07 بهمن 1400 24 جمادی الثانی 1443 - 02 : 12
کد خبر : ۵۷۱۱
تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۰
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت، همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
عقیق:
مهر خوبان، دل و دین از همه بی پروا برد 

رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد 
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت 
ز سمک تا به سماکش کشش لیلا برد 

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه 
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد 
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم 
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد 

جام صهبا به کجا بود و مگر دست که بود؟ 
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد 
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود 
که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد 

خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام 
با برافروخته رویی که قرار از ما برد 
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی 
خم ابروت مرا دید و زمن یغما برد 

همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت 
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد 

شعر از: علامه طباطبایی(ره) 

منبع: خانه خوبان، ش۳۶، ص۱.
211007
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: