ای آب! چه تابوت قشنگی هستی
در مراسم یادبود شهدای غواص کربلای چهار با عنوان «۱۷۵ مروارید» که در حوزه هنری برگزار شد، شاعران نامآشنای کشور نوسرودههای خود را به این شهدا تقدیم کردند.
عقیق:شب شعر و خاطره پاسداشت 175 شهید غواص عملیات کربلای 4 با حضور محسن مؤمنی شریف، علیرضا قزوه، علیمحمد مؤدب، علی انسانی، سعید حدادیان و جمعی از همرزمان و یادگاران 8 سال دفاع مقدس در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.قزوه مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، در ابتدای این جلسه به صحبت پرداخت و گفت: برنامه 175 مروارید، برنامهای است که با مشارکت چند نهاد و سازمان تدارک دیده شده است. این برنامه ادای دین به مردان مردی است که در دل صدف مرواریداند. اینها مردترین مردان بودند. دستهای بسته این شهدا نشان از مردانگی آنها بود، چرا که اگر اینها تسلیم نمیشدند، دست بسته دیگر معنی نداشت. شاید زمانی که خبر شهادت آنها رسید، میخواستند فرماندهان ما را تحقیر کنند که شما چنین شکستی خوردید. ما در ابتدای اسلام نیز چنین شکستهایی داشتیم.وی ادامه داد: قطعاً دشمن این خیانتها را رقم زده است و کسی نمیتواند صداقت و پاکی این شهدا را منکر شود. آنها هنوز نیامدند و اگر هم نیایند، باز هم دشمن نمیتواند بگوید که سپاه ما شکست خورده است و نمیتواند نشان دهد که مردم عراق دست این شهدا را بستند. خاطرم هست در سفری که به شهر بابل در عراق داشتم، با کودکانی مواجه شدم که پدر و مادرشان و دوستانشان توسط صدام و آمریکا در زیر کامیونها خاک زنده به گور شده بودند. متوجه شدم که آنها شیعیانی از عراق بودند که از جنگیدن با مردم شیعه ما در همان ابتدای جنگ سرباز زده بودند.قزوه افزود: شیعیان مظلوم عراق نیز همچون غواصان دست بسته ما اسیر نیرنگ آمریکا شدند که البته از دل همان مردم لشکر بدر ایجاد شد که اکنون در کنار حاج قاسم سلیمانی ما با داعش در عراق میجنگند. اینها را مردم عراق نکشتند، بلکه صدام و آمریکا آنها را به شهادت رساندند. همان گونه که مردم بابِل را کشتند. هیچ کس نمیتواند حرف شهدا را پنهان کند. خانواده شهدا خود روشن کننده این موضوع هستند و نمیتوان آنها را فریب داد.مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری سخنان خود را با چند بیت شعر که در رثای این شهدا سروده بود، به اتمام رساند:ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز میگردنددر خیابان رودی از رنگینکمان آواز میخواند آسمان دف میزند با هفت دست سبز و پنهانیمردگان و زندگانش گرم هم خوانیکاش برگردند یک شبآسمان مردان خاکی پوشصبح رویانی که در باران آتش چهره میشستندکاش برگردنددستمال خونشان را روی فرق چاکچاک خاک بگذارندناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز میگردندزخمهای بیصدا گل میدهند، تنهای بی سر،گلدستها گل میدهد پای برادر، گل...در ادامه این نشست، کافی از تخریبچیهای دوران دفاع مقدس و از همرزمان در عملیات کربلای 4 به صحبت پرداخت و گفت : من سؤالی را چند شب پیش در یک برنامه مطرح کردم و اکنون هم میخواهم اینجا آن را مطرح کنم و جواب را شما خودتان پاسخ دهید. ببینید که این شهیدان چه می خواهند بگویند؟ آنها میگویند ما در روز خود مردانه رفتیم، حالا نوبت شماست. مبادا با حرفتان یا قدمتان کاری کنید که زحمت ما هدر برود.وی سپس به بیان خاطراتی از این عملیات پرداخت و گفت : من در سال 63 به جبهه رفتم و وارد گردان تخریب چیهای لشکر امام رضا(ع) شدم. از آن جا که شعار سپاه و بسیج انعطافپذیری در شرایط مختلف بود، ما باید توانایی جنگ در همه جا را میداشتیم. زمستانهای خرمشهر بسیار سرد است. باد که میآید تا مغز استخوان میرود. حال تصور کنید که یک غواص برای آن که بتواند دوباره در آب رود باید لباسهایش خیس باشد. ما ساعت 2:30 شب به تمرین میرفتیم؛ چرا که خرمشهر مسطح بود و دشمن دید داشت. ما در اوج سرما در اسکله بودیم در حالی که لباسهایمان خیس بود. از طرف دیگر به رودخانه وحشی کارون باید اشاره کنم. این رودخانه چون به خلیج فارس وصل بود، جزر و مد داشت و البته سرعت آب آن در حدود 60 کیلومتر در ساعت بود. ما باید نزدیک به هفت کیلومتر در خلاف جهت آب شنا میکردیم. تصور کنید که سه ماه کار بچههای ما یک شب در میان به این صورت بود، اما هیچکس هیچ نالهای نکرد.وی اضافه کرد: خاطرم هست در شب عملیات ما را به پاساژ خرمشهر بردند. در آن جا زمانی که نماز مغرب و عشا را میخواندیم، در قنوت بغض بچهها ترکید. بعد از آن چراغها را خاموش کردند و گفتند امشب شب عاشورا است. هر کس میخواهد میتواند برود، اما همه گفتند که مگر ما اهل کوفه هستیم که پشت امام(ره) خود را خالی کنیم؟ شب عملیات زمانی که قصد نفوذ داشتیم، عملیات لو رفته بود. هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه فیلر انداختند تا آسمان را روشن کنند و در این هنگام چهارلولها و اسلحههایی را که روی رودخانه قرار داده بودند، به سمت ما شلیک کردند.کافی افزود: در میان بچههای غواص برادران محمدزاده را داشتیم که یکی 14 ساله و دیگری 17 ساله بود. در یکی از تمرینها دریا طوفان شد و برادر 14 ساله در آب افتاد و شهید شد. همه ناراحت بودیم تا برادر بزرگتر آمد. از ما پرسید که برادرم کجاست ؟ ما به او قضیه را گفتیم. آنقدر مرد بود که هیچ نگفت و تنها یک جمله گفت که او از من کوچکتر بود، اما خوش به حالش که زودتر از من رفت. البته برادر بزرگتر نیز در سال 66 شهید شد.در ادامه این نشست شاعران کشور به خواندن سرودههایی که برای شهدای غواص گفته بودند، پرداختند. در ابتدا رضا اسماعیلی شعر خود را این چنین خواند:مرا به روشنی آفتاب دعوت کنبه رود و چشمه و دریا به آب، دعوت کنمرا به لهجه باران صدا بزن، ای خوب!به باغ خیس نگاه سحاب دعوت کنمرا به ساحت طوفان بخوان به اقیانوسبه موج موج خطر به التهاب دعوت کنمرا به دیدن یک ناگهان ببر امشببه فصل تازه یک انقلاب دعوت کنسپس فاطمه نانیزاد به خواندن یک غزل پرداخت:روی سجاده بیبی دو سه پر آورده تا نسیم از پر و بال تو خبر آورده...صدف خاک به افلاک نشان داد شبیجامه را چاک زده، در و گهر آورده...در ادامه محمد حسن جمشیدی و نفیسه سادات موسوی نیز به خواندن سروده های خود پرداختند و سپس مهدیقلی رضایی، راوی کتاب «لشکر خوبان» و از رزمندگان عملیات کربلای 4 درباره خاطرات غواصان شهید به صحبت پرداخت . او در ابتدا دو بیت شعر به زبان آذری خواند و سپس گفت: من جزء نیروهای اطلاعات امنیت بودم که سعادت داشتم خاک پای بچههای غواص بودم. ما سختی کار را واقعاً با جان حس میکردیم.پس از شعرخوانی بشری ثاقبی، مرضیه فرمانی و جواد شیخ الاسلامی، محسن کاویانی به روی سن آمد و شعر خود تقدیم به مادران شهدا کرد:با هم کلاسیهای خود رفت و با خیل مردان شهید آمدحالا شبیه روز میلادش در بین قنداقی سفید آمد ...میلاد عرفانپور دیگر شاعر حاضر در این مراسم بود که شعر خود را با این دو بیت آغاز کرد:امروز امید دل تنگی هستیلبریز عروج سرخ رنگی هستی آغوش برای اشتیاقم وا کنای آب! چه تابوت قشنگی هستیو سپس خواند:ما سینه زدیم بیصدا باریدنداز هر چه که دم زدیم آنها دیدندما مدعیان صف اول بودیماز آخر مجلس شهدا را چیدندعرفانپور سپس در ادامه گفت: ما شاعران دوست نداریم درباره سیاست شعر بگوییم، اما رهبر معظم انقلاب گفتند که شاعر باید موضع داشته باشد و این موضع را از شناخت دقیقی که میتواند به دست بیاورد، بیان کند و از بیان این موضع نترسد. من هم نه از سیاسیون و نه از خبرگزاریها، بلکه از مطلعترین فرد در این امور موضع خود را پیدا میکنم؛ هرچند شاید عدهای مخالفت کنند. امیدوارم آنها نیز مخالفت خود را در این قالب ادبی بریزند و ما بشنویم:گیرم که سخن رفته به تدبیر و امیدیدر سایه تهدید چه گفتی چه شنیدیرفتند شبانگاه به مهمانی دزدانآنان که نجستند در کلیدیایمان به عقب تا صف نان رفت که شایداز کیسه شیطان برسد سفره عیدیباران فراوانی از این ابر بباردچونان که دل خلق بسوزد به اسیدیبا بیشرفان بیطرفان فرق ندارندتاریخ همان است حسینی و یزیدی و...در ادامه ساجده جبار پور ماسوله، سیداکبر میرجعفری، فاطمه سادات معصومی، امیرعلی سلیمانی به شعر خوانی پرداختند و جعفری نیز به بیان خاطرات خود در این حوزه پرداخت.محمدعلی مؤدب شاعر دیگری بود که شعر خود را اینگونه خواند: سکوت وارم و دانی که حرفها دارمبسا حکایت ناگفته با شما دارمپر از شکایتم از کربلای چار به بعدو از شکفتن گلهای بی قرار به بعدمرا مبین که چنین آب رفته لبخندمهنوز غرقه امواج سرد اروندمهنوز در شب والفجر هشت مانده دلمکه از رها شدن دست همرهان خجلمدر این شبانه که غواص درد مواجمبه دستگیری یاران رفته محتاجماگرچه دور گمانم نبود دیر شویدقرار بود شهیدانه دستگیر شویدجهان همیشه همین است موج از پی موجگذشتنی است شهیدانه فوج از پی فوج ....سپس سعید حدادیان که در جلسه حضور داشت شعر خود را خواند:باید به درگاهت پناه آورددرمان دیرین منی ای درداز زخمهای کهنه حسرتباید لباس نو به دست آوردبا دست بسته گوهر خود رادر باطن این خاک پیدا کردچشم انتظار روز محشر بودآتش به دل چون خاکهای سردای یوسف افتاده در چاهمیعقوب شد فریاد من برگرد ...حدادیان در ادامه گفت: زمانی که کربلای 4 تمام شد ما عدهای از شهدای خود را گم کردیم و بعد از کربلای 5 که به دنبال شهدایمان بودیم، شهدای غواص را پیدا کردیم. آنها این غواصان را بعد از آن که اسیر کرده بودند، زنده به گور کرده و بر روی آنها خاک ریختند و از رویشان رد شدند. اگر از من بپرسند که شب قدر تو چه زمانی است، میگویم که ظهر روز قبل از عملیات کربلای 4 شب قدر من است.در پایان برنامه علی انسانی شاعر پیشکسوت آیینی، شعر خود را چنین خواند:مگو بدن، ز تن جبهه جان در آوردندبه جای اشک، جگر از نهان در آوردندوطن پر از گل پرپر شده است و عطرآگینز دشت لاله ز بس ارغوان آوردندشما گروه تفحص به خاک بنویسیددُر از خزانه این خاکدان در آوردندزمین ز مین پر و اینان ز من سفر کردند ز آسمان سر از این آستان در آودندهمین تبار تبری تبر به دوش شدنددمار از بت و از بتگران در آوردندحرامشان که شکمبارگان فرصت جویتنور گرم شما بود و نان در آوردندو من به جیب سر و سر به زیر کاین مردانچه سرفراز سر از امتحان در آوردندمنبع:تسنیم211008