21 بهمن 1400 9 رجب 1443 - 03 : 04
کد خبر : ۵۳۷۴۷
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۶
مگر اين نيست كه ما در انتخاب دين خود آزاد هستيم؟ پس چرا پيامبر به مردم يمن گفته بود كه يا بايد اسلام بياورند يا جزيه بدهند؟
عقیق:پاسخ اجمالي
جزيه به معناي آزاد گذاشتن افراد غير مسلمان در پذيرش شهروندي حكومت اسلامي است، بدون آن كه نيازي به تغيير دين آنان باشد و طبيعي است كه آنان نيز بايد؛ مانند شهروندان مسلمان، مالياتي را براي اداره امور كشور، پرداخت نمايند كه چه بسا ممكن است اين ماليات، كمتر از مقداري باشد كه شهروندان مسلمان، مكلف به پرداخت آن هستند. بنابراين، نمي‌توان پرداخت ماليات جزيه را به عنوان اجبار افراد در پذيرش دين جديد تلقي نمود.

پاسخ تفصيلي
موضوعي كه بيان نموديد را در حقيقت مي‌توان برگرفته از ابهامات مختلفي دانست كه در نهايت، منجر به ايجاد چنين پرسشي گشته است كه ابتدا مختصري در مورد آنها توضيح داده و سپس به جمع بندي نهايي خواهيم رسيد:
۱. آزادي در پذيرش دين به چه معنا است؟
۲. جزيه چيست و آيا پرداخت آن مي‌تواند نوعي اجبار و اكراه در پذيرش اسلام ارزيابي شود؟
۳. و چرا پيامبر اسلام (ص) در جنگ هايي شركت مي‌نمود كه نتيجه آن، قرار دادن غير مسلمانان در يك دو راهي بود كه شايد آنان مايل به انتخاب هيچ يك از اين دو راه (پذيرش اسلام و يا جزيه) نبودند؟
به همين ترتيب، به بررسي موارد فوق خواهيم پرداخت.
۱. دقت فرماييد كه آزادي ديني كه در آيه «لا اكراه في الدين [۱]» عنوان شده، به معناي لا ابالي گري ديني و تأييد تمام دين‌هاي موجود نيست، بلكه نكته ديگري مد نظر است كه بايد بدان توجه داشت:
اگر موقعيت افراد مختلف را [۲] نسبت به دين اسلام بررسي نماييم، مي‌توانيم آنان را به چند گروه متفاوت تقسيم نماييم:
۱-۱. افرادي كه هم در ظاهر، دين اسلام را پذيرفته و هم در اندرون و باطن خود به آن يقين و اطمينان دارند. اين افراد هيچ شك و شبهه اي نسبت به دين خود نداشته و از هرگونه تلاش و مجاهدت در راه خدا، دريغ ندارند. [۳]
۲-۱. اشخاصي كه در باطن خود كافرند و در اظهار كفر، هيچ ترديدي به خود راه نداده و تلاش پيامبران نيز در هدايت آنان بي اثر بوده، [۴] بلكه آنان تلاش مي‌نمايند تا با صرف هزينه‌هاي هنگفت، مردم را از راه خدا بازدارند. [۵]
۳-۱. گروهي نيز با اين كه واقعا ايمان نياورده اند، ولي براي استفاده از مزاياي اسلام، ادعاي مسلماني مي‌نمايند! خداوند، پيامبر (ص) را خطاب قرار داده و به او فرمان مي‌دهد كه به آنان بگو كه شما ايمان نياورده ايد، بلكه در واقع، گويا تسليم شده ايد و هيچ اثري از ايمان در دل هايتان وجود ندارد! [۶]
۴-۱. و تعدادي از افراد كه با وجود ايمان قلبي، در شرايطي قرار گرفته اند كه نمي‌توانند ايمان خود را ابراز داشته و در نظر بسياري از مردم نيز، به عنوان افرادي كافر شناخته مي‌شوند، اما با اين وجود، خدمات ارزنده اي را به جامعه ديني عرضه مي‌نمايند. مؤمن آل فرعون [۷] كه موجب نجات موساي پيامبر (ع) شد، ابوطالب؛ عموي پيامبر (ص) كه مدافع ايشان در برابر آسيب‌هاي دشمنان بود و عمار ياسر در مقطعي از زندگي خود، از اين گروه به شمار مي‌آيند كه چنين رفتار تقيه آميزي نيز در قرآن مورد تأييد قرار گرفته است. [۸]
با نگاهي به گروه‌هاي فوق، به سادگي مي‌توان دريافت كه ايمان قلبي و يا همان دين، موضوعي نيست كه بتوان آن را با اكراه و اجبار بر ديگران تحميل نموده و در قلب آنان جاي داد و قرآن نيز همين واقعيت موجود را اعلام مي‌نمايد، اما بايد توجه داشت همان خداوندي كه فرموده «لا اكراه في الدين [۹]،» در جاي ديگري بيان نموده كه تنها ديني كه مورد پذيرش خداوند بوده، اسلام است [۱۰] و يا اين كه دين‌هاي ديگر، مورد پذيرش خداوند نيستند. [۱۱] براين اساس، بايد نتيجه گرفت كه هرچند، تنها اين دين اسلام است كه مورد تأييد قرآن قرار گرفته، اما اين واقعيت نيز مورد توجه بوده است كه اعتقاد قلبي به دين، از راه اكراه، امكان پذير نخواهد بود. بنابراين، نمي‌توان گفت كه ما در پذيرش هر ديني، كاملا آزاد بوده و هيچ بازخواستي در اين مورد وجود نخواهد داشت، بلكه بايد تلاش نماييم تا با شناخت دين صحيح، اعتقاد به آن را در قلب خود شكوفا نماييم.
۲. با توجه به آنچه گفته شد، اگر بر اثر جنگ‌ها و يا معاهدات سازش، گروهي از غير مسلمانان در قلمرو كشور اسلامي قرار گيرند، مي‌توان يكي از پنج گزينه ذيل را در ارتباط با آنان اجرا نمود:
۱-۲. آنان را در صورت عدم پذيرش دين اسلام، از دم تيغ گذرانده و از صحنه گيتي حذف نمود!
۲-۲. آنان را مجبور به مهاجرت از وطن خود نموده و آواره سرزمين‌هاي غير اسلامي كرد!
۳-۲. آنان را وادار به پذيرش دين اسلام نمود.
۴-۲. آنان را آزاد گذاشت تا در دين خود باقي مانده و با اين كه از امكانات كشور اسلامي استفاده مي‌نمايند، هيچ تعهد مالي برايشان در نظر نگرفت.
۵-۲. به آنان حق انتخاب داد كه يا اسلام آورده و همانند ساير مسلمانان، تعهدات مالي خود را نسبت به حكومت اسلامي انجام دهند و يا بر دين قبلي خود، باقي مانده و تنها مالياتي؛ آن هم در حد توان مالي خود؛ به دولت اسلامي بپردازند.
گزينه اول و دوم؛ خصوصا در ارتباط با افرادي كه برخورد مسلحانه و خصم آميزي با مسلمانان نداشته اند، ناعادلانه به نظر مي‌رسد كه بايد از آنها چشم پوشي نمود.
با توجه به غير ممكن بودن اكراه آنان در اعتقاد قلبي به اسلام و نيز بي فايده بودن اجبار آنان به اسلام فرمايشي و ظاهري، گزينه سوم نيز قابل اجرا نخواهد بود.
انتخاب گزينه چهارم نيز اگرچه آزادي عمل بسياري را براي اين دسته از غير مسلمانان به دنبال خواهد داشت، اما نوعي اجحاف و بي عدالتي نسبت به مسلمانان قلمداد خواهد شد، چون مسلمانان، از لحاظ شرعي موظف اند كه خمس و زكات اموال خود را پرداخته و علاوه بر آن، در تأمين هزينه‌هاي ديگر حكومت اسلامي، از جمله هزينه‌هاي دفاعي آن مشاركت ورزند و چه بسا مجموع اين هزينه ها، به مراتب بيش از جزيه اي باشد كه براي ديگران در نظر گرفته شده است!
حال اگر ترتيبي اتخاذ شود كه غير مسلمانان بدون آن كه هيچ هزينه اي را متقبل شوند، از همان امكانات درنظر گرفته شده براي مسلمانان برخوردار گردند، و در ضمن از برخي فعاليت ها؛ از جمله شركت مستقيم در جنگ نيز معاف باشند، آيا به نظر شما، عدالت كامل برقرار شده است؟ !
براين اساس، گزينه چهارم نيز چندان مناسب به نظر نرسيده و تنها گزينه پنجم باقي مي‌ماند كه در آن، غير مسلمانان با وجود آن كه اجباري در تغيير دين خود ندارند، اما براي زندگي در جامعه اسلامي و بهره برداري از پشتيباني حكومت و تأمين امنيت و آسايش خود، مالياتي را تحت عنوان «جزيه» پرداخت نمايند كه طبق روايات، مقدار آن نبايد از توانايي‌هاي فرد جزيه دهنده بيشتر باشد. [۱۲] البته اگر به اسلام هم روي آورند، از ماليات معاف نخواهند شد، بلكه موظف اند مطابق با سيستم ديگري؛ مانند خمس و زكات تعهدات خود را به جامعه و حكومت ايفا نمايند.
آيا شما شيوه اي بهتر از اين روش كه هم آزادي اين دسته از افراد را در نظر گرفته و هم با پرداخت ماليات متناسب، پشتيباني حكومت را از آنان به دنبال خواهد داشت، در نظر داريد؟ !
۳. ممكن است پرسش ديگري پديدار شود كه چرا پيامبر (ص) اقدام به جنگ و تصرف مناطق ديگر مي‌نمود تا بعد از آن، غير مسلماناني در قلمرو حكومت اسلامي قرار گرفته و مجبور به انتخاب هايي شوند كه خودشان نمي‌پسندند؟ !
در پاسخ، ابتدا بايد نگاهي به روابط بين المللي موجود در آن دوره داشته باشيم:
با مطالعه تاريخ روابط بين المللي درخواهيم يافت كه جنگ به عنوان اصل پذيرفته شده اي در آن زمان‌ها و حتي سده‌هاي بعد از ظهور اسلام بوده و صلح تنها در حالت‌هاي استثنائي به وجود مي‌آمده است و به عبارتي، حاكميت‌هاي مختلف همواره در حال جنگ با هم بودند. جنگ‌هاي ايران و يونان و ايران و روم را در زمان‌هاي گذشته و جنگ‌هاي خونين اول و دوم جهاني در زمان معاصر را مي‌توان در همين راستا دانست. امروزه نيز هر چند با انعقاد معاهدات مهم و تشكيل سازمان‌هاي بين المللي؛ مانند سازمان ملل متحد ادعا مي‌شود كه اصل در روابط بين المللي بر صلح است، ولي با اين وجود، باز هم جنگ‌هاي بسياري را در صحنه گيتي مشاهده مي‌نماييم!
خداوند در قرآن كريم؛ به عنوان اصلي بنيادين و سرنوشت ساز، مسلمانان را به صلح و همزيستي مسالمت آميز با غير مسلماناني كه ستمي در حقشان روا نداشته اند، فرا خوانده است [۱۳] و حتي در صورت بروز جنگ نيز به مسلمانان و در رأس آنان، به پيامبر (ص) توصيه نموده است كه اگر دشمن، تمايل خود را به آتش بس و صلح نشان داد، شما نيز از ادامه جنگ منصرف شده و با توكل بر خدا، در صدد انعقاد معاهده صلح برآييد. [۱۴] اساسا بايد گفت كه مسلمانان، اين اجازه را از جانب خداوند ندارند كه به غير مسلماناني كه بي طرفي خود را حفظ نموده و در صدد توطئه بر ضد مسلمانان نيستند، آسيبي وارد سازند. [۱۵]
اما تمام اين موارد مانع از آن نيست كه پيامبر (ص) و مسلمانان، اوضاع پيراموني خود را تحت نظر نداشته و در دنيايي كه جنگ و برخورد نظامي، اولين و آخرين سخن بوده، به گوشه اي خزيده و تنها در صدد دفع تهاجمات دشمن برآيند. در اين راستا و در بسياري از موارد، پيامبر (ص) با اطلاع از آمادگي دشمن جهت تهاجم به مسلمانان، پيش دستي نموده و توطئه آنان را در نطفه خفه مي‌نمود. جنگ تبوك كه بزرگ‌ترين لشگركشي پيامبر (ص) به شمار مي‌آيد، نمونه اي از اين موارد است كه بدون خونريزي نيز پايان يافت. بر اين اساس، عملكرد جنگي مسلمانان در آن زمان، حتي با حقوق بين الملل امروز نيز منافاتي نداشته و از مصاديق جنگ هايي بود كه اكنون به نام دفاع پيشگيرانه از آن نام برده مي‌شود. تدافعي بودن بسياري از جنگ‌هاي ديگر پيامبر (ص)؛ مانند احد و خندق؛ نكته اي نيست كه از چشم‌ها پوشيده باشد.
در همين راستا، برخى از نويسندگان، تمام جنگ هاى پيامبر (ص) را؛ هر چند كه در ظاهر، جنبه اي هجومي داشته، مورد بررسي قرار داده و دليل تدافعى بودن يكايك آنها را ذكر نموده اند. [۱۶]
در كلامي از پيامبر اكرم (ص) مشاهده مي‌نماييم كه ايشان مي‌فرمايند: «صلح را تا زمانى كه موجب سستى پايه هاى دين نگردد، مفيدتر از جنگ و خونريزى مى‏ دانم»، [۱۷] و به دليل همين تفكر است كه مهم‌ترين دوره‏اى كه در آن، دين اسلام گسترش پيدا نمود، دوره آتش بسى بوده كه بعد از ماجراى صلح حديبيه بين مسلمانان و كفار قريش به وجود آمده بود. اين دوره تنها دو سال به طول انجاميد، ولى تاريخ نگاران نقل مى‏ نمايند كه افرادى كه در اين دو سال، گرايش به دين اسلام يافته بودند، بيشتر از تمام افرادى بودند كه در مدت بيست سال قبل از اين، يعنى از ابتداى پيدايش دين اسلام تا قبل از اين صلح، مسلمان شده بودند! [۱۸]
حال، اگر با رعايت تمام اصول انساني، محل سكونت غير مسلماناني طي جنگ‌هاي تدافعي و يا حتي طي معاهده اي صلح آميز؛ مانند معاهده پيامبر (ص) با مسيحيان نجران، به قلمرو كشور اسلامي افزوده شود و آنان نيز با استفاده از آزادي موجود در حكومت اسلامي، تصميم به باقي ماندن در دين قبلي خود داشته باشند، ماليات جزيه، عادلانه‌ترين راهي است كه مي‌توان براي چنين اشخاصي در نظر گرفت.


پی نوشت:
[۱] بقره، ۲۵۶.

[۲] البته غير از مستضعفيني كه مباني اسلام برايشان تبيين نشده و از آنها اطلاع چنداني ندارند.
[۳] حجرات، ۱۵، «إنما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا…».
[۴] بقره، ۶، «إن الذين كفروا سواء عليهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون».
[۵] انفال، ۳۶، «إن الذين كفروا ينفقون أموالهم ليصدوا عن سبيل الله…».
[۶] حجرات، ۱۴، «قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لما يدخل الإيمان في قلوبكم».
[۷] غافر، ۲۸، «و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم إيمانه…».
[۸] نحل، ۱۰۶، «إلا من أكره و قلبه مطمئن بالإيمان…».
[۹] بقره، ۲۵۶.
[۱۰] آل عمران، ۱۹، «إن الدين عند الله الإسلام».
[۱۱] آل عمران، ۸۵، «و من يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه…».
[۱۲] كليني، محمد بن يعقوب، كافي، ج ۳، ص ۵۶۶، ح ۱، دار الكتب الإسلامية، تهران، ۱۳۶۵ ش.
[۱۳] ممتحنه، ۸، «لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم أن تبروهم و تقسطوا إليهم إن الله يحب المقسطين».
[۱۴] انفال، ۶۱، «و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله…».
[۱۵] نساء، ۹۱-۹۰، «…فإن اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و ألقوا إليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا…».
[۱۶] عبد الخالق النواوي، العلاقات الدولية و النظم القضائية، ص ۱۰۲- ۹۹، دار الكتاب العربي، بيروت، ۱۹۷۴م.
[۱۷] كافي الدين ابي الحسن الليثي الواسطي، عيون الحكم و المواعظ، ص ۵۰۶، انتشارات دار الحديث، ۱۳۷۶ ش.
[۱۸] سيد محمد حسين فضل الله، الاسلام و منطق القوة، ص ۲۱۱، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، ۱۹۸۷م.
اسلام كوئست
منبع:حج
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: