19 بهمن 1400 7 رجب 1443 - 53 : 04
کد خبر : ۵۴۹۴۱
تاریخ انتشار : ۱۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۹
مردان بزرگ الهی، علاوه بر آنکه سیره و رفتار سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی شان درس و تجربه است، سیره و سبک زندگی شخصی و خانوادگی ایشان نیز راهبرد هدایت و نجات و درست زیستن است.
عقیق: مردان بزرگ الهی، علاوه بر آنکه سیره و رفتار سیاسی، اجتماعی و مبارزاتیشان درس و تجربه است، سیره و سبک زندگی شخصی و خانوادگی ایشان نیز راهبرد هدایت و نجات و درست زیستن است.
مجموعه زندگی به سبک روح الله، برداشت ها و برش هایی از سیره خانوادگی حضرت امام خمینی(ره) است که می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای زندگی سعادتمندانه نسل مسلمان امروز باشد. این قطعات از زندگی حضرت امام که کمتر بدان پرداخته شده، خانواده ها را با ظرافت ها، لطافت ها و مهارت های دینی و قرآنی زندگی حضرت روح الله که تاکنون پنهان مانده، بیشتر آشنا می‌کند.

هدایت‌های کوتاهی از زندگی امام خمینی (ره) درباره موضوعات مختلف

نامه محبت آمیز امام به همسرش

همسر عزیزم؛

تصدقت شوم؛

الهی قربانت بروم؛

در این مدتی که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم،

متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه‌ی قلبم منقوش است. عزیزم؛ امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند.

(حال) من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بوده. الآن در شهر زیبای بیروت هستم.

حقیقتاَ جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا، خیلی منظره‌ی خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم، همراهم نیست که این منظره‌ی عالی به دل بچسبد. به هر حال امشب، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند… . خیلی سفر خوبی است. جای شما خیلی خیلی خالی است. دلم برای پسرت قدری تنگ شده… .



ایام عمر و عزت مستدام

تصدقت؛ قربانت روح ا…

التماس دعا

حال خوشی دست داد بنده رو هم دعا کنید



***


سیره امام خمینی(ره) در روزهای پایانی حیات

روحیه امام تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه حیات هیچ تغییری نکرد و همان طور که آن روز حرف می‌زدند، در مقابل مرگ نیز همان طور بسیار عادی برخورد می‌کردند. یکی از بستگان به ایشان گفته بود که چیزی نیست و حال شما خوب خواهد شد. گفتند: نه آمدنش چیزی هست و نه رفتنش چیزی هست و نه مرگش چیزی هست. هیچ کدام از اینها چیزی نیست.

نقل از : حجت الاسلام و المسلمین امام جمارانی



***



دخالت دعای عهد درسرنوشت

از مسائلی که روزهای آخر به من توصیه می‌کردند، خواندن دعای عهد است که در آخر کتاب مفاتیح آمده است. می‌گفتند: «صبح‌‌ها سعی کن این دعا را بخوانی، چون در سرنوشت دخالت دارد.» چیزی که به خانواده می‌گفتند تا اول از همه به آن عمل کنند، انجام واجبات و دوری از محرمات بود.

نقل از : خانم فاطمه طباطبایی (‌عروس امام)



***



ادب در گفتار

همیشه با احترام و خیلی مؤدب با خانم صحبت می‌کردند، همان طور که با همه مؤدب بودند. آخرین شبی که امام در منزل بودند و می‌خواستند ایشان را به بیمارستان ببرند، من و دکتر کنارشان ایستاده بودیم.

خانم داشتند می‌آمدند، سر پله‌‌ها که رسیدند، آقا گفتند:

«خانم خدا حافظ، شما دیگر زحمت نکشید.»

ایشان ظاهراً متوجه نشدند، یک بار دیگر آقا گفتند:

«خدا حافظ! شما نیایید.»

و بار سوم در حالی که دست به سینه مبارکشان گرفته بودند، خیلی مؤدبانه گفتند: «خدا حافظ خانم!»

نقل از: حاج عیسی جعفری(خادم بیت امام)



***



رضایت مادر را جلب کنید

هر وقت برای امام حادثه‌ای مانند بیماری پیش می‌آمد، نزدیکان را فرامی‌خواندند و سفارش مادرمان را می‌کردند. از سختی‌‌ها و مشقاتی که مادرمان کشیده بود، صحبت می‌کردند و می‌گفتند:‌ باید رضایت مادرتان را جلب کنید. روزهای آخر عمر، مرا خواستند و باز سفارش مادرم را کردند و گفتند: مادرت به جز خدا کسی ندارد، مبادا بر خلاف میلش کاری انجام دهی.

نقل از:حجت الاسلام والمسلمین مرحوم سید احمد خمینی(فرزند امام)



***



انسان باید خودکفا باشد


در جمع نشسته بودیم، یک مرتبه می‌دیدیم که آقا به طرف آشپزخانه می‌روند.

سؤال کردیم کجا می‌روید؟ می‌گفتند: «می‌روم آب بخورم.» می‌گفتیم: به ما بگویید تا برایتان بیاوریم.

می‌گفتند: «مگر خودم نمی‌توانم این کار را انجام بدهم؟»

بعد با خنده می‌گفتند: «انسان باید خودکفا باشد.»

نقل از: خانم فریده مصطفوی (دختر امام)



***



این هم به خاطر تو!

گاهی که خدمت امام می‌رفتم، می‌دیدم که یکی از دو کانال تلویزیون برنامه ورزش پخش می‌کرد و امام کانال دیگر را می‌دیدند، فوراً کانالی را که ورزش پخش می‌کرد می‌گرفتند و می‌گفتند: این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا کن.

نقل از:‌حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی(ره)- فرزند امام



***



اگر می‌خواهید، خودتان بلند شوید

صبح‌‌ها کسی را برای نماز از خواب بیدار نمی‌کردند و می‌گفتند: «خودتان اگر بیدار می‌شوید، بلند شوید نماز بخوانید. اگر بیدار نشدید، مقید باشید که ظهر قبل از نماز ظهر و عصر، نماز صبحتان را قضا کنید.»

زمستان هم که بلند می‌شدیم می‌رفتیم سر حوض وضو بگیریم، اگر مثلاً کمی آب گرم داشتند، می‌گفتند بیایید با این آب گرم وضو بگیرید و اگر نبود که هیچ. در مورد نماز با ما هیچ سختگیری نکردند.

نقل از: خانم فریده مصطفوی( دختر امام)



***



تذکر پدرانه

این لباس در شأن شما نیست

روز عید بود و منزل امام بودیم.

یکی از بستگان ما یک لباسی پوشیده بود، با این که ظاهرش مشکی بود، اما به نظرش آمده بود که این لباس مجلسی است.

آقا گفتند: «این لباس مناسب نیست، نپوشید.»

گفت: آقا! این که مشکی است.

گفتند: بله، اما در شأن شما نیست.

نقل از: خانم زهرا مصطفوی(دختر امام)



***



نامحرم، کمتر رفت و آمد کند!

برخورد با دامادها و عروس‌هایشان خیلی محترمانه بود و خیلی هم دوستانه. منتها چون دامادها به همه اهل منزل محرم نیستند، با رفت و آمد زیاد دامادها موافق نبودند.

از این جهت همیشه بین ما و دامادها فاصله بود، چون دخترهای دیگری هم داخل منزل بودند و آقا هم در مسأله محرم و نامحرمی سختگیر بودند.

در گذشته مثل حالا رسم نبود که داماد از روز عقد مرتب به خانه عروس رفت و آمد داشته باشد.

در منزل امام، دامادها خیلی رسمی به آنجا رفت و آمد می‌کردند. چون دخترها و نوه‌‌ها خیلی آزاد رفت و آمد می‌کردند، لذا مردهای نامحرم می‌بایست کمتر آمد و رفت می‌کردند.

نقل از: خانم فریده مصطفوی(دختر امام)



***



کسی اینجاست!

صحبت‌‌های بی‌مورد زن‌‌ها با نامحرم را ضروری نمی‌دیدند. مثلاً‌در خانه خودشان وقتی یکی از نوه‌‌های پسرشان مکلف می‌شد، دیگر با آنها در یک اتاق نمی‌نشستیم.

جالب اینکه وقتی ما پیششان بودیم، نمی‌گفتند که ما از اتاق بیرون برویم، به او می‌گفتند بیرون برود. یا اگر من پهلوی ایشان بودم و نوه مکلف شده‌شان که مثل پسر خودم بود، می‌خواست وارد اتاق شود، می‌گفتند: «کسی اینجاست.»

نقل از: خانم فاطمه طباطبایی(عروس امام)



***



مرا دل نگران کردی!

فرانسه که بودیم، یک روز خانم به منزل یکی از فامیل‌هایشان به مهمانی رفتند. موقع برگشتن، دو ساعت از وقتی که به امام گفته بودند که برمی‌گردند، دیرتر شده بود. آقا که همه کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم می‌کردند، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟»

دفعه سوم گفتند: «نگران شدم، شما نمی‌توانید وسیله‌ای پیدا کنید که تماس بگیریم؟»

تا این که خانم آمدند.

آن وقت با یک محبت خاصی روبه‌روی خانم نشستند و فقط گفتند:

«مرا دل‌نگران کردی!»

نقل از: خانم مرضیه حدیده چی



***



صادقانه با همه

بهترین خصلت ایشان، صداقت بود. هرگز این طور نبود که آن چیزی را که بیرون می‌گویند، وقتی داخل خانه آمدند، ناچار باشند چیز دیگری بگویند. یعنی رفتار امام در بیرون همان انعکاس رفتار ایشان در داخل خانه بود، به اضافه اینکه در خانه رسمیت ساقط می‌شد.

آنچه را که می‌فهمیدند، صادقانه با بچه‌‌ها، مادرم و با همه می‌گفتند.

نقل از : حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی(ره)(فرزند امام)



***



گاهی برای ما چای می‌ریختند

برای فرزندانشان،‌ خصوصاً فرزندان بزرگشان احترام خاصی قائل بودند و بسیار خوش و با متانت رفتار می‌کردند.

گاهی به بهانه‌ای، بدون آنکه چیزی بگویند، به آشپزخانه می‌رفتند و برای ما چای می‌ریختند. البته ما از این رفتار امام احساس شرمندگی می‌کردیم.

نقل از : خانم عاطفه اشراقی(نوه امام)



***



محبت یک اندازه به همه


با همه افراد خانواده بسیار گرم و مهربان بودند و در عین این که به خاطر جذبه‌ای که داشتند، همه ما حساب می‌بردیم ولی در همان حال، خیلی با پدر گرم و مهربان و صمیمی بودیم.

امام همه اولادشان را به یک نظر نگاه می‌کردند و به همه به یک اندازه محبت داشتند، به طوری که بعد از گذشت سال‌‌ها ما نمی‌دانستیم که امام کدام فرزندشان را بیشتر دوست دارند.

نقل از : خانم فریده مصطفوی(دختر امام)



***



مثل دو تا رفیق بودیم

وقتی پهلوی آقا بودیم، خیلی احساس راحتی می‌کردیم و خیلی رابطه خوبی داشتیم. حالت امام، پدر بزرگ و همه چیز را می‌گذاشتیم کنار و مثل دو تا رفیق بودیم. جذبه به جای خود،‌ دوستی‌هایمان، حرف‌هایی را که با ایشان می‌زدیم خیلی صمیمانه بود. نصیحت می‌کردند، اما نه مثل بقیه پدربزرگ‌‌ها و بزرگترها. جوری نصیحت می‌کردند که احساس نمی‌کردیم. وقتی شب می‌رفتیم و روی آن فکر می‌کردیم، می‌فهمیدیم امام دارند راه را به ما نشان می‌دهند.

نقل از: خانم لیلی بروجردی(نوه امام)



***



وقت جشن و مهمانی نیست

راجع به مهریه دقت داشتند. اعتقادشان به این بود که دختر باید مهریه داشته باشد. اگر افرادی برای عقد می‌آمدند و مهریه را یک جلد کلام ا… مجید قرار می‌دادند، امام قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: چیزی را به عنوان مهر تعیین کنید. ولی به مورد تشریفات دیگر ازدواج اعتقادی نداشتند. زمانی که نوه آقا با برادرم ازدواج کردند، چون زمان جنگ بود، شدیداً از تشریفات نهی کردند و گفتند:‌ وقت جشن گرفتن و مهمانی دادن نیست.

نقل از: خانم فاطمه طباطبایی( عروس امام)



***




سفارش به اقامه نماز اول وقت فرزندان


راجع به بچه‌‌ها بسیار سفارش می‌کردند. نسبت به این که فرزندانشان نمازهای خود را در اول وقت به جا بیاورند، بسیار حساس بودند.

از دیگر مسایلی که آقای برای آن اهمیت قایل بودند، درس و تحصیل بچه‌‌ها بود و به هیچ وجه نمی‌پسندیدند که بچه‌‌ها در طول سال تحصیلی وقت خود را به بازی‌گوشی و بطالت بگذرانند. همیشه از وضعیت درسی نوه‌‌ها و نتیجه‌‌های خود جویا می‌شدند.

نقل از:‌ خانم زهرا اشراقی (نوه امام)



***



نماز را سبک نشمارید


به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌دادند. روایتی از امام جعفر صادق (ع) نقل می‌کردند که «اگر کسی نماز را سبک بشمارد، از شفاعتشان محروم می‌شود.» یکبار به ایشان گفتم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی است که فرد یک وقت نماز بخواند و یک وقت دیگر نخواند.» گفتند: نه، اینکه خلاف شرع است.



منظور امام صادق (ع) این بوده که وقتی ظهر می‌شود و فرد در اول وقت نماز نمی‌خواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است. با مثالی که زدند، مسأله برایم روشن شد: «وقتی می‌خواهیم از دری بیرون برویم، سعی می‌کنیم به بزرگتر تعارف کنیم و اگر به بزرگتر اهمیت ندهیم، در واقع به کوچکتر اهمیت می‌دهیم. سبک شمردن نماز هم همین طور است.

نقل از:‌خانم فاطمه طباطبایی( عروس امام)



***



نمازشان با شما

کم نصیحت می‌کردند، از هفت سالگی در تربیت دینی دقت داشتند، یعنی می‌گفتند از هفت‌سالگی نماز بخوان. می‌گفتند: بچه‌‌ها را وادار به نماز کن تا وقتی ۹ ساله شدند،‌ عادت کرده باشند. من می‌گفتم: «تربیت‌‌های دیگرشان با من، نمازشان با شما. شما بگو، من که بگویم گوش نمی‌کنند.»

خودشان مقید بودند و می‌پرسیدند، اما همین که بچه‌‌ها می‌گفتند خواندم، قبول می‌کردند و کنجکاوی نمی‌کردند.

نقل از: همسر امام



***



درست را خوب می‌خوانی؟

یک روز که وارد اتاق امام شدم، به من گفتند: «درست را خوب می‌خوانی؟»

گفتم: بله

گفتند: خوب کاری می‌کنی. چون اگر می‌خواهی وقتی بزرگ شدی، کار خوب و زندگی خوب داشته باشی، باید درست را خوب بخوانی. همین طور اگر می‌خواهی در جهان آخرت خوب زندگی کنی، باید درس بخوانی و چیزهایی که یاد نگرفته‌ای را یاد بگیری و به آنها عمل کنی.

نقل از: سید عماد الدین طباطبایی(برادر عروس امام)



***



چرا مطلبی بگویم که ناراحت شوی؟


مشکلات بعد از انقلاب بسیار زیاد بود، خصوصاً از وقتی که جنگ شروع شده بود، مسایل تأثر آور و وحشتناک زیادی به گوش ایشان می‌رسید. ولی اصلاً آنها را با ما مطرح نمی‌کردند.

گاهی که به اتاقشان می‌رفتم، می‌دیدم که کسی قبل از من خبری داده است و ناراحت شده ‌اند.

می‌پرسیدم، چه شده؟

مردد می‌شدند و می‌گفتند: «چه اصراری است که من مطلبی را بگویم و تو هم ناراحت شوی.»

ولی از طرف دیگر، اگر خبر خوشی داشتند به محض این که از در وارد می‌شدیم، می‌گفتند: ‌«بیایید این خبر را دارم». خوشی را با همه مطرح می‌کردند، ولی ناراحتی را برای خوشان نگه می‌داشتند.

نقل از: خانم فاطمه طباطبایی(عروس امام)



***



تکبر نکنید

تذکر می‌دادند که مواظب اخلاق و سیرت خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید. هیچ کدام از بچه‌‌ها و حتی من که خانم امام هستم، روی اعتبار امام تکبر نداریم. اصلاً یادمان نمی‌آید که این مسأله مطرح بوده باشد که خانواده امام هستیم، یا دخترانم خودشان را بگیرند. نه، اصلاً این طور نیست.

نقل از: خانم قدس ثقفی(همسر امام)



***



حضرت امام(ره) و شهادت آقا مصطفی

یک روز وارد اتاق آقا شدم، دیدم با خانم دارند تلویزیون نگاه می‌کنند. شب سالگرد دایی مصطفی بود، آقا هم یادشان بود.

خانم اوقاتشان خیلی تلخ بود.

امام گفتند: «خانم چرا اوقاتتان تلخ است؟»

خانم گفتند:‌«آخر امسال هم تلویزیون در مورد مصطفی هیچ صحبتی نکرد.»

آقا گفتند: «به صحبت اینها چه کار داری؟ دعا کن جایش خوب باشد.»

نقل از: حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی(نوه امام)



***



انا لله و انا الیه راجعون

به قدری در جریان شهادت آقا مصطفی آرام برخورد کردند که وقتی جریان را بازگو کردیم، انگشتان خود را به آرامی تکان داده و سه مرتبه گفتند:

«انا لله و انا الیه راجعون»

و تنها جمله‌ای که بعد از کلمه استرجاع بر زبان جاری کردند، این بود:

«سعی کنید مستحبات را نسبت به ایشان انجام دهید.»

نقل از: حجت الاسلام سید احمد خمینی (ره)



***



تربیت بچه‌‌ها کم نیست


نقش مادر را در خانه خیلی تعیین کننده می‌دانستند و به تربیت بچه‌‌ها خیلی اهمیت می‌دادند. گاهی که ما شوخی می‌کردیم و می‌گفتیم: «پس زن باید همیشه در خانه بماند؟» می‌گفتند: «شما خانه را دست کم نگیرید، تربیت بچه‌‌ها کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است.»

معتقد بود که تربیت فرزند از مرد برنمی‌آید و این کار دقیقاً به زن بستگی دارد، چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده هم باید بر اساس محبت و عاطفه باشد.



***



تربیت عملی

در منزل با بچه‌‌ها خیلی مهربان و صمیمی بودند و کلاً محیط خانواده ما پر از رفاقت و صمیمیت بود. البته در عین حال خیلی قاطع و جدی بودند. به ما تفهیم کرده بودند که اگر چیزی مخالف میلشان باشد، نباید آن را انجام دهیم و ما هم انجام نمی‌دادیم. البته ایشان هم نسبت به فروعات، ما را آزاد می‌گذاشتند، خیلی سخت نمی‌گرفتند. ولی راجع به اصول که خیلی به آنها مقید بودند، هیچ کس قدرت مخالفت نداشت.

همیشه ما را مقید می‌کردند که معصیت نکنیم و مؤدب به آداب اسلامی باشیم.

نقل از: خانم فریده مصطفوی(دختر امام)



***



برخورد بعد از سن تکلیف

برخورد آقا با بچه‌‌ها بعد از سن تکلیف تابع مسایل شرعی بود و در مسایل شرعی با کسی شوخی نداشتند. البته کاملاً در چارچوب شرع بود.

مثلاً هیچ وقت صبح بچه‌‌ها را از خواب بیدار نمی‌کردند که نماز بخوانند. معتقد بودند خواب تکلیف ندارد. عقیده داشتند که پیش از رسیدن به تکلیف باید کارهای خوب و بد و مسایل شرعی را به بچه‌‌ها گفت.

نقل از:‌ خانم فاطمه طباطبایی(عروس امام)



***



خواب را بر بچه تلخ نکن


اصلاً برنامه‌ شان بر بیدار کردن صبح نبود، یعنی اگر خدمت ایشان می‌خوابیدیم، چه نماز شب و چه نماز صبح را چنان آرام می‌خواندند که ما اصلاً بیدار نشویم. هیچ وقت برای نماز کسی را بیدار نمی‌کردند، مگر کسی می‌سپرد.

خانواده شوهرم، برنامه‌ شان این بود که صبح بچه را بیدار کنند و همسرم صبح‌‌ها دخترم را که مکلف شده بود، بیدار می‌کرد.

امام وقتی از ماجرا باخبر شدند، برای همسرم پیغام فرستادند که خواب را بر بچه تلخ نکن.

این کلام، آنچنان مؤثر افتاد و اثر عمیق بر روح و جان دخترمان بر جای گذاشت که بعد از آن خودش سفارش می‌کرد که برای اقامه نماز صبح به موقع بیدارش کنیم.

نقل از: خانم زهرا مصطفوی (دختر امام)



***



پول توجیبی

به استقلال مالی فرزندان اهمیت می‌دادند. از این رو به بچه‌‌ها پول توجیبی می‌دادند و بچه‌‌ها در خرج کردن پول خود آزاد بودند. روزی گل سری خریدم که به شکل حیوانی بود و آقا وقتی آن را دیدند،‌گرفتند و گفتند برو گل سری بخر که به شکل گل باشد.

نقل از: خانم صدیقه مصطفوی(دخترامام)



***





گناه ممنوع!

مقید بودند از بچگی حجاب شرعی‌مان را حفظ کنیم. در منزل حق انجام هیچ گونه گناهی از جمله غیبت، دروغ، بی‌احترامی به بزرگتر و توهین به مسلمانان را نداشتیم، خصوصاً روی گناه توهین به مسلمان حساسیت زیادی داشتند.

همیشه تأکید می‌کردند که بندگان خدا هیچ امتیازی جز از نظر تقوا و پرهیزکاری بر هم ندارند و این مسأله را از بچگی به ما گوشزد می‌کردند.

همیشه می‌گفتند: «بین شما و کارگری که در منزل کار می‌کند، هیچ فرقی نیست.»

نقل از: خانم فریده مصطفوی(دختر امام)



***



شما هیچ فرقی با خواهرت نداری!


از مسایلی که بیشتر روی آن توجه داشتند، محدود بودن ارتباط بین زن و مرد بود. ده سال بیشتر نداشتیم که داشتیم با برادرها و پسرخاله‌هایم قایم موشک بازی می‌کردیم. حجاب هم داشتیم، اما آقا مرا صدا کردند و گفتند: «شما هیچ تفاوتی با خواهرتان ندارید، مگر او با پسرها بازی می‌کند که شما با پسرها بازی می‌کنید؟»

نقل از: خانم عاطفه اشراقی(نوه امام)



***



چون ازدواج نکردی، احتیاج به عطر نداری

همیشه به ما می‌گفتند: درست است که می‌گویند وجه (صورت) و کفین (کف دو دست) پیدا باشد، اما جوان‌‌ها بهتر است کمی بیشتر خود را بپوشانند. خیلی تأکید می‌کردند در خارج از منزل هیچ گونه عطری مصرف نشود. در یکی از عیدها به نوه دختری‌شان عطر هدیه دادند و به من یک چیز دیگر و گفتند:

«چون تو ازدواج نکردی، احتیاجی به عطر نداری.»

نقل از: خانم عاطفه اشراقی(نوه امام)



***



خانه کوچک و کهنه

وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودندعبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه ، سه چهار دست رختخواب،‌سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان ونعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی ، چهار دست ظرف غذاخوری.

به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج در شش متر مربع بود، بنشینند.

آقا هم ازکربلا به منزل محقر واجاره ای خودشان وارد شدند و در آنجا چهارده سال زندگی کردند. منزل خیلی کوچک بود و آشپزخانه ای به اندازه یک تشک داشت. مجبور بودیم موقع کشیدن غذا ، دیگ را بگذاریم در حیاط. خانه کوچک و کهنه ای بود.

نقل از: همسر امام

منبع:فردا
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: