آزادي داشته باشم. به خورشيد بگويم: بتاب! چشم ميتابم. اقيانوس بخار شو، چشم بخار ميشوم. بخار ابر شو. ابر باران شو. جاذبه زمين باران را پايين بكش. درخت مواد غذايي را از زمين بالا بكش. ابرو باد و مه و خورشيد ميتابد. اقيانوس بخار ميشود. بخار ابر ميشود. ابر باران ميشود. باران به زمين ميريزد. ريشه درخت مواد غذايي درست ميكند، سيب ميشود. من سيب را ميخورم و بعد شعار ميدهم. شعار من آزادي، رفاه، مسكن است. خوب بعد از آن چه؟ هيچ! يعني ابر و باد و مه و خورشيد و فلك همه براي انسان است و انسان بسوي هيچي است. اين جهان بيني مادي است. كسي كه خدا را كنار گذاشت تفسيرش از هستي اين ميشود. ميگويد: تمام هستي براي من، من براي خوراك، پوشاك، مسكن و سرنوشتم هيچ است. يعني همه براي هيچي است. *مومن درآفرینش فکر می کند وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در آفرينش فكر ميكنند و بعد ميگويند: خدايا «ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» اين ها را براي بطالت و هيچ چيز شدن نيافريدي. «سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» حالا كه هدف داري، حالا كه باطل نيست و اين آفرينش بر اساس يك هدف است پس من هم بايد هدفم را تشخيص بدهم. خدايا بي هدف كار نكنم. اگر همه راه ميروند من در اين وسط راه باطل نروم كه وصله ناهمرنگ ميشوم. چون همه هستي دارند راه حقي را ميروند. من وصله ناهمرنگ نشوم. «فَقِنا عَذابَ النَّارِ» مرا از آتش جهنم حفظ كن. مرا حفظ كن از اينكه به راه انحرافي نروم. ميخواهم بگويم «وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فكرمي كنند بعد ايمانشان را اظهار ميكنند. ميگويند «رَبَّنا» يعني ربناي ايشان زباني نيست فكر ميكنند و بعد «رَبَّنا» ميگويند. وقتي انسان فكر كرد و «ربّنا» گفت استقامت دارد. كساني كه زود «ربّنا» ميگويند و فكر نكرده «ربّنا» ميگويند، زود هم از «رَبَّنا» گفتن ميافتند. مومن براي اين هستي هدف قائل است. مومن وقتي نگاه به هستي ميكند، هستي برايش درس است. *مؤمن همه هستي را نشانه ميبيند مومن همه هستي را كه مي بيند به ديد آيه مي بيند. آيه يعني چه؟ آيه به معني نشانه است. آدم به نشانه كه رسيد پاي نشانه دفن ميشود يا به نشانه نگاه ميكند و رد ميشود. نشانه معنايش اين است كه نگاه كن و رد شو ولي ما پاي اين نشانه ها ميمانيم تا بپوسيم و دفن بشويم. يعني طبيعت آيه است و فرق بين ديد الهي و ديد مادي اين است. خداپرست وقتي طبيعت را مي بيند، وقتي قانون طبيعي را كشف ميكند، وقتي از طبيعت استفاده ميكند، ميبيند كه همه طبيعت و قوانين طبيعي آيه و نشانه است. يعني از اين قانون پي به مقنن ميبرد. اگر هم يك وقت قانون ديالتيك او در صفحه آخر ثابت شد و اگر هم يك وقت تز و آنتي تز او قطعي شد، ميگويد: خيلي خوب ما با زحمت قانوني را كشف كرديم. اما كشف قانون ما را بي نياز از وجود مقنن نميكند. اين ديگران هستند كه وقتي يك قانون كشف مي كنند، مي گويند: ما ديگر نياز به خدا نداريم. ما قانون را كشف كرديم. اين يعني چه كه ما به خدا نياز نداريم؟ تازه اين را كه كشف كردي بايد ببيني كه قانونگذار آن كه بوده است؟ *هستي در نظر مؤمن منظم و هدفدار است جهان بيني مومن اين است كه هستي نزد او منظم است. «قَدَّرْناهُ» (يس/39) همه چيز را مقدر كرده است. «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» (الرحمن/5) خورشيد وماه روي حساب است و سرنوشت حساب شده دارند. «كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى» (رعد/2) مدت دارند. هدف دارند. هستي به چشم يك مومن به خدا ،دارای نظم است و سرنوشت دارد. مدت دارد. قانون دارد. انسان هم همينطور است. نزد مومن به خدا، هستي بي عيب است. مومن به خدا هستي را بي عيب و محكم ميداند. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) «أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ» (نمل/88) ميگويد: هر چيزي محكم درست شده است. همه را آفريد و يك راهي هم برايش قرار داد. حركت درون اتم هدف دارد. نظم و حساب دارد. حركت كهكشان و خورشيد هدفدار است و نظم دارد. بينش او يك بينش مستدل است. گنگ نيست. يك نفر كه به خدا ايمان ندارد، اصلاً مات و مبهوت است. این از وضع فكري مومن، اما درباره وضع عمل مومن که مومن چه حالتي دارد؟ مومن خودش را زير نظر ميداند. قرآن در آيه هاي زيادي مومن را تعريف كرده است. در سوره مومنون، سوره فرقان، سوره بقره از مومنان تعريف كرده است. علي بن ابيطالب وقتي ميخواهد از مومنين تعريف بكند غوغا ميكند و ميگويد: مومن اين شرايط را دارد. اول اوصاف مومن را بگويم. ببينيد شما جز آن هستيد يا نيستيد. خودمان را با اين آيه ها تطبيق بدهيم. من چند آيه از سوره فرقان را برايتان معنا ميكنم كه بدانيد بندگان خوب خدا چه كساني هستند. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) عباد جمع عبد است. «الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» *مؤمنان در زندگي و حركتشان متواضعند *بنده خدا كساني هستند كه «يَمْشُونَ» روي زمين حركت ميكنند اما «هَوْناً» بدون تكبر و با تواضع راه ميروند. برادران سوار موتور و ماشين كه ميشويد خيلي ويراژ ندهيد. سوار اسب كه ميشويد او را نزنيد تا بالا بپرد. ژست نگيريد. خودماني باشيد. حالا اين براي راه رفتن است. ولي مؤمنان در زندگيشان تواضع دارند. يعني فقط در حركتشان تواضع ندارند. اصلاً وضع زندگي اينها مردمي است. امتياز طلب، انحصار طلب، خودخواه، متكبر نيستند. اگر استاد دانشگاه است ولي گاهي پهلوي خادم مينشيند و يك چاي ميخورد. اگر يك آيت الله است پهلوي طلبه هم مينشيند. اگر جوان فوق ليسانس است گاهي با بچه مدرسه اي هم توپ بازي ميكند. پيغمبر اكرم (ص) با اصحابش مسابقه ميگذاشت. اينطور نيست كه بگوييم: نه! پيغمبر بايد با علي بن ابيطالب مسابقه بگذارد. خيلي خودماني هستند. مومن بايد خودماني باشد. برادر اگر بزرگي، پايين جلسه هم بنشيني بزرگ هستي. اگر كوچكي هر جا بنشيني كوچك هستي. ان شاءالله اگر انقلاب فكري و اخلاقي در ما به وجود بيايد يك سري حرفها كم ميشود. در مقابل حرف حق ناراحت نميشويم. *مؤمنان فكر قيامتند *وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً» (فرقان/65) بندگان خدا فكر قيامت هستند. اگر كسي بداند آينده چه طور است، حواسش را جمع ميكند. اصلاً ارتش در كشورها براي احتمال خطر در آينده است. چون ميگويند: در آينده يكبار حمله ميشود پس حالا ما ارتش و نيروي ذخيره داشته باشيم. زنها چون دخترشان در آينده بزرگ ميشود و جهيزيه ميخواهد از 6 سالگي پارچه ها را در صندوق براي جهيزيه جمع ميكنند. اين بازاري ها چون ميگويند 20 روزديگر بدهي داريم از الآن پولهايشان را جمع ميكنند. توجه به آينده آدم را از حالا كنترل ميكند. مومن ها به آينده توجه دارند. اين هم آينده اي بس بزرگ، آينده اي كه اولياء خدا از آن وحشت داشتند. چون مي فهميدند كه بعد چه ميشود؟ *مؤمن در انفاق اسراف نميكند *وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) بندگان خدا كساني هستند كه «وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا» وقتي انفاق ميكنند وقتي پول خرج ميكنند «لَمْ يُسْرِفُوا» اسراف نميكنند «وَ لَمْ يَقْتُرُوا» كم هم نميگذارند. «وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» مومن بايد در پول خرج كردن ميانه رو باشد. اصولاً ما يا در حال افراط و يا در حال تفريط هستيم. اين كه در نماز ميگوييم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/6) صراط مستقيم يعني راهي كه در آن نه افراط است و نه تفريط. گاهي در مقام رفاقت با يك كسي به قدري دوست ميشويم كه در حماممان، خوراكمان، كوهنورديمان، تفريحمان، نمازمان هم ميخواهيم با هم باشيم. گاهي هم ميبيني چند سال است كه او را نديده ايم و جواب نامه اش را هم نميدهيم. خوب اين رفاقتها درست نيست. گاهي وقتها به قدري خودماني ميشويم كه سويچ ماشين، كليد خانه را به او ميدهيم. به او وام ميدهيم. گاهي وقتها هم ميبيني كه او ميميرد و ما حتي براي تشييع جنازه او هم نميرويم. خوب اينها همه اش افراط و تفريط است. گاهي وقتها در عروسيها هر كاري از حلال و حرام پيدا ميكنند تا اينكه اين مراسم برقرار شود. گاهي وقتها خرجهاي واجب را انجام نميدهيم. افراط و تفريط در همه جا مهم است. مثلاً اگر در محبت به بچه علاقه زياد باشد، خطرناك است و بچه لوس بار ميآيد. اگر علاقه كم باشد عقدها بار ميآيد. بايد خيلي مواظب باشيم و اينكه ميگويند روز قيامت پل صراط از مو نازكتر است چون زندگي در مرز حق در همين دنيا هم از مو باريكتر است. وقتي انفاق ميكند، خدا به پيغمبرمي فرمايد: «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) خيلي مچ بسته نباش و هرچه هم كه داري نبخش. * مؤمنان فقط خدا را صدا ميزنند *وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلها آخَرَ» (فرقان/68) اين از همه مهمتر است. بندگان خدا، همين كه ميگويند: خدا! ديگر غير خدا را صدا نميزنند. «وَ الَّذينَ» كساني كه «لايَدْعُونَ» نميخوانند «مَعَ اللَّهِ» با خدا «إِلها آخَرَ» خداي ديگري! بندگان خدا اينها هستند. الگوهاي انسان اينها هستند. اينها معيار هستند. همينطور كه انسان مقابل آينه مي ايستد تا ببينيد كه زشتي هايش چيست و چقدر كمبود دارد. اين هم همانند آيينه است. اين كه مي گويد: برويد زيارت يعني چه؟ فلسفه زيارت چيست؟ انسان ناقص در برابر يك انسان كامل مي ايستد و مي فهمد كه چقدر كمبود دارد. اين ها كارنامه افراد كامل است. افراد كامل «لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلها آخَرَ» با خدا هستند و خداي ديگري را صدا نميزنند. *مؤمن قتل نفس نميكند *وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ» (فرقان/68) يعني آدم نمي كشند. گاهي وقتها افرادي مي گويند 2 روز اين مملكت را به من بدهند، سر پنج نفر از اين ها را ميبرم و دنيا اصلاح مي شود. آدم بايد قاطعيت داشته باشد. بايد مفسد في الارض را كشت. اما اين كه گفتي مي خواهي بكشي و آرزو داري كه اين مفسدان في الارض را بكشي، آيا اين واقع حكم خداست؟ بايد كسي كه كشته مي شود موازين اسلامي داشته باشد. يك وقت نكند به خيال اينكه قاطعيت داري و انقلابي هستي او را بكشي. بعضي جاها بايد قاطعيت داشت و بعضي جاها هم قاطعيت معنايش اشتباه ميشود. من ديدم افرادي را كه ميگويند: اين جزايش كشتن نيست. ايشان با او خرده حساب دارد. چون با فلاني خرده حساب دارد ميخواهد قدرت دست اين باشد و او را بكشد. علي بن ابيطالب دشمن را پايين ميكشد. روي سينهاش مينشيند. دشمن آب دهانش را پرتاب ميكند و به علي(ع) توهين ميكند. حضرت علي(ع) منفجر ميشود ولي بلند ميشود و ميرود قدم ميزند. حالش ميزان ميشود. بر ميگردد و او را ميكشد. ميگويد: ميخواستم كشتنم انفجاري نباشد. انتخابي باشد. امتياز انسان اين است كه انقلابش انتخابي باشد وگرنه انفجاري خاصيت ديگ زودپز است. بعضي از زنان ما در رژيم طاغوت كه فرهنگ اسلاميشان ضعيف بود، خيلي بچه كشتند. حامله كه ميشدند با قرص و آمپول بچه را از بين ميبردند. قبلا من جريمه آن را گفتم. گفتم: اگر با قرص و آمپول باشد، 20 مثقال طلا جريمه دارد. همينطور 20 مثقال بالا ميآيد. بستگي به نوع آن دارد. «وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ» قتل نفس نميكنند. گاهي وقتها آدم نميكشند. شخص نميكشند اما شخصيت ميكشند. گاهي ترور شخص است. گاهي انسان در جلسه حتي پسر خودش را حق دارد ادب كند، اما حق ندارد ملامت كند. مادر و پدر حق ندارند روبروي كسي بچه خودشان را ملامت كنند. بايد مواظب باشيم. قتل شخص نباشد. قتل شخصيت هم نباشد. *مؤمن زنا نميكند *وَ لا يَزْنُونَ» (فرقان/68) زنا هم نمي كنند. بعضي گناهان را قرآن گفته كه دور و بر آن نرويد. براي اينكه نفت روشن بشود بايد كبريت را نزديكش برد تاروشن بشود. اما براي بنزين لازم نيست كه كبريت را نزديك آن ببري. نزديكش هم نباشد آتش ميگيرد. قرآن گفته است كه يكسري از گناهان را انجام نده، چون اگر نزديكش رفتي ديگر اختيار از دستت در ميرود. مثلاً درباره زنا ميگويد. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى» (اسراء/32) اصلاً نزديك زنا نرو. لذا گفته اند در يك خانه اي كه در بسته هست، شما حق نداري با يك زن نامحرم تنها باشي. در خانه دربسته كه كس ديگري نميتواند در آنجا بيايد حق نداري باشي و اگر احتمال وسوسه و خطر باشد نماز هم در آن خانه نميتواني بخواني. گاهي چشم زنا ميكند. نگاه كه ميكند روي علاقه و مهر عاشقي نگاه ميكند. از روي شهوت نگاه ميكند چون خوشش ميآيد. گاهي لب زنا ميكند كه زناي لب بوسيدن است. و زنا را توسعه داده اند. از چشم و لب گرفته و الي آخر «وَ لا يَزْنُونَ» و زنا هم حد دارد و براي پاكسازي بايد حد جاري بشود. البته بايد امكانات ازدواج فراهم بشود. *مؤمن متعهد است و بيتفاوت نيست *وَ الَّذينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» (فرقان/73) مومنين كساني هستند كه وقتي ياد خدا و نام هاي خدا و آيات خدا گفته ميشود «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» بي تفاوت نيستند. آدم مومن بي تفاوت نيست و تعهد دارد. مومنان كساني هستند كه وقتي آيات خدا گفته ميشود: «إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» بيتفاوت نيستند. «وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان/74) مومن ياد نسلش هم هست. به فكر نسل آينده هست. وقتي ميخواهد ازدواج كند فقط فكر زن زيبا را نميكند. فكر اين است كه اين چه مادري براي بچه اش خواهد بود. نميگويد: اين دختر چقدر زيباست. ميگويد: اين دختر چه مادري براي نسل من خواهد بود. دعا هم كه ميكند از خدا «ذريه» ميخواهد «قُرَّةَ أَعْيُنٍ» ميخواهد. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» مومن به فكر رهبري هم هست. رهبري جامعه مسلمانها و جامعه خلق را ميخواهد. اينطور نيست كه مومن فقط دعا بخواند و بيتوته كند. شبها فقط سجده كند و نماز شب بخواند. سجده ميكند. نماز شب ميخواند. فكر نسل و فكر رهبري مستضعفين هم هست. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» جزء دعاهايش اين است: خدايا «لِلْمُتَّقينَ إِماماً» ما را امام و پيشوا و رهبر همه مردمان با تقوا قرار بده. و در آخر ميفرمايد: «أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ» (فرقان/75) آنها مومنين به حق هستند. اينها هستند كه خدا غرفههاي بهشتي را به ايشان خواهد داد. هم اشك دارند. هم فكر رهبري هستند. هم فكر ذريه هستند. هم در پول خرج كردن ميزان هستند. در روابط اجتماعيشان با افرادي كه آگاه نيستند، رابطه ندارند. «سَلاماً» (فرقان/75) بين خودشان و خدا اشك در چشم دارند و يا رب، يا رب زير لب دارند. در مسئله ذريه، در مسئله مشكلات اجتماعي، در مسئله آيات خدا بي تفاوت نيستند. اينها نشانه مؤمن است. منبع:حوزه