03 فروردين 1401 20 شعبان 1443 - 38 : 04
کد خبر : ۵۸۸۵۵
تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۱
درس اخلاق آيت‌الله قرهي
وقتي كسي به مقام ايمان رسيد و مطالب را ديد و حقيقت دين را درك كرد، مي‌توان گفت به مقام ايمان حقيقي رسيد و إلّا اگر غير از اين باشد، همان است كه عزّوجلّ فرمود: شما در قلوبتان ايمان نداريد، پس فقط بگوييد ما مسلمان هستيم.
عقیق:آيت‌‌الله روح‌الله قرهي مدير حوزه علميه امام مهدي(عج) حكيميه تهران در تازه‌ترين جلسه اخلاق خود به موضوع مراقبه با طرح مسأله ابزار ورود و راه غلبه بر خطورات نفساني و شيطاني چيست، پرداخت كه مشروح آن در ادامه مي‌آيد:

*هر خواسته غيرالهي نفس، شهوت است!
پروردگار عالم، خلقت ما را هم به نور تقوا مرحمت كرده است و هم آن را عجين به ظلماتي به نام فجور قرار داده است. ذوالجلال و الاكرام، همه اين حالات را به اختيار انسان قرار داد.
اولياء خدا، عرفاي عظيم‌الشّأن ذيل اين آيه شريفه كه مي‌فرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، فرمودند: اين ظلمات، فجور و نور، تقواست كه پروردگار عالم فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»، خلقت نوريّه ما به تقواست و پيچيده شده در فجوري به نام معاصي و ظلمات هستيم.
منتها سؤال اينجاست كه راه برون‌رفت از اين ظلمات و رفتن به سوي نور چيست؟
طبعاً يكي از مطالب كه بيان مي‌شود، اين است كه انسان، اين خطورات نفساني و شيطاني را كه همان فجور هستند، به حقيقت درك كند. در جلسات قبل خطورات اربعه (خطورات نفساني، شيطاني، ملكي و ربّاني) را بيان كردم.
عمده هم همين است كه اگر شيطان در انسان، نفوذ پيدا مي‌كند، علّت خطورات نفساني است؛ يعني انسان، اوّل به نفس دون جواب مي‌دهد و او به واسطه وسوسه به وجود انسان ورود پيدا مي‌كند كه اگر در جلسه قبل از ماه مبارك رمضان بيان كرديم كه اين ورودش هم به قلب است، در حالي كه بيان شده: «الْقَلْبُ‏ حَرَمُ‏ اللَّهِ‏».
اگر خطورات نفساني، قلب را تسخير كرد و اين قلب را به خطورات شيطاني سپرد، حكم او، حكم پمپاژ خون در قلب است، لذا همه وجود انسان، گرفتار نفس دون و خطورات شيطاني مي‌شود. لذا اوّل مطلب همين است كه راه مبارزه با آن ظلمات و رسيدن به نور، خطورات نفساني را بشناسيم.
در اكثر روايات شريفه، يعني فرمايشات حضرات معصومين(ع) به عنوان قرآنان ناطق، علّت‌العلل اين خطورات را شهوت مي‌دانند. شهوت يعني درخواستي از درون نفس كه آن درخواست، غيرالهي باشد.
لذا اولياء خدا شهوت را تبيين به جمع هم كردند و عنوان شهوات را هم به كار بردند كه البته در روايات شريفه هم بيان شده است. اين مطلب به اين خاطر است كه يك موقع كسي تصوّر نكند كه منظور از شهوت، فقط شهوت جنسي است. شهوت شامل شهوت مال، شهوت قدرت، شهوت شهرت و قس علي هذا مي‌شود. يعني هر چه غير از اله بود، عنوان شهوت دارد. پس انسان بايد كاري كند كه بتواند از اين شهوت و حالي كه نفس براي انسان متصوّر مي‌شود، بيرون رود و فرار كند.
لذا يك معني خطورات را در اينجا بيان كنم كه اولياء خدا بر روي اين خيلي تأكيد داشتند. چه عرفاي عظيم‌الشّأني كه توفيق زيارتشان را داشتيم و در محضر مباركشان بوديم و چه عرفايي كه مطالبشان به دست ما رسيده، روي اين مطلب تأكيد دارند كه اين خطورات نفساني، همه از همين عنوان شهوت است. يعني وقتي بر قلب ورود پيدا كرد، اعشاء و جوارح، حتماً در سيطره او قرار مي‌گيرند و يك يك اعشاء و جوارح، مطيع او مي‌شوند و اين، معني خطورات نفساني است.

*عبد، چه زماني مي‌تواند حقيقت ايمان را در خود كامل كند؟
حتّي در باب تكميل دين، روايتي از وجود مقدّس جوادالأئمّه(ع) بيان شده كه حضرت فرمودند: «لَن يَسْتَكمِلَ العبدُ حقيقةَ الإيمانِ حتّى يُؤْثِرَ دِينَهُ على شَهْوَتِهِ، و لَن يَهْلِكَ حتّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِينهِ‏». حتّي عنوان حقيقت ايمان، وقتي حاصل مي‌شود كه بنده دينش را بر شهوتش ترجيح دهد.
شهوت را هم كه بيان كرديم، همان حالي است كه انسان به فجور مبتلاست. بعضي آن را همان عنوان ظلمات بيان كردند، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور». خيلي جالب است وقتي پروردگار عالم مي‌فرمايد: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»، دومي را، تقوا، يعني به حالت مفرد بيان مي‌كند، در حالي كه فجور، جمع است. اتّفاقاً در اينجا هم كه مي‌فرمايد: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، ظلمات را به صورت جمع و نور را به حالت مفرد تبيين مي‌فرمايد.
حضرت جوادالأئمّه(ع) مي‌فرمايند: اسّ و اساس كامل نشدن ايمان، در همان بحث خطورات نفساني است. ايشان در اين روايت فرمودند: «لَن يَسْتَكمِلَ العبدُ حقيقةَ الإيمانِ حتّى يُؤْثِرَ دِينَهُ على شَهْوَتِهِ»، حقيقت ايمان در عبد كامل نمي‌شود ... . دقّت كنيد كه حقيقت اسلام نيست، بلكه حقيقت ايمان است. چون ملّامحسن فيض كاشاني يك تعريف راجع به ايمان دارند كه بسيار زيباست. مي‌فرمايند: «الايمان حقيقة ادراكات الدين بحقيقة الاشياء»، ايمان، حقيقت ادراكات از دين به حقيقت اشياء است؛ يعني همان چيزي كه پروردگار عالم فرمود: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»، وقتي كسي به مقام ايمان رسيد و مطالب را ديد و حقيقت دين را درك كرد، مي‌توان گفت به مقام ايمان حقيقي رسيد و إلّا اگر غير از اين باشد، همان است كه عزّوجلّ فرمود: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاْءِيمانُ فِى قُلُوبِكُمْ». شما در قلوبتان ايمان نداريد، پس فقط بگوييد ما مسلمان هستيم.
حالا حضرت مي‌فرمايند: اين حقيقت ايمان به اين است كه دينش بر شهوتش اثرگذار باشد. اينجاست كه برخي از اولياء خدا مي‌فرمايند: «حتّى يُؤْثِرَ دِينَهُ على شَهْوَتِهِ» يعني انسان به جايي برسد كه خطورات ربّاني و ملكي بر شهوت او غلبه كند. شهوت را هم همان‌گونه كه بيان كرديم؛ يعني آن چيزي كه غيرخدا باشد. لذا شهوت فقط به عنوان مطالب جنسي نيست. بلكه هر خواسته نفس كه چه غير الهي باشد، شهوت است.
خيلي عجيب است، حتّي علماء و اولياء خدا در مورد علم هم همين مطلب را فرمودند. آيت الله العظمي شاه‌آبادي در رشحات البحار فرمودند: اگر حال شهوت بر انسان غلبه پيدا كند، گاه حتّي علم هم عنوان شهوت است. البته در اينجا ديگر اين علم به معناي علم حقيقي نيست. علم دو نوع است، يك علم، علم كلّي است كه سواد را هم شامل مي‌شود. يك علم هم علم حقيقي است كه فرمودند: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللَّهُ‏ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء».
لذا امام راحل هم فرمودند: آنكه بيان مي‌كنند «العلم هو الحجاب الاكبر»، در اينجا منظور سواد است و إلّا اگر علم، نور است كه حجاب نيست. اتّفاقاً خصوصيّت نور، اين است كه حجب را مي‌درد و از بين مي‌برد، «إطفاء الحجب». اگر به همين سواد گير افتاد، اتّفاقاً يك نوع شهوت مي‌شود كه به آن شهوت علمي مي‌گويند. اينكه مثلاً فقط دوست دارد كه درس بخواند، تدريس كند و ... . امّا براي چه؟ هدف چيست؟ آيا هدف خداست؟ يا خير، فقط عشق درس دارد؟ اين، غلط است و عشق فقط بايد الله باشد و حبّ فقط بايد نسبت به پروردگار عالم و حبّ الله باشد. اگر هم كسي در اين راستا، چيزي را ذيل اين مطلب دوست دارد، چون امر خداست. لذا همين است، يك جا واجب مي‌شود كتاب را ببويند و ببوسند و كنار بگذارند و به جبهات جنگ بروند كه اين كار را مي‌كنند. يك جا هم مجدّداً برگردند و درس بخوانند كه اين كار را هم مي‌كنند. پس اينكه بگوييم فقط عشق به درس خواندن دارند، اين هم يك نوع شهوت مي‌شود.
آن كسي كه خطورات نفساني دارد، يعني بين اين شهوات گير افتاده است. امّا خطورات الهي اين‌گونه نيست. لذا حضرت فرمودند: حقيقت ايمان در عبد، كامل نمي‌گردد، مگر اينكه دينش را بر شهوت خود ترجيح دهد، يعني خطورات ملكي و ربّاني را بر خطورات نفساني و شيطاني، ترجيح دهد.
لذا آنچه كه غير از خدا شد، شهوت است. خطورات نفساني، شهوت است. خطورات شيطاني، شهوت است. در آن جلساتي كه قبل از ماه مبارك داشتيم، خطورات اربعه را بيان كرديم و حالا مي‌خواهيم راه ورود اين خطورات را بگوييم و اينكه ابزار ورود آن‌ها چيست ورود. البته فعلاً داريم كلّيّت ابزار را مي­گوييم. كلّيّت ابزار خطورات نفساني و شيطاني، فجور است و كلّيّت ابزار براي خطورات ملكي و ربّاني، تقوا است.
حضرت در ادامه روايت مي­‌فرمايند: «و لَن يَهْلِكَ حتّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ على دِينهِ‏» عبد هرگز هلاك نمي­شود، مگر آن موقعي كه همين شهوت بر دين او اثر بگذارد.
ذيل اين روايت شريفه، آن مرد الهي و عظيم الشّأن، سلطان العارفين، ملّا فتحعلي سلطان‌آبادي نكته­‌اي را بيان مي­‌كنند كه خيلي جالب است، مي­‌فرمايند: وقتي اعضاء و جوارح انسان، چه ظاهري و چه باطني، در تيررس افكار غير الهي قرار گرفت، بدانيد فساد در اعضاء و جوارح مي­‌آورد. لذا اگر با ابزار تقوا جلوي اوّلين خطورات نفساني را نگرفتيد، بدانيد تمام وجود شما را فراخواهد گرفت.
اين مطلب، يعني شهوت به عنوان خطورات نفساني و شيطاني در درون انسان است. پس انسان بايد بلافاصله با اوّلين تفكّر غلطي كه پيش آمد، مبارزه كند، يعني اجازه ورود به آن ندهد.

*توصيه جامع و مختصري از جوادالأئمّه(ع)
لذا يك روايتي را بيان بكنم كه بسيار زيباست. اين روايت سنداً و از باب بحث علم الدّرايه و علم الرّجال هم بسيار عالي است. وجود مقدّس امام نهم، امام جواد(ع) در مجلس مأمون نشسته بودند. يكي از افراد آن مجلس به ايشان گفت: «اوصِنى بَوَصِيَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟»؛ مرا يك وصيّتي كن كه هم جامع باشد و هم كوتاه. حضرت فرمودند: «صُنْ نَفْسَكَ عَنْ عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ» نفس خودت را محافظت كن، از آن عاري و ذلّت و ننگ زودرس و همچنين از آتش جهنّم و عذاب آخرت كه به سرعت تو را در بر مي­‌گيرد و گرفتار مي­‌كند، در امان بدار.
بعد سؤال مي­‌كند: اين چيست؟ حضرت مي­‌فرمايند: اگر ظنّ و گمانت به سمت گناه آمد، از او اعراض كن، بپرهيز و وحشت كن. به اين علّت كه ذنب، عاملي براي هلاكت توست. پس از معاشرت سفهاء بترس و حذر كن. براي اينكه «فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاء» فساد اخلاقت هم با اين معاشرت سفهاء به وجود مي‌آيد. يعني بعد از اين ظنّ و گمان گناهي كه يك لحظه به ذهنت آمد، كارت به آن‌جا مي­كشد كه به معاشرت با سفهاء مي‌پردازي و آن هم اخلاقت را فاسد مي‌كند.
امّا حضرت در مقابل مي‌فرمايند: «وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ»، خيلي عجيب است، حضرت عنوان عقل مي­‌فرمايند، يعني معاشرت و رفاقت با عقلاء سبب صلاح اخلاق مي‌شود.
پس خطورات نفساني و شيطاني همان شهوت است كه بيان كرديم يعني هر چه غير خدا است. حال، اگر اين‌ها به ذهن ورود پيدا كرد، همان لحظه بايد به تعبير امروزي­‌ها آن را كات كني، كنار بگذاري و اجازه ندهي كه جا گير شود. درست است براي آن گناه نمي‌نويسند و همان‌طور كه در جلسات قبل هم بيان كرديم، پروردگار عالم خيلي رحيم و بزرگوار است و مي‌­فرمايد: اگر شما نعوذبالله به فكر گناهي باشي، تا به عمل نرسيده، براي شما ثبت و ضبط نمي­‌كنيم، امّا همين ارحم الراحمين مي‌­فرمايد: اگر كسي فكر خير كند و نيّت بكند كه من فلان عمل را انجام بدهم، براي همان نيّت او هم ثواب مي­‌نويسيم. يعني اينقدر خدا به بندگانش لطف و محبّت دارد. امّا از آن طرف هم بايد خيلي مراقب بود.

*يك حربه از شيطان: تو هنوز در اماني!
يك مطلب ديگري كه بسيار مهم است و بايد آن را به ذهن بسپاريم، اين است كه گاهي از خطورات نفساني، بل خطورات شيطاني است كه به من و تو مي­‌گويد: اگر فكر گناه به ذهن تو آمد، عيبي ندارد، تو هنوز در اماني!
اتّفاقاً يكي از خطورات شيطاني همين است كه من و تو را فريب بدهد كه اگر فكر گناه به سرت آمد، درست است كه نبايد به دنبالش بروي، ولي تو در اماني، چون پروردگار عالم هم به عنوان گناه برايت ثبت و ضبط نمي‌­كند. لذا اولياء خدا مي­‌فرمايند: اين هم يك حربه شيطان است و انسان بايد خيلي مراقب باشد.
اولياء خدا از همان ابتدا، از دروازه ورود خطورات نفساني و شيطاني مراقبه مي‌كنند. اينكه بگوييم: حالا به دشمن اجازه بدهيم كه داخل بيايد، اتّفاقي نمي‌افتد، يا اگر مكان و زمان به دشمن بدهيم، عيبي ندارد، اشتباه است. شيطان اگر از اين قلب وارد شد، همان لحظه، انسان بايد آن را از بين ببرد و لذا اولياء خدا مي­‌گويند: همان لحظه بايد آن را از بين ببرد.
اولياء خدا از فكر گناه هم استغفار مي­‌كنند. باورش براي ما سخت است كه بعضي از اولياء خدا براي يك فكري كه به ذهنشان رسيده، استغفار مي­كردند و شب‌ها مدام گريه مي‌كردند كه چرا يك بار فكر گناه به ذهن من گذشته است.
يكي از اولياء خدا يك جمله خوبي را بيان كرد كه من به ايشان گفتم: معني اين جمله خيلي سخت است. مطلب هم از اين قرار بود كه يكي از اولياء خدا در اواخر عمرشان فرمودند: عمده گريه‌هاي من در دل شب براي اين است كه يك بار (حالا ترديد دارم، نمي‌دانم كه فرمودند: قبل از تكليف، يا اوايل تكليف) يك فكر گناهي بر ذهن من گذشت. لذا من از آن موقع تا به حال، در دل شب گريه مي‌­كنم كه چرا آن خطور بر من وارد شد.
يكي از اولياء خدا در اين مورد نكته قشنگي مي­‌گفت، مي­‌گفت: عزيز دلم! اگر همان را دائم به ياد نمي­‌آورد و براي او گريه نمي‌كرد كه وليّ خدا نمي­شد. همه اين طيّ مراحل براي اين است كه چرا آنجا را اشتباه كردم، آن هم فعل نه، بلكه فكر گناه و ايشان مي‌فرمودند كه بعيد است، بل ابعد است كه ايشان، گناه كبيره­­اي هم به ذهنشان گذشته باشد. لذا فرمودند: اتّفاقاً به خاطر همان هم است كه وليّ خدا شده، اگر وليّ خدا نبود كه برايش مهم نبود.
ما نعوذبالله هزاران گناه مي­‌كنيم، امّا شايد فقط يك مواقعي، آن هم اگر وجدان دروني‌مان خاموش نشده باشد، يك مقدار ناراحت شويم و بعد هم بگوييم: استغفارمان را هم كرديم و ديگر خدا از ما طلبي ندارد. مگر پروردگار عالم به عبادت من نياز دارد؟! همان‌طور كه اگر يكي همه گناهان عالم را هم انجام بدهد، والله ذره‌اي به پروردگار عالم ضرر نزده، بلكه به خودش ضرر زده است، چون او نيازي به عبادت من ندارد و گناهم هم ضرري به او نمي­‌زند. امّا تازه من طلبكارانه مي­‌گويم كه استغفارم را هم كردم و بعد ديگر از ذهنم مي­‌پرد.
تازه اگر به ذهنم بياورم، مي‌گويم: آنكه چيزي نبود، بعد هم خودم را سرزنش مي‌كنم كه چرا اينقدر فكرش را مي­‌كني، حالا يك چيزي بود و تمام شد رفت. يعني به راحتي از حقّ النّاس و چيزهاي ديگر مي­‌گذريم، ولي مردان الهي اين طور نيستند. همين مراقبات آن‌ها از خطورات است كه انسان را به اين مقامات الهي مي­‌رساند. لذا اين مرد الهي مي­‌گفت: اگر ايشان اين افكار را نداشت كه به جايي نمي­‌رسيد.

*راه غلبه پيدا نكردن خطورات نفساني و شيطاني: هم‌ نفسي با عقلاي عالم
لذا همين است كه فرمودند: «وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ»، اينكه واقعاً هم‌نشين عقلا بشوي، نفس به نفس با آن‌ها باشي، چون عنوان منافسه هست، به قدري اثر دارد كه عجيب است.
يكي از آقاياني كه مي­‌خواست در مجلسي كه ابوالعرفا، آيت‌الله دزفولي و ... نشسته بودند، منبر برود.
آيت‌الله العظمي اديب، آن مرد الهي و عظيم‌الشّأني بود كه كنز أخفاي الهي بود و بالجد بايد به ايشان شيخنا الاعظم ثاني گفت. آن مرد با عظمت و با كرامت در حرم سيّد الكريم دفن شدند، ولي طبق نقل خودشان، ملك نقّال بدن مطهّر ايشان را به زير پاي مبارك اميرالمؤمنين منتقل كرده و الآن در آنجا هستند. ايشان، انسان فوق العاده‌اي بودند كه عالم، يعني همه سماوات و ارض، در اختيارشان بود و بالجد انسان مي‌­ديد كه همه چيز در اختيار اين مرد الهي و عظيم‌الشّأن است.
يكي از اولياء خدا بعد از منبر به آن شخص گفته بود: وقتي شما بر روي منبر ­رفتي، آقا به دهان شما نگاه كرد، تا گفتي: بسم الله الرّحمن الرّحيم، آقا هم همراه شما و همزمان گفت: بسم الله الرّحمن الرّحيم، بعد به آن وليّ خدا كه از شاگردانشان بودند، رو كردند و گفتند: بسم الله الرّحمن الرّحيم گفتند، ديگر تمام شد، هست كليد در گنج حكيم. يعني چه؟ ما بي‌خبريم، خيلي بي‌خبريم، حالا اينكه در اين بسم الله الرّحمن الرّحيم چه هست، بماند، بحث من نيست.
لذا اين «بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ»، يعني نفس به نفس با عقلا باشيم. اگر بخواهيم خطورات نفساني و خطورات شيطاني غلبه پيدا نكند، نسخه جواد الائمه(ع)، اين است.

*هر كس كه به استاد صاحب نفس رسيد، نصف راه را پيموده است
آيت‌الله حاج ميرزا علي آقاي قاضي فرمودند: أهمّ آنچه در اين راه لازم است، اين است كه انسان به دنبال صاحب نفسي باشد كه علاوه بر سير الي الله، سه سفر ديگر را طيّ نموده باشد و گردش و تماشاي او در عالم به حقّ بوده باشد و آن اسفار اربعه، سفرهاي چهارگانه را طي كرده باشد. تا چنين شخصي، او را از هوي و هوس بيرون كند و با معرفت الهيّه‌اي كه به او رسيده است و انسان كامل گرديده است، او را هم كامل كند.
بعد بيان مي‌­فرمايند: چنان است كه طالب راه و سلوك طريق الي الله، براي پيدا كردن اين صاحب نفس و استاد، اگر نصف عمر خود را در جست و جو و تفحّص بگذراند، تا پيدا نمايد، ارزش دارد. بعد هم مي­فرمايند: كسي كه به استاد رسيد، نصف راه را طي كرده است.
لذا عزيزان انسان به صاحب نفساني مانند ابوالعرفا، آيت‌الله بهاءالديني، آيت‌الله دزفولي، آيت‌الله مولوي قندهاري، آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي، آيت‌الله حق‌ّشناس، آيت‌الله خوشوقت، آن عزيز الله و عزيز الحجّة نياز دارد.

*اسير در زمان ما كيست؟
امّا علي أيّ حال، همه بزرگان و اولياء خدا مي‌­فرمايند: اوّل از همه، تا خطورات نفساني و فكر گناه آمد، جلويش را بگيريد. علماء، بزرگانو اعاظم بيان مي­فرمايند: حتّي گاهي خود خلوت، خطورات نفساني و شيطاني مي­آورد. اگر انسان در خانه­اي­ تنهاست و فكر گناه آمد، بيرون بزند تا گرفتار نشود.
من در ماه مبارك رمضان در جايي داشتم چند دعا را تفسير مي‌­كردم، در مورد اين «اللّهمّ فكّ كلّ اسير» گفتم: شايد بعضي بگويند: ما كه امروز اسير نداريم، امّا چرا نداريم؟ ما خودمان اسيريم. ما اسير نفسيم، ما اسير تلفن همراهيم، ما اسير چت بازي و اينترنت و ... هستيم. پس ما هم يك نوع اسيريم.
پس اوّل بايد خطورات را كنترل كرد. اگر خطورات را كنترل نكنيم، نماز هم بخوانيم، نماز مستحبّي هم بخوانيم، زيارت هم بخوانيم، زيارت امام رضا برويم، زيارت كربلا برويم، بيت الله برويم، بقيع برويم، همه جا برويم، هيچ فايده‌­اي ندارد.
يكي از آقايان گفت: خوابي ديدم كه پرونده من را دستم دادند، ولي خالي­ است. اگر يادتان باشد، وقتي راجع به اخلاص صحبت كرديم، روايتي خوانديم كه پرونده مخلصين را خالي به آن‌ها مي­‌دهند؛ بعد ملائكه تعجب مي­‌كنند و پروردگار عالم بيان مي­‌فرمايد: من مي‌­خواهم خودم پر كنم، چون اين­ها براي من كار كردند. من هم به اين شخص گفتم: إن‌شاءالله براي شما هم اين مطلب باشد.
بعد گفت: باز خوابي ديدم كه اين پرونده‌­ام را آتش زدند. من به ايشان گفتم: من خواستم بار اوّل هم بگويم كه بايد مراقب باشيد و آن مطلب مخلصين را هم گفتم كه إن‌شاءالله اين‌طور باشد. ولي بايد بدانيم كه خيلي بد است كه حال انسان اين­طور باشد، خيلي درد است؛ چون اگر انسان تمام نمازهاي خود را بخواند، روزه‌هايش را بگيرد، زيارت برود، امّا فكرش را كنترل نكند، همه كارهايش پوچ است، يعني پرونده‌اش صاف صاف و خالي است، كأنّ هيچ زيارتي نرفته و فقط يك گردشگري براي او بوده است! يعني اگر بدون كنترل فكر گناه، كربلا هم بروي، همان گردشگري كردي، نجف هم بروي، مكه هم بروي، گردشگري بوده و لذا اين­جاست كه مشمول خسر الدنيا و الاخره، ذلك خسران مبين، مي‌شوي.

*اولياء خدا عصمت كامله را هدف گرفتند
حالا به فضل الهي در جلسات بعد بيان مي­كنيم كه چطور بايد خطورات را كنترل كنيم. مثلاً وقتي نعوذبالله حسادت به ذهن رو آورد، درمانش چگونه است، حالا كه به ذهنم خطور كرد، بايد چه كنم؟! آيت‌الله سيبويه اواخر عمر شريفشان فرمودند: من روايات را خواندم، امّا به خدا قسم تا به حال معني حسادت را نفهميدم؛ حرف ايشان يعني من يك لحظه هم حسادت نداشتم.
شايد بگوييد: مگر مي‌شود؟! بالاخره يك مواقعي شيطان مي‌آيد و انسان را فريب مي‌دهد و ... . ولي چرا نشود؟! وقتي آن وليّ خدا مي­‌گويد: من اوّل تكليف يا قبل از تكليف، يك فكر گناهي به ذهنم خطور كرد، هنوز عمده­ي گريه­ي شب من براي اين است كه چرا آن به ذهن من آمد، همين است. به نظر ايشان، اگر آن فكر گناه هم نمي­‌آمد، راه برايشان بيشتر باز بود، يعني تالي تلو معصوم مي‌شدند.
شيخنا الاعظم، حضرت مفيد عزيز در آخر عمرشان، آقازاده‌­شان را خواستند و بيان كردند: مي­‌خواهي چطور شوي؟ گفت: آقا! مي­‌خواهم مثل شما شوم. گفتند: من خواستم امام زمان بشوم، اين شدم، اگر تو بخواهي من بشوي كه هيچ. البته نه اينكه بخواهند مثلاً ادّعاي امام زماني كنند. شما بهتر از من مي­‌دانيد يعني چه. يعني من مي­‌خواستم معصوم بشوم و عصمت كامله داشته باشم، اين شدم.
لذا اين را بدانيد كه اولياء خدا عصمت را هدف گرفتند، نه اينكه هدف گرفته باشند كه فقط گناه نكنند. لذا براي همين است كه تالي تلو معصوم مي­شوند. دلشان خوش نيست كه من مثلاً توفيق دارم نمازم را اوّل وقت بخوانم كه البته اين خودش خيلي توفيق بزرگي­ است، اشتباه نشود. اتّفاقاً همه كس هم توفيق اين اوّل وقت خواندن را ندارند. من خودم محضر آيت­‌الله العظمي بهجت بودم. كسي آمد، گفت: آقا! مشكلاتم اين و اين و اين است. آقا فرمودند: اوّل نماز اوّل وقت، بعد استغفار و بعد دو نكته ديگر هم گفتند و بعد فرمودند: آن‌ وقت از مشكلات بيرون مي­‌آيي، ولي اوّل نماز اوّل وقت، خيلي مهم است.
لذا درست است كه اين توفيقات، مهم است، امّا اولياء خدا دلشان خوش نيست به اينكه نماز من، اوّل وقت است و من هر شب توفيق نماز شب دارم و من اشك دارم و ...، ابداً، آن­ها عصمت را هدف گرفته‌­اند.
حال، ببينيد آن­‌ها چطوري نگاه مي­‌كنند و ديد امثال من چيست. ما مثلاً يك روزي يك گناه نمي­‌كنيم و ديگر فكر مي­‌كنيم كه شق‌القمر كرديم و ... . يك نمازي خوانديم و يك روزه­‌اي گرفتيم، مي‌گوييم: ديگر بهتر از من كسي نيست. وقتي نماز مستحبّي‌ام را خواندم و روزه­‌هاي دوشنبه و پنج شنبه‌ام را گرفتم، فكر مي­‌كنم ديگر خوب شدم.
امّا آن­‌ها اصلاً به اين­ها كاري ندارند و يك چيز ديگر را هدف گرفته‌­اند، مي­‌گويند براي همين است كه اجازه نمي­‌دهيم خطورات نفساني و شيطاني ورود پيدا كند، چون اگر ورود پيدا كرد، با عصمت منافات دارد. لذا علّت اينكه آن آقا يك عمر فقط براي آن فكر گناه اوايل تكليفش گريه مي­‌كند، اين است كه مي­‌گويد: اين با عصمت كامله منافات دارد، من مي‌خواستم عصمت كامله داشته باشم و من ناراحتم چرا آن فكر گناه به ذهنم آمد، چون من يك چيز ديگر را هدف گرفته بودم.
عزيز دلم! تفاوت ديدها را نگاه كن، آن‌ها يك طور ديگر نگاه مي­‌كنند. خدايا! به حق آقاجانمان، حضرت حجّت(روحي له الفداء) توفيق دور شدن از همه نوع گناهان و شهوت به ما مرحمت بفرما.

*اتّصال به آقاجان، عصمت‌­آور است!
توسّل، خيلي مهم است. به آقا خيلي توسّل كنيد. با آقاجان، هر شب، حرف بزنيد. هر ساعت دعاي سلامتي را بخوانيد و چون ديگر آخرالزّمان است، اين را ترويج كنيد.
دعاي سلامتي را حداقل، هر ساعت، يكبار بخوانيد؛ چون خودمان هم از خدا مي­خواهيم كه «اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن المهدي صلواتك عليه و علي آبائه في هذه السّاعة و في كل ساعة»، پس من و تو هم بايد هر ساعت براي سلامتي‌شان دعا كنيم.
همان‌طور كه بيان كردم اوايلش ساعت و تلفن همراه خود را زنگ بگذار، هفت صبح، هشت صبح و ... كه بداني بايد دعاي سلامتي بخواني. حتّي شب­‌ها هم كه مي­‌خواهي بخوابي، براي آن ساعاتي كه خواب هستي هم بخوان. وقتي هم در بين روز، يك موقعي خداي نكرده يادت رفته، ديدي ساعت چهار بعدازظهر است و ساعت سه نخواندي، قضايش را به جا بياور.
اگر اين اتّصال به آقاجان در وجودت قرار بگيرد، خيلي پيشرفت خواهي كرد. اين كد است كه اتّصال به آقاجان، عصمت‌­آور است. كساني كه مي­‌خواهند عصمت را هدف بگيرند، بايد اين مطلب را به ذهن بسپارند. پس به آقا متّصل شو، مثلاً به همين سلام دادن.
بيان كردم: شب‌­ها قبل از خواب هم، وقتي به تعبير عاميانه ديگر مسواكت را هم زدي و مي­‌خواهي بخوابي، با مولاي خوبي­‌ها خلوت كن. با آن آقايي كه تنها و غريب است، آن آقايي كه خيلي دوست دارد محبّينش با او حرف بزنند، آن آقايي كه انتظار مي‌كشد آن لحظه خلوت بيايد و با او حرف بزنيم. به قدري خودش نسبت به اين مطلب علقه دارد كه خود حضرتش به بزرگان و ديگران فرموده است: سخن با من را ترويج كنيد.
بارها و بارها عرض كرده‌­ام: جوان­‌هاي عزيز! به خدا قسم آقا جان شما را خيلي دوست دارد. اتّفاقاً ديروز بود در اين تماس­هاي تلفني كه داريم، جواني گفت: اين حالتي كه مي‌گوييد، براي من پيش آمده است. خدا گواه است عزيز دلم! اگر هر شب، هر شب، تأكيداً عرض مي­‌كنم هر شب، قبل از خواب، دقايقي، با آقاجان حرف زدي و اين مثل حلقه‌هاي زنجير به هم پيوسته بود و منقطع نشد، به يك سال نمي‌­رسد، خودت حالاتي را متوجّه مي­‌شوي و وضعت عوض مي­‌شود. در دنيا و با اهل دنيايي، امّا يك جاي ديگري هستي و يك وضع ديگري پيدا مي­‌كني، حالت عوض مي­‌شود. عنايت آقاجان براي تو مي‌آيد، آن آقاي خوبي­ها، آن آقايي كه انبياء منتظرش هستند ...
آن آقايي كه عيسي‌بن‌مريم، آن روح‌­الله، آن مسيح، آن كسي كه پدري ندارد، چون مادر گراميشان، مريم قديسه، همتا و كفوي ندارد، آن مرد الهي و عظيم­الشّأن، آن نبيّ مكرّم(ع) كه خودش مي­‌گويد: سلام خدا بر من آن روز كه متولّد شدم و آن روز كه مبعوث شدم و آن روز كه مي­‌ميرم، آن مرد الهي، افتخار خادمي امام زمان را دارد. حال، فخر ما به اين است كه در اين زمان هستيم، در دوران امامت چنين آقايي. به ظاهر آقا از من و تو غائب است، امّا امامت آقا كه هست.
خدا گواه است اين اتصّال نمي­‌دانيد چه مي­‌كند، چه غوغايي در وجودتان مي­‌كند كه حالتان را عوض مي­‌كند و چه حالاتي براي شما به وجود مي‌­آورد. با آقا حرف بزن، آقا منتظر است، برق را خاموش كن و سلامي بده و دعاي سلامتي يا دعاي الهي عظم البلاء را بخوان، بعد بگو: آقاجان! سلام عليكم، آقا جواب سلام، واجب است، آقاجان گرفتارم (خودم و امثال خودم را مي­‌گويم كه اين طور با آقاجان صحبت كنيم)، وضعم بد است، گناه مرا احاطه كرده، جلوات و ظواهر دنيا بدبختم كرده، بيچاره‌ام كرده، قربانت بروم! دستم را بگير، يابن الحسن! آقاجان! دستم را بگير، آقا! يك كاري كن منم آدم بشوم، منم خوب بشوم، منم درست بشوم.
آقاجان! شما خيلي دوست داري محبّينت، آن‌ها كه ادعاي حبّت را دارند، گناه نكنند. آقاجان! شنيده‌ام موقعي كه پرونده مرا مي­خواني، گريه مي­كني. آقاجان! يك كاري كن كه ديگر من باعث آزار و اذيّت شما نشوم.
يك بار ديگر هم بيان كردم كه وقتي پرونده­‌هاي محبّين را به دست آقاجان مي­‌دهند (چون ايشان، خليفه الله است و تمام پرونده‌ها به دست آن يدالله، آن عين الله ناظره مي‌رسد)، گاهي آقاجان به اين سمت مي­‌گيرد كه حتّي ملائكه هم نبينند، ولي گاهي اشكشان جاري مي­‌شود ...

*كليد ورود به قلب آقاجان!
آقاجان! به جان مادرت حضرت نرجس خاتون(س) به ما رحم كن. عرض كردم به مادرش حضرت نرجس خاتون خيلي توسّل كنيد. كليد ورود به قلب آقاجان، نرجس خاتون(س) است، براي ايشان خيلي فاتحه بخوانيد. مي­‌بينيد من اوّل منبر و خاتمه، فاتحه مي­‌خوانم، اين رمز است، چون ايشان به مادرشان خيلي علاقه دارند. بگو: به جان مادرت، يك عنايتي كن، به نرجس خاتون، به آن مادري كه دوستش داري، من خاك پاي مادرت هستم، يك عنايتي كن، من غلام غلامان مادرت هستم، من كه نمي­‌توانم غلام مادرت باشم، غلام غلامان مادرت هستم، خانم‌ها بگويند: ما كنيز كنيزان مادرت هستيم.
قربانت بروم! آقاجان! امام زمان! عنايتي كن، دست ما را بگير و كمكمان كن ما آدم بشويم. قربانت بروم! بزرگاني كه محضر تو بودند، يك نگاه مي­كردند، عدّه‌اي را عوض مي‌كردند. شما كه عين الله ناظره هستي، به جان مادرت قسم، يك نگاه كن، حالم عوض شود و وضعم درست بشود.
آقاجان محرم نزديك است به جان عمّه جانت زينب، شنيده‌ايم دو خانم ديگر را هم خيلي دوست داري، يكي مادرت زهراي اطهر، كه امشب نمي­‌خواهم درب خانه زهراي اطهر بروم، خيلي نمي‌­خواهم آقاجان را اذيت كنم، امّا يكي هم عمّه جانت زينب است، خودت براي مظلوميّت عمّه جانت خيلي گريه كردي. آيت­‌الله سيبويه كه اسمشان در جلسه هم آمد، گفتند: بيشترين گريه امام زمان براي مظلوميّت عمّه جانش زينب است ....
«يا وصيّ الحسن و الخلف الحجّة أيّها القائم المنتظر المهدي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»


منبع:حج
211008
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
بابک
|
|
۱۳:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۲
سلام
لطفا بفرمایید زمان و مکان جلسات ایشان کجاست
عاقبت بخیر بشید ان شاالله
یاعلی