17 آذر 1400 4 جمادی الاول 1443 - 27 : 01
کد خبر : ۵۸۸۸۲
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۳
اصغر بالویی پدر غواص شهید تازه شناسایی شده می‌گوید: می‌دانستم پسرم در عملیات کربلای۴ مفقود شده است. وقتی این غواص‌ها را آوردند من دیگر نمی‌توانستم در خانه طاقت بیاورم. کنار شهدا نشستم و دعا خواندم.
عقیق: خودش را با بغض اینطور معرفی می‌کند: «اصغر بالویی پدر شهید غواص حسینعلی بالویی». 29 سال انتظار کشیده تا بتواند دوباره آن نوجوان رعنایی را که روزی برای کربلای4 بدرقه اروندرود کرد، ببیند. حالا اما ناراحت نیست. در هر حالی یک جمله را دائم تکرار می‌کند: «به همه‌تان تبریک می‌گویم. تبریک! تبریک! ما امروز برای مبارک‌باد به دیدار پسرم آمدیم.». آنچنان با جدیت با پیکر شهیدش صحبت می‌کند و برایش ماوقع را شرح می‌دهد که انگار او را حی و حاضر مقابل خودش می‌بیند و احساس افتخار توأم با غمی بزرگ در چهره‌اش نشان از درد پدران چشم به راه دفاع مقدس را دارد.
 
بار اول به خاطر سن کم او را از جبهه برگرداندند/خودم او را به سپاه بردم
 
حسینعلی 13 ساله را به خاطر کم سن و سال بودن کسی به این راحتی جبهه راه نمی‌داد. اما پدر واسطه شد و از سپاه شهرستان خواست او را به خاطر علاقه‌اش به جبهه ببرند. اصغر بالویی با اشاره به اولین اعزام فرزندش به جبهه می‌گوید: بار اول که پسرم جبهه رفت او را به خاطر سن کمش برگرداندند. 13 ساله بود. آن شب تا صبح نخوابید و ناراحت بود. من صبح او را بردم سپاه گفتم این بچه دارد از بین می رود چرا او را به جبهه نمی‌برید؟ همان روز با رفتنش موافقت کردند. چند ماه دوره آموزشی در پادگان داشت. بعد از دو ماه و خرده ای برای دیدنش رفتیم. دیدم فرمانده اش می‌گوید من به پسر شما آموزش نمی‌دهم بلکه این بچه دارد به من آموزش می‌دهد. او را کجا تربیت کردی؟ حسنیعلی چند ماه بعد دوره آموزش‌اش تمام شد و آمد و رفت کردستان. شش ماه آنجا بود. بعد رفت جنوب و دیگر بار آخر در عملیات کربلای4 بود که رفت و شهید شد. در 5 عملیات شرکت کرد و کربلای 4 آخرین آن بود.
 
 
به اندازه وزنش پول خرج کردم تا نشانی از او پیدا کنم/یک به یک بین اجساد گشتم اما نبود
 
پدر با قاطعیت و اطمینان از غواصی خوب پسرش در دوران دفاع مثدس، عملیات والفجر 8 و کربلای 4 صحبت می‌کند. او می‌گوید: حسنیعلی در جنگ هم غواص بود، هم تیربارچی و هم آرپی جی زن. وقتی مفقود شد من رفتم اهواز پایگاه شهید بهشتی. در جسدها دنبال او گشتم اما نبود. چون در عملیات فاو پشت پایش ترکش خورده بود و مشخص بود. اما هرچه بین پیکر شهدا نگاه کردم دیدم نه با این مشخصه هیچ شهیدی آنجا نیست. رفتم خانه. خیلی گشتم که پیدایش کنم. اندازه وزن او پول خرج کردم تا نشانی از او پیدا کنم. الان هم خیلی خوشحالم که پیدا شده. به همه مردم تبریک می‌گویم. تبریک تبریک. خدا قبول کند. خدا از ما این شهید را قبول کند.
 
وقتی غواص‌های کربلای 4 را آوردند دیگر نتوانستم در خانه طاقت بیاورم
 
ماجرای پیدا کردن فرزند در میان این 175 غواص دست بسته، ماجرای مفصلی است. پدر شهید بالویی قبل از آنکه به او اعلام رسمی مبنی بر پیدا شدن پیکر فرزندش صورت بگیرد، از حضور او در میان این غواصان اطمینان داشت. او در این باره می‌گوید: می‌دانستم پسرم در عملیات کربلای4 مفقود شده است. وقتی این غواص ها را آوردند من دیگر نمی‌توانستم در خانه طاقت بیاورم. آنقدر گریه می‌کردم که مادرش یک شب رفت برادر شهید(پسر بزرگم) را صدا کرد و گفت پدر دارد از دست می‌رود، یک کاری بکن. دیگر طاقت نداشتم و روز هجدهم ماه رمضان از مازندران به تهران آمدم. بعد از ظهر ماشین سوار شدم و آمدم معراج و آن شب را در معراج شهدا ماندم.
 
 
غواص شهیدی که بازگشتش را به پدر خبر داد
 
او ادامه می‌دهد: کنار شهدا نشستم و دعا خواندم. روی تابوت شهدا را هم نوشتم و با پسرم حرف زدم. گفتم: «حسینعلی تو اینجایی؟ چرا به من نمی‌گویی؟ من که می‌دانم تو اینجایی.» همینطور کنار شهدا گریه می‌کردم ودعای توسل می‌خواندم. گریه می‌کردم و سرم روی تابوت بود که خوابم برد. دیدم حسینعلی در خواب آمده و به من می‌گوید: «آقاجون! من اینجا پهلوی تو هستم. اینجا هستم.» حضورش را به من در خواب خبر داد اما نگفت در کدام یک از تابوت‌ها ست.
 
از این همه غواص شهید، فقط یکی حسینعلی توست
 
اصغر بالویی به خواب دیگری هم اشاره می‌کند و می‌گوید: فردایش تا ظهر اینجا ماندم. نماز خواندم و بعد نماز رفتم خانه. دیگر خیال من راحت شد که بچه‌ام اینجاست. تا چند روز بعد که به ما خبر رسید بچه شما میان این غواص‌هاست. ما دیگر مطلع شدیم که پسرمان اینجاست. یک شب هم در ماه مبارک رمضان خواب دایی خودم را دیدم. دیدم کل خانواده‌های ما همه در یک جا هستیم و دایی من که فوت شده به من می‌گوید: «چرا تو ناراحتی؟ حسینعلی که دیگر آمد بین این غواصها. از این همه غواص یکی حسینعلی توست. این همه شهید آمده. تو چرا ناراحتی می‌کنی؟» من از خواب بیدار شدم دیدم کسی کنارم نیست.
 
 
حسینعلی ماه رمضان امسال کارت عروسی خود را تقسیم کرده
 
پدر این شهید غواص مازندرانی از احساس خوشایند خود با پیدا شدن فرزند می‌گوید و آن را اینگونه توصیف می‌کند: الان که حسینعلی پیدا شده دیگر ما هیچ احساس ناراحتی نمی‌کنیم. این پسرم حسینعلی در ماه مبارک رمضان کارت عروسی خود را تقسیم کرده و الان عروسی دارد. ما امروز آمده‌ایم برای مبارک باد. با دسته گل آمده‌ایم دیدنش که جشن عروسی‌اش را تبریک بگوییم. روز عروسی او همان روز تدفینش خواهد بود. حالا مشخص می‌شود روز عروسی‌اش چه روزی است. 
 
خانواده شهدای مازندران هم از پیدا شدن فرزندانشان خیلی خوشحالند
 
پدر خوشحال است که فرزند شهیدش یکی از 30غواص شهیدی است که در مازندران به خاک سپرده خواهند شد. او از خوشحالی دیگر خانواده شهدای این استان هم روایت می‌کند و می‌گوید: قبلا برای پسرم یک قبر گرفتم. یک قبر خالی دارد. بنیاد شهید تهران رفتم و همان موقع گفتم می‌خواهم جای پسرم مشخص باشد. یک قبری داشته باشد تا وقتی که آمد همانجا دفنش کنیم. الان قبرش آماده است. در بهشت فاطمه شهرستان بهشهر تدفین می‌شود. خانواده شهدای مازندران هم از پیدا شدن فرزندانشان خیلی خوشحال هستند و هیچ کدام ناراحت نیستند. خدا را شکر می‌کنیم.
 
شهید حسینعلی بالویی نخستین فرزند از سه فرزند خانواده بالویی است که متولد 1349 شهرستان بهشهر در استان مازندران است. او در 13سالگی با علاقه‌مندی فراوان به‌عنوان یک بسیجی داوطلب در میادین جنگ حضور پیدا می‌کند. در عملیات والفجر8 و فتح فاو از ناحیه پا مجروح می‌شود و بعد از گذشت سه سال و حضور مداوم در جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس سرانجام در دی ماه سال 65 و در عملیات کربلای4 به شهادت می‌رسد. خانواده شهید «حسینعلی بالویی»، شهید غواص 16ساله عملیات کربلای4 که در جزیره ام‌الرصاص به شهادت رسیده است، بعد از گذشت 29 سال از شهادت فرزندشان با او در روز چهارشنبه 7 مرداد ماه 94 در معراج شهدای مرکز واقع در  تهران دیدار کردند.

منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: