عقیق:حجتالاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تنها مسیر برای زندگی بهتر» به سخنرانی پرداخته است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
بحث زندگی بهتر با «امتحان الهی» و «بلا» مغایرت ندارد
ما در این سلسله جلسات، از «زندگی بهتر» صحبت کردیم
نه از «زندگی خوب»؛ برای اینکه مردم به هر زندگی خوبی برسند باز هم سراغ
زندگی بهتر را میگیرند، چون انسان-نه در دنیا و نه در آخرت- محدودیتپذیر
نیست. زندگی بهتر هم چیزی است که قابل تحقق است. این زندگی، هم مورد علاقه
انسانهاست و هم مورد تأیید دین است، و ما باید به این زندگی خوش و خرّم
برسیم. این بحث هم مغایرتی ندارد با اینکه «ما در این دنیا برای امتحان
آفریده شدهایم»؛ چه امتحان با بلا، چه امتحان با نعمت.
سخن گفتن درباره زندگی بهتر، نه تنها با «امتحان با نعمت» مغایرتی ندارد،
بلکه با «امتحان با بلا» هم مغایرت ندارد و قابل جمع است. چون زندگی ما
باید خوش و خرّم باشد که حتی اگر بلایی هم آمد، اذیت نشویم، بلکه با بلا هم
شیرین برخورد کنیم. زندگی بهتر، آن زندگیای است که انسان با مشکلاتش قشنگ
برخورد میکند.
ما در تعریف زندگی «مشکلات و سختیها» را فراموش نکردیم، بلکه گفتیم «مشکل و
سختی هم هست و اصلاً زندگی یک مبارزه است، و مبارزه یعنی درگیری، و درگیری
هم سختی دارد» و گفتیم که «زندگی یعنی پذیرش محدودیت، و پذیرش محدودیت هم
سختی دارد.» و گفتیم که «زندگی یعنی مدیریت علاقهها، و مدیریت علاقهها
سختی دارد. چون هر علاقهای را کنار بزنی و یک علاقه دیگر را انتخاب کنی،
این کار توأم با سختی است» ما سختیهای زندگی را پنهان نکردیم و خودمان را
فریب ندادیم، بلکه مردانه با سختیهای زندگی مواجه شدیم و گفتیم که این
سختیها را میپذیریم.
هرکسی دشمن دین ماست، در حقیقت دشمن زندگی ماست
ما در نتیجه این بحث میخواهیم سوءتفاهمها را برطرف
کنیم تا جریان کفر و استکبار جهانی نتواند مردم مؤمن را به بهانه رسیدن به
زندگی بهتر به یوغ بردگی بکشد! میخواهیم با این بحث بگوییم که «هرکسی
دشمن دین ماست، دشمن زندگی و دشمن زندگی بهتر ماست.» این یک شعار
واقعبینانه است و تنها یک سخن آرمانخواهانه نیست.
هرکسی دشمن دین ماست، میخواهد ما خوب زندگی نکنیم. هرکسی میخواهد در میان
ما برنامهای خلاف برنامه دین را رواج دهد، برای این است که میخواهد
زندگی ما را چپاول کند، و الا اگر ما بگوییم: «آقای استکبار جهانی! ما حاضر
هستیم در زندگی، برده تو باشیم، ولی تو بگذار نمازمان را بخوانیم!» او
خواهد گفت: «اتفاقاً من کمکت میکنم که نماز بخوانی! اصلاً آنقدر نماز
بخوان تا کمرت بشکند! من چهکار به نماز خواندن تو دارم؟! تو فقط در
زندگیات برده من باش، من دیگر با بقیهاش کاری ندارم!» او با دینی مخالفت
دارد که زندگی انسانها را نجات میدهد؛ همان دینی که به ما میگوید: «چرا
باید پول خودتان را به مستکبران بدهید؟! چرا باید تحت ستمِ مستکبران
باشید؟!»
انقلابیون کسانی هستند که حاضرند برای زندگی بهتر جان بدهند
ما این بحث را انجام دادیم تا دشمنان زندگی خودمان
را بشناسیم، تا زندگیمان را از دهان دشمنانمان بیرون بکشیم و نجات دهیم؛
همان دشمنانی که میخواهند زندگی ما را ببلعند. ما این بحث را مطرح کردیم
تا انقلابیون درست معرفی شوند. انقلابیون کسانی هستند که اجازه نمیدهند
کسی زندگیشان را چپاول کند. انقلابیون کسانی هستند که حاضرند برای زندگی
بهتر جان بدهند؛ و اصلاً خدا دستور داده است که گاهی باید برای زندگی بهتر
بجنگی! باید برای زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه بجنگی.
دین ما میگوید باید از زندگی خودت دفاع کنی. کسی حق ندارد مال تو را بدزد،
و اگر در دفاع از مال خودت در مقابل دزد، کشته شوی شهید هستی! هرکسی
بیجهت در مقابل استکبار از زندگی خودش بگذرد، دو برابر عذاب خواهد شد، و
عذابش هم به اندازه عذاب مستکبرین خواهد بود(رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا
فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ؛ اعراف/38)
(وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ
اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ
عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّارِ؛ غافر/47) دین ما این است!
هر انقلابیای دستور دارد از زندگیاش دفاع کند
ما باید سوءتفاهمها را برطرف کنیم. ما باید انقلابیون را درست ما معنا کنیم. هر انقلابیای از سوی دینش، دستور دارد که از زندگیاش دفاع کند. مثلاً وقتی میگوید: «باید از مرزم دفاع کنم» برای این است که مرز جزء زندگی اوست. یا اگر میگوید: «باید از مالم دفاع کنم، از ناموسم دفاع کنم» اینها جزء زندگی است. اصلاً دستور یک آدم انقلابی این است. معنا ندارد کسی بگوید: «تو بهخاطر دین، بیخود و بیجهت، فدا شو!» این سخن معنا ندارد. در اینجا باید پرسید: من برای کدام قسمت دین باید فدا شوم؟ چون دین برنامه دارد و به ما میگوید: «اگر به زندگیات تجاوز کردند، جلوی تجاوزگران بایست و مقاومت کن»
ذکرخدا و مقدسات جزء زندگی بهتر است
اگر به زندگی من تعدی نکردند و فقط خواستند به کعبه من تعدی کنند چه؟ پاسخ این است که «آن هم جزء زندگی من است.» مگر شما زندگی را ابتدائاً لائیک ترجمه میکنید و بعداً کعبه را به آن میچسپانید؟! همانطور که گفتیم، ذکر خدا و مقدسات ما، جزء زندگی بهتر است، بلکه بهترین بخش زندگی بهتر است. معلوم است که من بدون حرم امام رضا(ع) و بدون حرم امام حسین(ع) نمیتوانم زندگی بهتر داشته باشم. چون اینها هم جزء زندگی من است. اگر اجازه بدهم مقدساتم نابود شود، عین این است که اجازه دهم ناموسم را غارت کنند. عین این است که اجازه دهم اموالم را غارت کنند؛ حتی مهمتر از اموالم. عین این است که اجازه دهم خانهام را غارت کنند و اشغال کنند و حتی مهمتر از خانه من.
هرجا که زندگیمان نقص دارد، از دین کم گذاشتهایم
هرجا که زندگیمان نقص دارد-باید بدانیم که- از دین
کم گذاشتهایم. دین ما را ماهر بار میآورد، دین ما را مدیر بار میآورد،
دین ما را حسابشده بار میآورد. دین استعدادهای ما را شکوفا میکند. دین
به ما میگوید: زندگی اجتماعی را یاد بگیر، و اگر کسی بهتر از تو یک کاری
را بلد بود، بگذار او انجام دهد و تو خودت را کنار بکش. در این صورت حرام
است اگر منصب او را بگیری. دین نظام اجتماعی ما را مرتب میکند. دین به ما
همگرایی، همافزایی، همدلی و همزبانی یاد میدهد. دین به ما میگوید عیب
برادر دینیات را به خودت بگیر، حسن خودت را به برادر دینیات بده و بگو:
«اصلاً این خوبی مال او بود» ما هرجا که نقص داریم، این نقص ناشی از
بیدینیمان است. البته ما کلاً بیدین نیستیم، ولی هرجا که از دین کم
گذاشتیم خدا هم برای ما کم گذاشته و دنیا هم به ما پشت کرده است.
دانشآموزی که حوصله درسخواندن نداشت، یا دانشجویی که «رفع تکلیفی» درس
میخواند یا طلبهای که رمق درس خواندن ندارد، باید از دینِ خودش سؤال کند.
برود از طبیب دینی سؤال کند که مشکلش چیست؟ و او خواهد گفت که «تو در اثر
حبّالدنیا یا هوای نفس خودت، بیحوصله شدهای، ریشه اصلی آنجاست.» اگر یک
مدیر، نتوانست خوب مدیریت کند، باید از دین سؤال کند که «ضعف مدیریت من در
چیست؟» و دین به او خواهد گفت که ریشه مشکل او کجاست؟ دین، توان مدیریت
انسان و همه بخشهای زندگی او را تقویت میکند.
الف) مرور مجدد دو شرط فردی و اجتماعی، برای رسیدن به زندگی بهتر
بعد از ارائه تعریف زندگی و معرفی ارکان زندگی بهتر،
گفتیم که برای رسیدن به زندگی بهتر دو شرط اساسی وجود دارد؛ یک شرط فردی و
یک شرط اجتماعی: شرط فردی برای رسیدن به زندگی بهتر این است که انسان
بتواند زندگی را از بالا نگاه کند. یعنی انسان «کلاننگر» یا «کلنگر» باشد
و بتواند کلیات زندگی را ببیند. اگر کسی در جزئیات زندگی، گیر کند و متوقف
شود، نمیتواند به زندگی بهتر برسد. مثلاً اگر دغدغه کسی این باشد که:
«چرا این یک مشکل من در زندگی حل نمیشود؟! من اصلاً به هیچ چیزی غیر از
این مشکل، کاری ندارم! من فقط میخواهم این یک دانه مسألهام حل شود، یا
این یک دانه آرزویم تحقق پیدا کند!» چنین کسی نمیتواند رنگ زندگی بهتر را
ببیند. او هیچ وقت روی سعادت را نخواهد دید.
اما کسی که کلنگر باشد، اینگونه است که وقتی میخواهد برای گشایش و فرج
خودش دعا کند، برای فرج امام زمان ارواحنا له الفداء دعا میکند. یا وقتی
میخواهد فقر در جامعه از بین برود، اقدام سیاسی میکند. آدم کلنگر،
میتواند تحلیلهای اساسی و عمیق ارائه دهد و میتواند مشکلاتش را از بالا
نگاه کند، و در این صورت، در مسائل و مشکلات او تسهیل ایجاد میشود.
کسی که در زندگی خودش توکل را تجربه نکرده، چطور میتواند یک جامعه را با توکل به خدا پیش ببرد؟!
شرط اجتماعی برای رسیدن به زندگی بهتر این است که
مدیران و سیاسیون جامعه دنبال زندگی بهتر برای مردم باشند؛ البته با برنامه
دین. اگر مدیران و سیاسیون خودشان برنامه دین را لمس نکرده باشند هیچ وقت
نمیتوانند برای مردم زندگی بهتر به ارمغان بیاورند.
کسی که در زندگی خودش توکل را تجربه نکرده باشد، چطور میخواهد یک جامعهای
را با توکل بر خدا پیش ببرد؟! این اصلاً شدنی نیست! کسی که در زندگی خودش
برنامه دین را اجرا نکرده و لمس نکرده است، چگونه میخواهد در مدیریت کلان
جامعه و در زندگی مردم، برنامه دین را اجرا کند؟! مدیران باید در اوج تقوی
باشند و الا مردم چوبش را میخورند.
ب) برنامهای که در آن «رقابت» نباشد، نشاط را کم میکند
بعد از بیان دو شرط فوق، به سراغ مختصات برنامه خوب
رفتیم و تعدادی از ویژگیهای یک برنامه خوب را بیان کردیم. از جمله اینکه
برنامه باید مطابق فطرت و طبیعت ما باشد. و اینکه برنامه باید دستوری باشد.
یکی از ویژگیهای برنامه خوب هم این است که «سهلالوصول» باشد و همه
بتوانند آن را اجرا کنند. برنامه نباید زیاد پیچیده باشد که فقط بعضی از
خواص و نخبگان بتوانند آن را اجرا کنند. برنامه باید طوری باشد که همه
انسانها با همه تفاوتهایی که دارند، بتوانند آن را اجرا کنند و جالب
اینجاست که انسانها باید بتوانند با حفظ تفاوتهای فرهنگی خودشان، این
برنامه اجرا کنند.
یکی از ویژگیهای برنامه خوب برای زندگی بهتر این است که «رقابتبرانگیز»
باشد. اگر یک برنامهای برای زندگی بهتر به ما بدهند که رقابت در آن نباشد؛
نشاط کم میشود. و شما وقتی به برنامه دین نگاه میکنید، میبینید که
برنامه دین، اصل را بر رقابت گذاشته است. خداوند میفرماید: «الَّذی خَلَقَ
الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ
عَمَلاً»(ملک/2) خدا مرگ و زندگی را آفرید که ببیند چه کسی بهتر است؟ مثلاً
خدا به نمازگزاران یک مسجد نگاه میکند که «چه کسی نمازش در این مسجد از
همه بهتر است؟» دین ما کاملاً رقابتی است؛ البته رقابت بدون عداوت و بدون
حسادت.
ج) چهار ویژگی برجسته برنامه دین/1. «مثبت بودن» برآیند بسیاری از توصیههای دینی ماست
بعد از بیان ویژگیهای برنامه خوب، گفتیم که بهترین
برنامه برای زندگی بهتر، برنامهای است که دین به ما میدهد. سپس برای
آشنایی با برنامه دین، به بیان «ویژگیهای برنامه دین» یا «آثاری که اجرای
دستورات دین بر انسان دارد» پرداختیم و چهار ویژگی برجسته برنامه دین را
عنوان کردیم که ویژگی پنجم-و آخر- را هم در این جلسه عرض خواهیم کرد.
همانطور که بیان شد، اولین ویژگیای که در برنامه دین وجود دارد، مثبت
بودن است و این برآیند بسیاری از توصیههای دینی ماست. برنامه و دستورات
دین، آدم را مثبت بار میآورد، مثبت بودن را هم معنا کردیم و برخی از
مصادیقش را برشمردیم از شاکر بودن، توکل به خدا داشتن، حسن ظنّ به پروردگار
داشتن، تا نشاط و امید داشتن.
دین آدم را به شدت مثبت بار میآورد. البته ممکن است انسان در ابتدا تصور
کند که در صورت مثبت بودن، در روابط اجتماعیاش یکمقدار ضرر میکند، ولی
در دراز مدت ضرر نمیکند بلکه به نفع او خواهد بود. کمااینکه بعضیها به
پیغمبر اکرم(ص) هم میگفتند: ایشان ساده است و میشود سر ایشان کلاه گذاشت!
(وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ؛
توبه/61) در حالی که مؤمن زیرک است، اما چون در خیلی از موارد، عیب و نقص
دیگران را آشکار نمیکند و مدارا میکند، بعضیها فکر میکنند که او ساده
است!
امیرالمؤمنین علی(ع) به افراد موذی و متقلبی که پای رکابش بودند، میفرمود:
من میتوانم شما را درست کنم، ولی نمیخواهم از دستور و برنامهای که خدا
به من داده تخطی کنم(وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیم
أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی؛
الغارات/2/428) منتها از آن طرف معاویه خیلی راحت-با تهدید و تطمیع-
دیگران را به اطاعت از خودش وادار میکرد. که نمونههایش در تاریخ آمده
است. لذا همه از معاویه میترسیدند اما از علیبنابیطالب(ع) نمیترسیدند،
چون میدانستند که علی(ع) واقعاً آقاست و بزرگوارانه برخورد میکند! ولی
بههر حال خیلیها از این آقایی و نجابت حضرت سوءاستفاده میکردند.
2. آدم شخلته دیندار حسابی نیست
دومین ویژگی برجسته برنامه دین، منظم بودن یا
حسابشده بودن است. دین انسان را بسیار حسابشده بار میآورد. شما مطمئن
باشید کسی که شلخته باشد، نمیتواند آدم دیندار درست حسابیای باشد. کسی
که آدم بیحساب کتابی باشد، نمیتواند خیلی دین را درک کرده باشد.
گفتیم که دین آدم را به زندگی بهتر میرساند و بسیاری از دستورات دینی برای
این است که آدم منظم شود. دین آدم را حسابشده بار میآورد و یکی از
مصادیق این حسابشدگی هم «اخلاص» است، یعنی آدم حتی حساب نیت خودش را هم
دارد و آن را کنترل میکند.
3. دین انسان را مقاوم و صبور بار میآورد
ویژگی سوم برنامه دین مقاوم بودن است. دین انسان را
مقاوم و صبور بار میآورد. دین انسان را عجول، بیتاب، اهل جزع و فزع کردن،
یا اهل بیتابی کردن در مقابل مشکلات بار نمیآورد. صبر و بسیاری از صفات
برجسته دیگر، به این برمیگردد که انسان مقاوم بار بیاید و مقاومت خود را
افزایش دهد.
حتی در دستورات پزشکی دین ما توصیه شده است که وقتی مریض شدید، تا حدّ
امکان سعی کنید دارو مصرف نکنید و اگر مجبور شدید از دارو استفاده کنید.
چون دارو جسم آدم را به تحلیل میبرد(تازه این درباره داروهای گیاهی زمان
أمیرالمؤمنین علی(ع) است) دارو مثل صابون است که بدن را تمیز میکند، چرک و
آلودگی را میبَرد ولی به مرور پوست را هم از بین میبرد؛ البته اگر زیاد
استفاده شود. پس وقتی ما یک خانواده مذهبی را دیدیم که بیحساب دارو مصرف
میکند، باید بپرسیم: این چه دینی است؟! چرا ما دینمان را در زندگیمان
نیاوردهایم؟! چرا ما دیندارها از خودمان انتظار نداریم که زندگی درست
داشته باشیم؟!
4. ذاکر بودن و اتصال به منبع اصلی حیات/علی(ع): متقین از دنیا بیشتر لذت میبرند
خلاصه سه ویژگی فوق این است که دین آدم را «مثبت،
منظم و مقاوم» بار میآورد. اما چهارمین ویژگی برنامه دین، اتصال به منبع
حیات و انرژی است که این یعنی ذاکر بودن. خداوند متعال در حدیث معراج
میفرماید: پیامبر من! آیا میدانی کدام عیش و زندگی، گواراتر است؟ پیامبر
اکرم(ص) صدا میزند: خدایا! نمیدانم. خداوند میفرماید: زندگی گوارا
زندگیای است که صاحب آن زندگی، ذکر مرا فراموش نکند و از ذکر من کوتاه
نیاید و حقّ مرا بشناسد. در این صورت زندگی به کام او گوارا و شیرین خواهد
شد(یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی أَیُّ عَیْشٍ أَهْنَى وَ أَیُّ حَیَاةٍ
أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِیءُ فَهُوَ
الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِکْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ
لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَایَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ؛ ارشادالقلوب
دیلمی/1/204)
امیرالمؤمنین علی(ع) در نامهای به اهل مصر(خطاب به محمد بن ابیبکر)
فرمودند: اهل تقوی در زندگی دنیا، نسبت به اهل دنیا بیشتر لذت میبرند(وَ
اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ
الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ، فَشَارَکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی
دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ یُشَارِکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ،
سَکَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا
أُکِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ
أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَکَبِّرُونَ؛
نهجالبلاغه/ نامه 27) فکر نکنید که آدمهای هرزهای که نگاهشان را به
هرجایی میاندازند، لذت بیشتری میبرند؛ نه! اتفاقاً اینقبیل افراد،
لذتشان متلاشی میشود، عناصر لذتشان و استعداد و توانایی و قدرت
لذتبریشان نابود میشود. ولی آنهایی که چشمشان را از حرام میبندند،
بیشتر لذت میبرند.
دلگرفتگی و بیحوصلگی، علامت بیماری است
خدا منبع نور و انرژی است، لذا هر وقت ضعیف شدی، برو
پیش خدا و ذکر بگو، استغفار کن، و خصوصاً این ذکر را بگو: «لَا حَوْلَ وَ
لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» و این را برای خودت
مرور کن که «هیچ کس غیر از خدای من در عالم قدرتی ندارد. هیچ کس در عالم
هیچ حرکتی را بدون اذن پروردگار نمیتواند انجام دهد. خدای من خیلی قوی
است...» این یعنی همان ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
الْعَلِیِّ الْعَظِیم»
دلگرفتگی یعنی ضعف، بیحالی و بیحوصلگی. و این علامت بیماری است. برای
انسان متدین نباید کسالت وجود داشته باشد، بلکه باید همیشه بانشاط باشد.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: مؤمن باید دائماً با نشاط
باشد.(الْمُؤْمِنُ...دَائِماً نَشَاطُهُ؛ کافی/2/230) در روایت هست که حضرت
آدم(ع) دلش گرفته بود، تا حضرت آدم دلش گرفت، خداوند برایش پیغام فرستاد و
جبرئیل امین آمد و به او فرمود: ای آدم، برای اینکه غم از دلت برود ذکر
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» را
زیاد بگو. (عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ قَالَ قَالَ رَسُولُ
اللَّهِ ص إِنَّ آدَمَ شَکَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا یَلْقَى
مِنْ حَدِیثِ النَّفْسِ وَ الْحُزْنِ فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ
فَقَالَ لَهُ یَا آدَمُ قُلْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
فَقَالَهَا، فَذَهَبَ عَنْهُ الْوَسْوَسَةُ وَ الْحَزَنُ؛ امالی صدوق/543)
(امام صادق(ع): إذا نَزَلَتِ الهُمومُ فعَلَیکَ بِـ «لا حَولَ و لا قُوّةَ
إلاّ باللّه»؛ الدعوات/120)
ذکر واقعاً دنیا را برای انسان پُررونق قرار میدهد و رابطههای دیگران هم
با انسان، تنظیم میشود. تو رابطهات را با خدا تنظیم کن، رابطه همه با تو
تنظیم خواهد شد(امیرالمؤمنین(ع): مَنْ أَصْلَحَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ
اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ؛ محاسن/1/29) و
این اتفاق زیبا، بهصورت معجزهآسایی برای انسان رخ میدهد. و اگر اهل ذکر
و توجه و اتصال به خدا نبودی، زندگیات تلخ و تنگ خواهد شد، کمااینکه
میفرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً
ضَنْکاً»(طه/124)
اگر زندگی بهتر میخواهی، باید مثبت، منظم، مقاوم و متصل به خدا باشی
خلاصه اینکه اگر زندگی بهتر میخواهی، باید مثبت،
منظم، مقاوم و متصل باشی؛ که برای هر یک از این موارد، دستورات زیادی در
برنامه دین وجود دارد. متاسفانه خیلیها بسیاری از دستورات دینی را اجرا
میکنند، اما نه مثبت هستند، نه منظم هستند، نه مقاوم هستند و نه متصل؛
اصلاً معلوم نیست چرا نماز میخوانند؟ و چرا بسیاری از دستورات دیگر دین را
انجام میدهند؟! انگار نمیدانند که برآیند همه دستوراتی که انجام
میدهند، و برآیند اعتقادی که دارند، باید این ویژگیهای کلیدی باشد.
دین آدم را مثبت، منظم، مقاوم و متصل به منبع نور و انرژی و قدرت-یعنی
خداوند متعال- بار میآورد و از انسان انتظار دارد که این ویژگیها را
داشته باشد؛ به علاوه یک ویژگی کلیدی دیگر که در ادامه به آن اشاره
میکنیم.
خدا در متن ذکر هم از تو مخالفت با هوای نفس میخواهد
پنجمین ویژگی برجسته برنامه دین «مبارزه با نفس»
است. این ویژگی دیگری است که دین به آدم میدهد. و این نخ تسبیح همه آن
ویژگیهای قبلی است. همانطور که اگر نخ تسبیح نباشد، دانههای تسبیح
پراکنده میشوند، اگر این ویژگی «مبارزه با نفس» در انسان نباشد، سایر
ویژگیهای قبلی نیز بیفایده خواهند شد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:
«نِظَامُ الدِّینِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى،(غررالحکم/9981) یعنی نخ تسبیح
دین، مخالفت با هوای نفس است.
مثلاً شما اهل ذکر هستی. و الان دوست داری به «این مسجد» بروی، ولی
یکدفعهای پدرت میگوید: بیا به «آن مسجد» برویم! در اینجا تو نباید
بگویی: «نه! من دوست دارم به این مسجد بروم!» چون خدا در متن ذکر هم از تو
مخالفت با هوای نفس میخواهد، لذا باید به همان مسجدی که پدرت گفته، بروی
نه به آن مسجدی که خودت دوست داری. چون اصل بر این است که تو با نفس خودت
مخالفت کنی.
مثبت، منظم، مقاوم و ذاکر بودن را با «مبارزه با نفس» بهاضافه کنیم
مثلاً شما خیلی آدم مثبتی هستی، ولی میگویی: «من
فلانی را نمیتوانم تحمل کنم» اتفاقاً درباره همین کسی که نمیتوانی تحملش
کنی، باید مثبت باشی! اصل بر مخالفت با نفس است؛ پس زرنگبازی در نیاور! یا
مثلاً شما همیشه آدم منظمی هستمی، ولی میگویی: «الان چون اعصابم بههم
ریخته است، نمیتوانم منظم باشم!» اتفاقاً خدا همین الان از تو میخواهد
منظم باشی! یعنی منظم بودن به اضافه مخالفت با هوای نفس، ارزش دارد.
یا مثلاً شما خیلی آدم مقاومی هستی ولی میگویی: «اینجا یکدفعهای طاقتم
تمام میشود و نمیتوانم مقاومت کنم!» اتفاقاً همینجا باید مقاومت کنی!
همه ویژگیهای قبلی را باید به اضافه مخالفت با هوای نفس، داشته باشی. یعنی
مثبت، منظم، مقاوم و ذاکر بودن را باید با «مبارزه با نفس» بهاضافه کنیم.
بعضیها میگویند: «اگر این یک مشکل نبود، من آدمِ خوبی بودم!» در حالی که
اتفاقاً خداوند سرِ همین مشکل، او را گیر انداخته است تا مبارزه با نفس
کند، و نتواند با زرنگبازی از زیر بار مبارزه با نفس فرار کند. چون
معمولاً ما دوست داریم کارهای خوبی را که خودمان دوست داریم، انجام دهیم
ولی خداوند-به تعبیر ما- میگوید: «زرنگبازی در نیاور! این کارهای خوب را
که خودت دوست داشتی و انجام دادی! حالا بیا و این یک کار خوبی که خودت دوست
نداری را انجام بده، تا ببینم واقعاً آدم شدهای یا نه؟»
چه چیزی باید مبنای تحول آموزش و پرورش باشد؟
کسی که بنا نداشته باشد با خودش مخالفت کند به زندگی
خوب نمیرسد. لذا همیشه باید برای مخالفت با نفس آماده باشید. مبارزه با
هوای نفس، همان جهاد اکبر است.
آنهایی که میخواهند خوب باشند و مخالفت با هوای نفس نکنند، در واقع
میخواهند زرنگبازی کنند! و البته تعداد این آدمهای زرنگ هم زیاد است.
آموزش و پرورش ما باید بر همین مبنا متحول شود؛ باید به بچهها بگوید که
«خوب بودن فایده ندارد، مهم این است که چه کسی با هوای نفسش مخالفت میکند؟
چه کسی این کار سخت را انجام میدهد؟» آنچه مهم است «مخالفت با هوای نفس»
است. الان در علم روانشناسی هم این مطلب را -با تعابیر دیگری- بیان
میکنند. در بحث «هوش هیجانی» میگویند: «آن کسی موفق است که بتواند
خودداری کند، نه آن کسی که استعداد بیشتری داشته باشد.» پس شما از میزان
خودداری دانشآموز میتوانی بفهمی که او در آینده دانشمند خواهد شد یا نه؟!
نه از میزان حافظهاش.
دوران تمرین کردن برای مخالفت با هوای نفس دوران هفت تا چهارده سالگی است.
بچهای که در این دوران، مخالفت با هوای نفس را تمرین کرده باشد، وقتی در
چهاردهسالگی نماز و سایر تکالیف دینی بر او واجب شد، خیلی قشنگ و شیرین،
دین را رعایت میکند، چون بلد است با هوای نفسش مخالفت کند.
اگر با هوای نفست مخالفت کنی، زندگیات خوش و خرّم میشود
پنجمین ویژگی ممتاز برنامه دین این است که در برنامه
دین ما را اهل مبارزه با هوای نفس بار میآورند. امیرالمؤمنین(ع)
میفرماید: «فَاتْرُکُوا الْهَوَى لِیَطِیبَ عَیْشُکُم»(جامعالاخبار/124)
با هوای نفستان مخالفت کنید تا زندگیتان خرم شود. اگر با هوای نفست
مخالفت کنی، زندگیات خوش و خرم میشود.
هوای نفس چیست؟ هر علاقهای است که آدم را ساقط میکند. و ما از خدا
میخواهیم که قدرت تشخیص آن را به ما بدهد. ما در اینباره 70-80 جلسه تحت
عنوان «تنها مسیر» در سالهای اخیر صحبت کردهایم و فقط همین مبارزه با
هوای نفس را توضیح دادهایم. در آن جلسات توضیح دادهایم که چرا فلسفه حیات
بشر مبارزه با حیات نفس است و ما اصلاً برای مبارزه با هوای نفس آفریده
شدهایم.
هوای نفس مثل کیسه بوکس است؛ باید به آن ضربه بزنی
در ماه رمضان، دستهای شیطان بسته است ولی بعد از
ماه مبارک رمضان، ما با دستان بازشده شیطان مواجه میشویم. البته شیطان
خیلی ضعیف است(إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کاَنَ ضَعِیفًا؛ نساء/76) پس محکم
در مقابلش بایستید و بگویید: «نه!»
بعضیها میپرسند: «چهکار کنیم که غیبت نکنیم؟!» پاسخش واضح است: «زبانت
را کنترل کن و به خودت بگو: نه! من این کار زشت را انجام نمیدهم!» یا
بعضیها میگویند: «حاج آقا! این نگاه حرام، اذیتم میکند. چهکار کنم که
نگاه نکنم؟» میگویم: «با آن مبارزه کن» راهش همین است. منتها بعضیها
مشکلشان این است که نمیتوانند به خودشان «نه» بگویند. لذا میپرسند: «من
چهکار کنم که کلاً نخواهم گناه کنم؟! یعنی اصلاً هوس گناه پیدا نکنم!» در
حالی که اگر این هوس از بین برود، یک هوس دیگر در مقابل شما قرار خواهد
گرفت. راهش این است که با این هوسها مبارزه کنید، نه اینکه کلاً صورت
مسأله را پاک کنید! این هوسها، مثل «کیسه بوکس» هستند که شما باید با آن
مبارزه کنید و ضربه بزنید تا قوی شوید.
خدا در آدم یک علاقههایی به نام «هوی» درست میکند؛ یعنی علاقههایی که
آدم را ساقط میکند. اینها را به عنوان «کیسه بوکس» برای ما درست کرده است
که به آن مشت بزنیم(مبارزه کنیم) تا محکم و قوی بشویم! چرا جوانها در حدود
چهارده سالگی بالغ میشوند و لذت جنسی را تجربه میکنند؛ با اینکه غالباً
در این سن، امکان ازدواج ندارند؟ چون این برایشان مثل کیسه بوکس است که
باید با آن مبارزه کنند تا محکم و قوی شوند.
اولیاء خدا هم از دوستداشتنیهایشان میگذرند ولی...
«هوی» یعنی علاقهای که آدم را ساقط کند؛ پس با هوای نفس خودت مبارزه کن و زرنگبازی در نیاور. این مبارزه برای اولیاء خدا هم وجود دارد. یعنی اولیاء خدا هم از دوستداشتنیهایشان میگذرند. منتها اولیاء خدا از دوستداشتنیهای خوب خودشان در راه خدا میگذرند. اگر از علیبنابیطالب(ع) بپرسید: آیا شما دوست دارید از فاطمه زهرا(س) دفاع کنید؟ معلوم است که ایشان حاضر است در دفاع از فاطمه زهرا(س) جانش را فدا کند. اما خداوند میفرماید: «علی جان! شرایط بهگونهای است که اگر درِ خانه تو آمدند، هر اتفاقی که افتاد دست به شمشیر نبر!» خدایا به علی(ع) رحم کن...
منبع:فارس