24 آبان 1400 10 ربیع الثانی 1443 - 47 : 05
کد خبر : ۵۲۳۴
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۰
درباره معصومان گفتارها و نوشتارهاي فراواني وجود دارد و با اين همه، هنوز بخش گسترده‌اي از زندگاني آنان ناشناخته مانده است و در منابع موجود هم موارد قابل ترديد فراواني يافت مي‌شود که نمي‌توان به عنوان حقايق بدان‌ها نگريست. اين امر ريشه در پندار محقق و روش او در نيل به حقيقت و منابعي دارد که او به آنها تکيه و اعتماد کرده است. پژوهشگر تاريخ بايد ببيند که منابع او داستاني و خرافي است يا برگرفته از مآخذ کهن و معتبر است.

عقیق: غلامحسین صمیمی در شماره ی 75 فصلنامه ی کوثر نوشت: مقصود اين نوشتار ارائه راه درستِ دست يابي به حقايق و رخدادهاي تاريخي و چگونگي شناخت شخصيت‌هاي برجسته اسلامي، به ويژه رهبران بزرگ شيعي است.

دو آفت

پژوهشگري که در صدد يافتن حقايق تاريخي است، در مسير خود ممکن است دچار دو آفت شود: عوام فريبي، تاريخ زدگي.


الف) عوام‌فريبي

در اينجا عوام‌فريبي؛ يعني در افق ديده عوام جاي گزيدن و با چنين ديدي، به معارف بلند شيعه و سيره و گفتار ائمه(ع) را نگريستن. متأسفانه اين رويکرد از سوي برخي گويندگان بي‌مايه و مدّاحان کم‌دقّت، عموميّت مي‌‌يابد و به مذهب، رنگي احساسي و تهي از دانش و خرد مي‌بخشد. اما همه کساني که به گونه‌اي در ترويج فرهنگ و آموزه‌هاي اسلام و تشيع مي‌کوشند، بايد به اين نکته مهم توجه داشته باشند که مايه اصلي در شناخت ائمه(ع)، مطالعه سخنان حکيمانه و پژوهش در زندگي آن بزرگواران، با تکيه بر مآخذ تاريخي و روايي معتبر است و بزرگ‌ترين عامل در تحريف چهره امامان پاک شيعه، که بيش از هر چيز مؤثر است، نقل سخنان بي‌مايه و فاقد ارزش تاريخي و ناآگاهي از منابع نخست شيعي است.


ب) تاريخ زدگي

در اين روش محقق همه چيز را صرفاً از جنبه تاريخ مي‌بيند و به حقايق نيز، از منظر نگاشته‌هاي تاريخي مي‌نگرد تا گرفتار کج‌روي و دروغ پردازي نگردد. بي‌شک استناد به مآخذ کهن تاريخي، ارزشي ويژه دارد و توجه به چنين منابعي بر هر گوينده و نويسنده‌اي بايسته است، با اين همه، نمي‌توان شناخت حقايق را تنها به خوشه‌ چيني در بستر تاريخ منحصر کرد و ساده‌لوحانه به تاريخ نگريست.

ماهيّت تاريخ

تاريخ تصويري است از زندگي و تمّدن اقوام گذشته که اصل آن اکنون نه در دست ماست و نه در حيطه تجربه ما؛ هر چند آثارش بر زيستن و آداب و رسوم و رفتار ما نيز جاري است که بدان، بر خود مي‌باليم و يا از آن ننگ داريم و گريزانيم، اما هر دو روي تاريخ عبرت آموز است و نقشي کليدي در سعادت يا شقاوت و پيشرفت يا انحطاط فرهنگي ما ايفا مي‌کند.

تاريخ در خدمت فاتحان

معروف است که تاريخ را قوم غالب مي‌نويسد، نه قوم مغلوب. گروه غالب است که حکومت مي‌کند و از زر و زور و تزوير برخوردار است و با هر يک از اينها به تنهايي مي‌توان مردم را دور خود گرد آورد و هر چند به ظاهر براي خود وجهه‌ و آبرو و مقبوليتي فراهم ساخت. قوم مغلوب بهره‌اي جز ضعف و تهي‌دستي ندارد و در نتيجه توان دفاع از حقوق سياسي و اجتماعي و اقتصادي و اخلاقي، و حتّي عِرض و آبروي خويش را ندارد و بدين گونه بسياري از فضايل آن ناديده انگاشته مي‌شود و گروه پيروز با بهره‌گيري از ترفند‌هاي تبليغاتي، واقعيات را معکوس مي‌نمايد. در اين زمينه دستگاه‌هاي تبليغاتي، به ويژه گويندگان، نويسندگان، تاريخ‌نگاران، در مقبوليّت افراد و زشت يا زيبا جلوه دادن چهره‌ها نقشي کليدي دارند.

دوستي‌ها و دشمني‌ها

«توين بي»، مورخ معروف مغرب که تخصّص ويژه‌اش در تاريخ يونان باستان است، معتقد است که از راه نوشته‌هاي تاريخي نمي‌توان به حقايق دست يافت واز اين رو، خود با استناد بر نقوش تاريخي و حفّاري، به شناخت تمدن‌ها و تاريخ مي‌رود. او مي‌گويد:

«در قرن نوزدهم که انگليسي‌ها قدرتمند بودند، تلاش داشتند تا از طريق مورخان، خود را حامي ستمديدگان شمرند؛ هر چند که در ظاهر و باطن روش اشراف منشي داشتند ... ]به عنوان نمونه[ اين تاريخ ]يونان باستان[ سراسر از ديد آتني‌ها نوشته شده است و مورخان امروزي هم از ديدگاه آتني‌ها درباره آنچه روي داده است، قلم‌فرسايي مي‌کنند؛ در صورتي که اگر از طرف مقابل نوشته‌اي درباره آنچه روي داده است، داشتيم، حکايت بسيار متفاوت بود».[1]

البته آثار بسيار ناقص و ناچيزي هم وجود دارد که رويکرد گزينشي و يک طرفه ندارد، ولي با اين گونه گزارش‌ها نمي‌توان به واقعيات پي‌برد، و اگر هم در برخي موارد آن هم به صورت بسيار جزئي از مناقب گروه غير فاتح ديده مي‌شود، اين نيز مرهون افرادي از اردوي پيروز است که جسته و گريخته مطالبي را نقل کرده‌اند. در روند تاريخ اسلام نيز پس از رحلت غم‌بار رسول گرامي اسلام، حب و بغض‌هاي فراواني، فرصت جولان يافتند و بافت گروهي و قبيله‌اي مسلمانان نخستين نيز بر دامنه تحريف‌ها و معکوس‌ جلوه دادن تاريخ افزود.

راويان سيره و تاريخ

مورخان مسلمان اتفاق نظر دارند که قانون منع نقل حديث، از دوران خليفه دوم به اجرا درآمد و تا پايان سده نخست هجري ادامه يافت و سپس به دستور عمر بن عبدالعزيز اين ممنوعيّت برداشته شد. از اين دوره، نخستين راويان به صورت رسمي کار خود را آغاز کردند؛ افرادي چون سعيد بن مسيّب (م94ق)، عبدالله بن کعب(م97 ق)، ابان بن عثمان بن عثمان (م 96ق)، قاسم بن ابي بکر (م 107ق)، عاصم بن عمر بن قتاده (م 120ق)، محمد بن شهاب زهري (م 124ق)، عروة بن زبير (م94ق)، هشام بن عروة بن زبير (م 121ق)، شعبي (م 103ق)، شُرحبيل بن سعد (م 123ق)، يعقوب بن عتبه (م128ق)، عبدالله بن ابي بکر بن حزم (م130ق)، موسي بن عُقَبه (م 141ق) و برخي ديگر.

شهرت اين افراد بيشتر در نقل احاديث است، امّا به نظر مي‌رسد برخي از اينان در نگارش سيره نيز موفق بوده‌اند؛ افرادي مانند عروة بن زبير که واقدي از او با عنوان نخستين سيره نويس نام مي‌برد.[2]

آثار اين افراد نقشي تعيين‌کننده و کليدي در گرايش فکري سيره نويسان و مورخان دارد و در واقع نگارش سيره و تاريخ بر پايه روايت اينان شکل مي‌گيرد.

1. ابن اسحاق

نخستين سيره جامع که در زمينه زندگاني رسول گرامي اسلام نگارش شد، کتاب المغازي، از محمّد بن اسحاق (م151ق) است. او از مواليان عرب و فارسي ـ عراقي است و در مدينه رشد يافت. گرايش به شيخين در همه محدثان مدني به چشم مي‌آيد؛ به ويژه محمّد بن اسحاق در «المغازي» بيشتر بر نقل عروة بن زبير تکيه کرده که در نهايت به عايشه برمي‌گردد. با اين همه، چون در «المغازي» اشاراتي اندک به فضايل اهل بيت يافت مي‌شود، از سوي برخي متهم به تشيّع شده و ابن هشام به بهانه اينکه بسياري از نقل‌هاي وي مربوط به سيره نيست، کتاب ابن اسحاق را تلخيص و بدين گونه بسياري از روايات از جمله روايت مربوط به آيه )انذر عشيرتک الأقربين( را حذف کرده است. اين در حالي است که بر سراسر کتاب المغازي ، گرايش شديد به خلفا و به ويژه شيخين سايه‌ افکنده و اگر هم ابن اسحاق چند روايتي از امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) مي‌آورد، باز از طريق زهري است.[3]

2. محمد بن عمر واقدي

تخصّص ويژه‌ واقدي ( م 207ق) در مغازي و فتوحات است. وي در دولت مأمون به قضاوت مي‌پرداخت و از بعد فکري، عثماني مذهب بود. بيشترين بهره او از زهري است. او کسي است که همراه هفت تن ديگر نزد مأمون مي‌رود و به «مخلوق بودن» قرآن کريم اعتراف مي‌کند.[4]

3. ابن شهاب زُهري

او نخستين محدثي است که پس از صدور فرمان کتابت حديث از سوي عمر بن عبدالعزيز (م101ق)، به نگاشتن حديث پرداخت. او چهل سال بين مدينه و شام مسافرت کرد و از مروجان سيره و حديث در شام، و خدمتگزار دولت اموي و شاگرد عروة بن زبير بود و بيشتر از او بهره برد. وي به سال 51 ق هجري در مدينه زاده شد و به سال 124 از دنيا رفت.[5]

4و5. عروة بن زبير و پسرش

عروة بن زبير و پسرش هشام بن عروه، از نخستين محدثان هستند. عروة بن زبير، پسر خواهر عايشه است که غالباً سند روايات او و شاگردانش به عايشه مي‌رسد. دشمني خاندان زبير با بني هاشم و به ويژه اهل بيت: روشن است. اين حقد و کينه چنان بود که عبدالله بن زبير، کلمه آل محمد را از صلوات برداشت و صلوات را چنان که اکنون بين اهل تسنّن رايج است، براي نخستين بار در خطبه جمعه بر زبان جاري کرد و در پاسخ به اعتراض مردم گفت: پيامبر، خاندان بدي دارد و چون نامشان مي‌بري، گردن بر مي‌کشند و مغرور مي‌شوند.[6]

اگر بتوان از کينه کهنه و دشمن ديرينه اين جريان در برابر بني‌هاشم و به ويژه علي(ع) و فرزندانش چشم پوشيد، بي‌شک بر راوي و سيره‌نگاري که حيات دنيوي او در گرو گرايش سياسي و زندگي درباري است، نمي‌توان اعتماد زيادي داشت و سخن وي را پذيرفت.

6. ابان بن عفّان

ابان از محدّثان سده نخست است و تخصّص او در سيره و مغازي رسول خدا(ص) است. او مريد و مزدور بني‌اميه بود. در سال 75 ق از سوي عبدالملک مروان به حکومت مدينه دست يافت. روايات فراواني از او در کتب سيره است و ابن اسحاق نيز در سيره خود احاديثي چند، از او نقل کرده است.[7]

7. شعبي

عامر بن شراحيل هَمْداني حميري، معروف به شعبي، تنها محدث غير مدني است. او در کوفه زاده شد. نخست گرايش شيعي داشت، ولي با روي کار آمدن زبيريان بدانان پيوست و در دربار مصعب پسر زبير، در فضل و ستايش خاندان زبير، به ساخت و نقل حديث پرداخت.[8] پس از برافتادن زبيريان و قدرت يافتن عبدالملک مروان، نزد حجاج رفت و براي کسب رضايت وي، جعل حديث کرد.[9]

او نقشي کليدي در تخريب چهره‌هاي شيعي داشته است.

سندهاي پوشالي

روايات رسيده از اين افراد و برخي چون اينان است که سند اصلي سيره‌نويسي در قرون نخستين هجري قرار مي‌گيرد و رفته‌رفته جريان سيره نگاري قوت مي‌يابد. بيشتر مطالب ابن اسحاق و واقدي، منابع اصلي براي سيره پس از آنان به شمار مي‌رود و همين قاعده در بخش تاريخ و تراجم نيز جاري است. منابعي چون: انساب الاشراف، الأخبار الطوال، الفتوح، التّنبيه و الأشراف، مروج الذهب، تاريخ يعقوبي، تاريخ طبري، طبقات الکبري و فتوح البلدان، که مأخذ اصلي تاريخ اسلام‌اند، از چنين افرادي مطالب خود را اخذ کرده‌اند. مدايني مي‌نويسد:

«ابن شهاب زهري به من گفت: آن گاه که خالد بن عبدالله قُسري (حاکم اموي) بر عراق حکومت مي‌کرد، از من خواست تا در انساب عرب برايش کتابي بنويسم. گفتم: درباره اخبار علي بن ابي‌طالب(ع) چه کنم؟ آيا درباره آن بنويسم؟ گفت: نه، مگر به گونه‌اي باشد که او را در قعر جهنّم بنماياند».[10]

اين خبر به خوبي نشان مي‌دهد که امويان چگونه بر اساس معيارهاي فکري سفارش تأليف کتاب مي‌دادند و حتي در موضوع انساب نيز در پي‌ مذمت اميرمؤمنان(ع) بودند.

پيداست آثار و روايات چنين محدثي که براي خشنود ساختن امويان مي‌نويسد، در منحرف کردن سير تاريخ نقشي ويژه دارد. بني‌‌اميه در سالياني که به نام اسلام بر سرزمين‌هاي اسلامي فرمان مي‌راندند، بسياري از صحابه رسول خدا(ص) را به انزوا و سکوت کشاندند و تنها به آن دسته از صحابه و تابعان اجازه بيان حديث دادند که بر اساس مقاصد آنان بگويند و بنويسند. با اين شيوه بود  که هسته‌هاي اوليّه تدوين سيره و حديث شکل گرفت. اينجاست که حقيقت رخ مي‌نمايد و واقعيتي که در جامعه اموي به چشم مي‌آيد، نشان از جامعه‌اي اشرافي دارد با معيارهاي طبقاتي که عدالت اسلامي و حتي واژه اسلام، در شعار و آن هم در راه منويات حکومت به کار مي‌رود. امويان نه تنها بني‌هاشم و خاندان رسول خدا(ص) را دشمن مي‌داشتند، بلکه از انصار نيز که در اسلام سابقه و فضيلتي داشتند، ناخشنود بودند.

به گفته زبير بن بکّار، که خود از نخستين سيره‌نگاران است: سليمان عبدالملک در دوران ولايتعهدي خود به مدينه مي‌آيد و پس از ديدار با برخي شخصيت‌هاي علمي و سياسي ، علاقه ضمني به نگاشتن سيره رسول خدا(ص) نشان مي‌دهد. اَبان بن عثمان سيره‌اي را که پيشترها نگاشته و پنهان داشته است، به سليمان مي‌دهد. سليمان از محتواي آن آگاه مي‌شود. او گزارشي را که درباره حضور انصار در بيعت عقبه است، نمي‌پسندد و از اينکه نام پدرش مروان را در صف مشرکان مخالف پيامبر مي‌بيند، ناراحت مي‌شود و مي‌گويد: او از چنين فضيلتي که به انصار نسبت داده مي‌شود، بي‌اطلاع است! بنابراين سيره را در آتش مي‌سوزاند و به پدرش عبدالملک بن مروان گزارش مي‌دهد. عبدالملک نيز کار فرزند را مي‌ستايد و مي‌گويد از کتابي که در آن از برتري ما سخن نيست، بي‌نياز است.[11]

بهره تاريخ نگار

حوادث گذشته را امروز نه مي‌توان ديد و نه در دايره تجربه ماست و آگاهي از آن، يا از راه آثار به جاي مانده از آن روزگار است و يا از راه روايات و نوشته‌هاي شاهدان و تاريخ نويسان. در روايات نيز البته فرق است ميان روايت شاهد عيني يا معاصر واقعه، با روايت کسي که بعدها در باب آن واقعه چيزهايي شنيده است. وقتي روايت کسي که ديروز قضيه‌اي ديده و امروز نقل مي‌کند، تفاوت وجود داشته باشد، چگونه در نقل ديگران از آن واقعه، تفاوت و تحريف نباشد و تازه‌ همان روايت صِرف نيز ممکن است با اغراضي همراه باشد.[12]

البته اگر ثابت شود که راوي وابسته به دسته‌اي خاص است، باز هم گزارش‌هاي او مي‌تواند ارزشي نسبي داشته باشد. گاه گزارشگران تاريخ هوادار جرياني بوده‌اند و گاهي هم پاي بهره‌اي براي مورخ در ميان بوده است؛ و گاهي نيز احتمال تقيّه مي‌رود. گزارش‌هاي مربوط به تاريخ اسلام نيز خالي از اين زمينه‌ها نيست. مورخان و محدثان مسلمان، چنان که اشارت رفت، غالباً منصب‌دار و از مهره‌هاي فرهنگي حاکمان اموي و عباسي بودند و بديهي است که در هر چه به سود خاندان پيغمبر(ص) بود، دست مي‌بردند و يا از قلم مي‌انداختند و هر چه هم به سود خود و اربابان خود مي‌ديدند، به صد وصف مي‌آراستند و به هزار اقليم مي‌رساندند.

پس با ديد تاريخي صِرف نمي‌توان به حقيقت رسيد؛ چرا که دستمايه چنين محققي در دست يازيدن به حقايق، برگرفته از تعصب‌هاي قومي و قبيله‌اي و دسته‌بندي‌هاي سياسي و بهره‌بري‌هاي مادي و شهواني است که با شيوه‌اي جانب‌دارانه به گزارش‌هاي تاريخي پرداخته و بديهي است که با چنين رويکردي نمي‌توان به حقايق دست يافت. پس چاره چيست و راه درست کدام است؟

مسير درست

به نظر مي‌رسد برترين مسير براي دوري از خطا و رسيدن به هدف، مسير مياني است که نه به تاريخ‌زدگي بينجامد و نه به خرافه‌گويي، نه چنان که جز بر پايه متون تاريخي و روايي سخن نگويدو معيار رسيدن به شناخت را، تنها با تکيه بر روايات تاريخي تعريف کند و نه به داستان سرايي و گزافه‌گويي و خرافه‌پراکني چنگ آويزد. يکي از محققان معاصر مي‌گويد:

«در پذيرفتن روايت‌هاي تاريخي قرن اوّل و دوم هجري بايد ترديد کرد، مگر آنجا که قرينه‌هاي قطعي يا اطمينان بخشي آن را تأييد کند؛ زيرا در آن سال‌ها، مانند هر عصر، تهمت و افترا کاري رايج و جعل حديث يا تخليط و تدليس در متن آن وسيله‌اي مؤثر براي پيشبرد کارها بوده است».[13]

بهترين مسير براي نيل به حقيقت چه در باب وقايع و رخدادهاي تاريخي و چه در شناخت شخصيت‌هاي شيعي و به ويژه پيشوايان پاک، راهي است پيوسته به منابعِ کهنِ تاريخي و روايي و آميخته به قراين قطعي و اطمينان بخش، همراه با قرينه‌هاي عقلي و اجتماعي و روان‌شناختي افراد. آن گاه شايد بتوان به گوشه‌اي از حقايق مدفون در پهن‌دشت تاريخ پي‌برد و به گوشه‌اي از ابعاد گوناگون شخصيت‌ بزرگان دين دست يافت.


پي‌نوشت‌ها:
1 . مورخ و تاريخ، آرنوندتوين بي، ص22، شرکت سهامي انتشارات خوارزمي، 1375ش.
2 . الفهرست، ابن نديم، ص98، دارالمعرفه، 1357ش.
3 . تاريخ التراث العربي، فؤاد سزگين، ج1، ص92، کتابخانه آيت الله مرعشي، قم 1412ق.
4 . طبري، ج8، ص43، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1403؛ البداية و النهاية، اسماعيل بن کثير الدمشقي، ج90، ص302، مؤسسه التاريخ العربي، 1413/ 1993م.
5 . تاريخ التراث العربي، ج1، ص70؛ سير اعلام النبلاء، الذهبي، ج5، ص327، موسسة الرسالة، 1414ق.
6 . مروج الذهب، مسعودي، ج3، ص90 و 91، مؤسسه اعلمي، بيروت، 1421/ 2000؛ تاريخ يعقوبي، ترجمه: محمد ابراهيم آيتي، ج2، ص204، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1374ش.
7 . تذکرة الحفّاظ، سبط ابن جوزي، ج1، ص1730، دارالمعرفه، 1357ق.
8 . البداية و النهاية، ابن کثير الدمشقي، ج8، ص353، موسسة التاريخ العربي، 1413ق.
9 . سير اعلام النبلاء، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، ج4، ص314، موسسة الرّسالة، 1413/ 1993م.
10 . الأغاني، ابوالفرج اصفهاني، ج22، ص15، المؤسسه المصريّه، 1963م.
11 . الموفقيات، زبير بن بکّار، ص 228، مؤسسة الرّسالة، 1412ق.
12 . تاريخ در ترازو، دکتر عبدالحسين زرين کوب، ص 141، انتشارات اميرکبير، 1356ش.
13 . تاريخ تحليلي اسلام، دکتر سيد جعفر شهيدي، ص 174، اميرکبير، 1374ش.


منبع: شفقنا
211007

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: