بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان نفروشید.
عقیق:علىّ بن مغيره - كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام موسى كاظم(ع) مى باشد - حكايت كند: روزى در مِنى و عرفات بوديم كه امام موسى كاظم(ع) در مسير راه به زنى برخورد كرد، كه مشغول گريه و زارى بود؛ و نيز كودكان خردسالش در اطراف او گريان بودند. امام كاظم(ع) به طور ناشناس نزديك رفت و علّت گريه آنها را جويا شد؟ زن اظهار داشت : اى بنده خدا! من داراى فرزندانى خردسال هستم ؛ و تنها سرمايه زندگى براى امرار معاش ما يك گاو بود كه ساعتى قبل مرد؛ به همين جهت ، گريان هستم چون ديگر وسيله امرار معاش نداريم . حضرت فرمود: دوست دارى آن را زنده كنم ؟ زن عرضه داشت : بلى . پس حضرت كنارى رفت و دو ركعت نماز خواند و دست خود را به سوى آسمان بالا برد و لبهاى مبارك خود را حركت داد و زمزمه اى نود، كه من نفهميدم چه دعائى را خواند. پس از آن ، امام عليه السلام از جاى بر خاست و به سمت گاو مرده آمد و با پاى مبارك خود بر پهلوى گاو زد. ناگهان گاو زنده گرديد و بلند شد و سر پا ايستاد، همين كه زن چشمش به گاو افتاد - كه زنده شده است - سراسيمه كنان فرياد كشيد: اين شخص ، عيسى بن مريم است . و چون امام كاظم(ع) داد و فرياد آن زن را شنيد، سريع حركت نمود و خود را در بين جمعيّت پنهان كرد، تا كسى آن حضرت را نشناسد(1) امام کاظم (ع): بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان نفروشید.
پی نوشت: بصائرالدّرجات : ج 6، ب 4، ص 74، إ ثبات الهداة : ج 4، ص 171، ح 1، بحارالا نوار: ج 48، ص 55، منبع:جام 211008