حال هواي حجاج ايراني در آستانه آماده شدن براي حج تمتع وصفناپذير بوده و ديدن چهره بيمثال مهدي فاطمه آرزوي قلبي حجاج ايراني پس از ديدن آستان حضرت دوست و كعبه كوي يار است.اين روزها انگار حج نرفته حاجي شدهاي، در همه حال محرم هستي حتي ديگر مانند گذشته بيتوجه از كنار جانوران و مورچههاي درب خانه و كوچه هم نميگذري و مراقب هستي به آنها آزار نرساني، خوشاخلاق شدهاي، زود از خطاي ديگران ميگذري و چون روحت بزرگشده آنها را ميبخشي.
عقیق: اين روزها گويي منتظر خبري هستي و در قلب خود شوق عجيبي داري، شوقي كه شيرين است ولي دليلش را نميداني. يك روز در خانه هستي كه تلفن زنگ ميزند، مثل هميشه به سراغ تلفن ميروي تا ببيني كه چه كسي تو را ميخواند، گوشي را برميداري ابتدا از تو ميپرسند منزل فلاني است ميگويي آري و آنوقت است كه تازه دليل تپشهاي قلبت و شوق بيمثالت را ميفهمي. پشت خط ميگويند كه از سازمان حج و زيارت تماس گرفتهاند و پسازاين كه مشخصات تو را ميپرسند به تو ميگويند سفر حج مبارك، انتظار چندسالهات به پايان رسيده و نام تو هم در زمره عازمان كوي يار ثبتشده است. ابتدا باورت نميشود اما وقتي مطمئن ميشوي به خودت ميگويي باروت ميشود تو هم عازم خانهاي هستي كه بارها به شوق زيارت آن با تماشاي تلويزيون اشك ريختهاي و سالهاي به انتظار وصال آن بودهاي و ميتواني با اين سفر با حضرت رسول در كوچههاي مدينه همقدم شده و سختيهاي اسلام نوپا را ببيني، ميتواني با هاجر در زيارت كوي دوست همسفر شده و به دنبال چشمه رستگاري براي اسماعيل شدن باشي، ميتواني همراه اسماعيل در كوي يار گناهانت را قرباني كني و ميتواني همگام با ابراهيم در صحراي عرفات شيطان را رمي كرده تا بتواني به مقام خليلالله و حبيبالله برسي و از اين هم مهمتر ميداني كه همسفر تو در اين ميهماني بزرگ مهدي فاطمه است مردي كه تمام جهان چشمبهراه اوست ميداني كه اگر تاكنون جمال بيمثال يار را نديدهاي ممكن است در هنگام طواف يار يا در صحراي عرفات و منا يا در غار حرا جمال يار را ببيني و به ديدار حبيب كوي يار نائل شوي. همه اين فكرها در يكلحظه از ذهنت ميگذرد و وقتي به خودي ميآيي ميبيني اشك شوق تو همه خانواده را بهسوي خود كشانده و همه با چشماني نگران به تو خيره شدهاند و تو را صدا ميزنند كه چه اتفاقي افتاده كه تو با صدايي لرزان و چشماني اشكبار ميگويي صباي خوشخبر وعده وصال كوي يار را به تو داده و عازم سرزمين ملائك و انبيا هستي. همه بهتزده ميشوند اما با شادي به تو تبريك ميگويند و به شانهات ميزنند و ميگويند مباركه بالاخره تو هم حاجي شدهاي و انتظار چندسالهات به پايان رسيده است. ازاينپس حال و هواي خانه تغيير ميكنند بهحساب و كتابهاي شرعي خود رسيدگي ميكني، همه فاميل براي بدرقهات ميآيند و از تو با چشماني اشكبار التماس دعا دارند بچههاي كوچك هم مانند به بزرگترها در شادي تو سهيم هستند و از تو ميخواهند كه براي آنها ارمغاني زيبا از شهر خدا بياوري. اين روزها انگار حج نرفته حاجي شدهاي، در همه حال محرم هستي حتي ديگر مانند گذشته بيتوجه از كنار جانوران و مورچههاي درب خانه و كوچه هم نميگذري و مراقب هستي به آنها آزار نرساني، خوشاخلاق شدهاي، زود از خطاي ديگران ميگذري و چون روحت بزرگشده آنها را ميبخشي. حالا ديگر لوازم حج و لباس احرام را خريداري كرده، چمدانت را بستهاي و منتظري تا فرصتهاي باقيمانده تا مهماني به پايان برسد. شبها از شوق نميتواني بخواني و مدام خود را لبيكگويان ميبيني همنوا با ملائك عرشي برگرد خانه يار در طواف هستي و نداي «لبيك اللهم لبيك را سر دادهاي». از بعثه رهبر معظم انقلاب كه با تو تماس گرفته بودند گفتند براي دوره آموزشي آمادگي حج بايد در قم عازم جمكران شده و به مجتمع ياوران مهدي بروي. ساعت 10 شب است عازم جمكران ميشوي از دور گلدستهها و منارههاي سفيدرنگ مسجد مقدس جمكران تو را به ياد شهر سپيدپوش مدينه مياندازد شهري كه بوي پيامبر را ميدهد، شهري كه در آن علي (ع) در كنار رسول خدا (ص) جانانه بيستوسه سال رنج را به جان خريد تا نهال اسلام را به ثمر برساند. در همين فكرها هستي كه متوجه ميشوي به مجتمع رسيدهاي، ابتدا سلامي به يوسف زهرا و عزيز سرزمين دلها ميدهي و با گامهاي محكم اما قلبي در حال تپش از طاقي مجتمع داخل شده و وارد محوطه ميشوي همينكه وارد شدي ناگهان با ديدن جلوه نمادين كعبه متحول و متحير ميشوي اشك در چشمانت حلقه ميزند و حال خود را نميفهمي، نميداني كه در شهر قمي يا در مكه. متصديان جلسه با صدايشان تو را از اين حال و هوا خارج كرده و ميگويند بفرماييد حاجخانم يا حاجآقا كه باز با شنيدن اين جمله اشك در چشمانت جمع ميشود. گامهايت را طولانيتر ميكني و ميتواني نداي دلانگيز و آرامبخش «لبيك اللهم لبيك» را بشنوي و قلبت آرام گيرد و ميتواني نداي ملكوتي و قدسي پروردگار را بشنوي كه به لبيك تو پاسخ داده و ميفرمايد «لبيك اي بنده من توهم خوشآمدي، تولد دوبارهات از گناه مبارك، تو حاجي شدي و ازاينپس ميتواني با قلبي استوار در مسير بندگي عشق گام برداري و حضور مرا در كنار خود استشمام كني». داخل سالن ميشوي تو را به كلاس راهنمايي ميكنند، وارد كلاس ميشوي و احكام بندگي در حضور پروردگار را ياد ميگيري، پسازآن در جمع ساير عازمان سرزمين وحي در محفل مينشيني و همنوا با مسئولان بركات حج و سعادت بندگي در كعبه خدا را ميفهمي. به اطرافت كه خوب نگاه ميكني ميبيني همه مثل تو هستند كنجكاو و ذوقزده ميشوي و از آنها ميپرسي ميدانيد با ديدن خانه كعبه براي اولين بار سه حاجت حاجي مستجاب ميشود اولين حاجت شما چيست، آنها با شوق در پاسخت ميگويند كه حال عجيب و غيرقابل وصفي دارند كه تا عازم حج نشوي نميفهمي و ميگويند ديدن جمال بيمثال مهدي فاطمه، سعادت و عاقبتبهخيري مسلمان، اتصال انقلاب ما به انقلاب جهاني امام زمان (عج) و سلامتي غافله سالار عشق امام خامنهاي از مهمترين دعاهاي آنهاست. بيشتر كنجكاو ميشوي از ديگران همه ميپرسي همه يكصدا همينها را ميگويند انگار در سفر حج وحدت در حاجتها هم جزئي از آداب است. محفل تمام ميشود از پلهها پايين ميآيي و در فضاي باز در كنار تمثال كعبه به تو آموزش ميدهند كه چگونه برگرد يار طواف كني و اعمال خود را بجا آوري. حس عجيبي داري انگار در اينجا هستي و نيستي، فقط اين را ميدانم كه داري ثانيههاي مانده به ميهماني را ميشماري؛ ماهم در اين ثانيهها حاجي، با پاي دل همراه تو هستيم و همراه تو به فرودگاه آمده در هواپيما مينشينم و از پنجره هواپيما به شوق ديدن حرم رسول خدا و كعبه يار احرام ميبنديم و تو را به خدا ميسپاريم و برايت آرزويي حجي مقبول و سعي مشكور داريم و به تو ميگوييم حال كه حاجي شدهاي اين نكته از جانب ما تو را بس كه «در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم، سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور».