امام هادى(ع) ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهادت رسید.
عقیق: مقام امامت، بعد از امام جواد(ع) به پسرشان ابوالحسن، امام على بن محمّد(ع) رسید؛ زیرا همه خصلتهاى امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضایل و مناقب بود و هیچ كس جز او نبود كه مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش امام جواد(ع) با تصریح و با اشاره، امامت و جانشینى آن حضرت را بعد از خودش بیان فرمود. امام هادى(ع) در روستایى به نام "صریّا " نزدیك مدینه در نیمه ماه ذیحجّه سال 213 هجرى، چشم به این جهان گشود و در "سامرّا " در سوم ماه رجب در سال 254 هجرى در حالى كه 41 سال و چند ماه از عمرش مىگذشت، چشم از جهان فروبست و به شهادت رسید و پیکر مطهّرش در همان خانهاى كه سكونت داشت، به خاك سپرده شد. متوكّل (دهمین خلیفه عبّاسى) آن حضرت را به وسیله "یحیى بن هرثمة بن اعین" از مدینه به شهر "سامرا " احضاركرد و آن حضرت در سامرا سكونت نمود تا به شهادت رسید. مدّت امامت آن حضرت 33سال بود. مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربیه" نام داشت كه از زنان فاضله عصر خود بود و بسیار روزه مستحبى مى گرفت . امام هادى(ع) در وصف مادر گرامى خویش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است . شیطان به او نزدیك نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است . نام امام دهم ،"على" و كنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نیز گفته شده است) . مشهورترین القاب ایشان "هادى" و "نقى" است . از آنجا كه ایشان و فرزندشان امام حسن عسكرى(ع) در محلهاى از سامرا به نام "عسكر" (یعنى لشكر و سپاه) سكونت داشتند (و در حقیقت تحت نظر بودند)، به آن دو بزرگوار لقب "عسكرى" نیز داده بودند . دو نمونه از فضایل و دلایل امامت حضرت هادى(ع) 1- «اسماعیل بن مهران» میگوید: هنگامى كه بار اوّل، امام جواد(ع) از مدینه به سوى بغداد مىرفت، هنگام خروج، به او عرض كردم: فدایت گردم! من در مورد این سفر تو ترسان و نگرانم، امر امامت بعد از تو از آن كیست؟ آن حضرت خندان به من توجّه كرد و فرمود: "آن كه تو گمان كردهاى (شهادت) در این سال رخ نمىدهد. " هنگامى كه معتصم عباسى (هشتمین طاغوت عباسى) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، هنگام خروج آن حضرت از مدینه به حضورش شتافتم و عرض كردم: فدایت گردم! تو مىروى، بعد از تو به چه كسى مراجعه كنیم؟ (امامِ بعد از تو كیست؟) آن بزرگوار گریه كرد به طورى كه محاسنش از اشك چشمش، تَر شد، سپس به من رو كرد و فرمود: در این سفر، نگرانى و خطر وجود دارد «اَلاَْمْرُ مِنْ بَعْدِى اِلى ابْنِى عَلِی؛ مقام امامت بعد از من با پسرم على (امام هادى(ع) است. 2 - " خیرانى" مىگوید پدرم مىگفت: من ملازم و خدمتكار خانه امام جواد علیه السلام بودم كه آن حضرت مرا بر آن گماشته بود، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى (از شیعیان) هر شب هنگام سحر نزد من مىآمد تا حال امام جواد(ع) را كه بیمار و بسترى بود، بپرسد و گاهى "خادم مخصوص" حضرت جواد(ع) كه بین او و (پدر) خیرانى رابطه برقرار بود و پیام (خصوصى) امام جواد(ع) را براى او مىآورد و پیام او را نزد امام جواد(ع) مىبرد، نزد (پدر) خیرانى مىآمد، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى بلند مىشد و مىرفت و آن خادم مخصوص، با (پدر) خیرانى خلوت مىكرد (و بین آنان به طور خصوصى، سخنانى ردّ و بدل مىشد). پدر خیرانى مىگوید: یك شب آن خادم مخصوص، از حضور امام جواد(ع) بیرون آمد و احمد بن محمد بن عیسى (طبق معمول) برخاست و چند قدم رفت و خادم مخصوص با من خلوت كرد و با من همسخن شد، احمد كمى بازگشت و نزدیك ما ایستاد به طورى كه سخن ما را مىشنید، خادم مخصوص به من گفت آقایت (امام جواد) سلام مىرساند و مى فرماید: «اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ... ؛ من از دنیا مىروم و امر امامت به فرزندم على انتقال مىیابد و او بعد از من، همان حق را بر شما دارد كه من بعد از پدرم، آن حق را بر شما داشتم. » شهادت امام هادی(ع) سپس خادم مخصوص رفت و احمد بن محمّد اشعرى، نزد من آمد و گفت: خادم مخصوص به تو چه گفت؟ گفتم: خیر است . گفت: " آنچه را به تو گفت، من شنیدم" و شنیده خود را براى من بازگو كرد. به احمد گفتم: خداوند این كارى كه انجام دادى (سخن مخفى ما را شنیدى) بر تو حرام كرده و فرموده است: (وَلا تَجَسَّسُوا ...؛ تجسّس نكنید .) اینك كه (مرتكب حرام شدى و) سخن (مخفى خادم مخصوص) را شنیدى، آن را براى گواهى دادن در خاطرهات نگهدار، شاید ما روزى احتیاج به این گواهى پیدا كردیم و حتما از فاش ساختن آن بپرهیز تا وقتش فرا رسد. پدر خیرانى در ادامه سخن مىگوید: وقتى كه صبح شد، آنچه را خادم مخصوص به من گفته بود (در مورد امامت حضرت هادى) در ده نسخه نوشتم و آنها را مُهر كردم و به ده نفر از بزرگان اصحاب و شیعیان دادم و به آنان گفتم: "اگر قبل از آن كه این نسخهها را از شما بخواهم، مرگ به سراغم آمد، شما آنها را باز كنید و بخوانید و مطابق آن عمل نمایید." هنگامى كه امام جواد(ع) از دنیا رفت، از خانهام بیرون نیامدم تا این كه مطّلع شدم كه بزرگان شیعه در منزل "محمّد بن فرج " به گرد هم آمدهاند و درباره مساله امامت گفتگو مىكنند و محمّد بن فرج براى من نامهاى نوشت و در آن نامه مرا از اجتماع بزرگان شیعه در نزدش آگاه كرده و یادآورى كرده بود كه اگر خطر فاش شدن در كار نبود، با هم نزد تو مىآمدیم و دوست دارم كه سوار بر مركب شوى و خود را به من برسانى . پدر خیرانى مىگوید: سوار بر مركب شدم و خود را به خانه "محمّد بن فرج" رساندم، دیدم بزرگان شیعه در نزد او اجتماع كردهاند، درباره امامت "امام هادى" با آنان گفتگو كردم، دیدم اكثر آنان در این باره در شك و تردید هستند، به آن ده نفر كه نسخهها را به آنان داده بودم و در مجلس حاضر بودند، گفتم : آن نسخهها را بیرون بیاورید. نسخهها را بیرون آوردند. گفتم: همین مطلبى را كه در این نسخهها نوشته شده، من به آن مامور هستم و گواهى مىدهم . بعضى از حاضران گفتند: ما مایل بودیم گواه دیگرى با تو وجود داشت تا گواهى تو را تأكید و محكمتر مىكرد. به آنان گفتم: خداوند، خواسته شما را برآورده كرده، این ابوجعفر اشعرى (احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى) است كه در اینجا حاضر است گواهى مىدهد كه این سخن مذكور در نسخهها را (از خادم مخصوص) شنیده است . حاضران، متوجّه احمد اشعرى شدند، از او خواستند گواهى دهد، ولى از گواهى دادن امتناع نمود. پدر خیرانى در ادامه سخن مىگوید: من احمد اشعرى را به "مباهله" دعوت كردم، او از شركت در مباهله ترسید و گواهى داد كه آن سخن را شنیده است و گفت: من گواهى مىدهم، ولى مىخواستم این افتخار به یك فرد عرب برسد نه به من كه از عجم هستم، اما چون پاى مباهله به پیش آمد، دیگر راهى براى كتمان گواهى نمانده است، آنگاه همه حاضران در آن مجلس به امامت حضرت هادى علیه السلام اعتقاد پیدا كردند و رفتند. روایات در این خصوص بسیار زیاد است و ذكر آنها به طول مىانجامد. این که مهم است این كه همه شیعیان بر امامت امام هادى(ع) اتفاق راى دارند و در آن عصر، كسى در برابر او ادّعاى امامت نكرد تا موضوع امامت را در دست انداز شبهه قرار دهد، و ما را از نقل نصوص دیگر به طور مشروح در مورد امامت آن حضرت ، بى نیاز مىسازد. بین امام هادى(ع) و متوكّل در سامرا، ماجراها و سرگذشتهاى بسیار رخ داد كه هر كدام نشانه آشكارى بر امامت آن حضرت بود که به همین مقدار کفایت میکنیم. امام هادى(ع) ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهادت رسید. پی نوشت ها: کتاب گوشهای از زندگانی امام هادی علیه السلام، زیر نظر سید محمدرضا آقامیری كتاب نگاهى بر زندگى دوازده امام علیهم السّلام، اثر علامه حلّى، ترجمه محمد محمدى اشتهاردی . منبع:جام 211008