ايمان واقعيتى غير از علم و يقين دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سر زند.
عقیق:چرا با آنكه خيلي ها علم به بد بودن ارتكاب گناه دارند ولي باز هم به آن دست مي زنند؟ پاسخ: سرّ اينكه انساني علم به چيزي دارد ولي, ملتزم به آن نمي شود و دل به آن نمي دهد اين است كه ايمان در قلب او رسوخ نكرده و دل او درگرو چيز و جاي ديگري است . اصولاً علم و ايمان دو مقوله است و كاركرد هاي جداگانه اي دارند و عمل مذهبي به مقتضاي ايمان يقيني است. ايمان مرحله اي است كه انسان به دانسته هاي خود يقين مي كند و عمل و رفتارش از روي يقين است. تخلف از علم آسان است، ولي تخلف از يقين و باور قلبي آسان نيست. بسياري از كساني كه سيگار مي كشند، مي دانند كه برايشان مضر است، ولي يقين ندارند كه ممكن است همين سيگار باعث مرگ آنان شود. اگر يقين داشته باشند كه اگر سيگار بكشند، مي ميرند، اين كار را نخواهند كرد. علم به قواي ادراكي ما مربوط مي شود كه موضوع و محمول قضايا را با هم مي سنجد و رابطه آن دو را كشف مي كند و ربطي به دل ندارد. ايمان كار دل است. كار دل پس از كار ذهن و تحصيل علم, شروع مي شود كه تصميم بگيرد به اين معلوم ذهن ملتزم گردد. امّا انسان هنگامي مي تواند, چنين تصميمي بگيرد كه دلش در اختيار او باشد؛ چرا كه بعضي از انسانها قبل از اينكه علم پيدا كنند, دلشان در جاي ديگر گرو رفته است و اين سخني است مورد تأييد خداي متعال كه مي گويد: «اِنَّ في ذلِكَ لَذِكْري لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» ؛ «حقاً در اين (هلاك پيشينيان) يادآوري هست براي آن كس كه داراي دل باشد». (سوره ق / آيه 37) چون بعضي ها دلي برايشان نمانده است و قبل از آنكه ايمان بياورند دل را به چيزهاي ديگري داده اند كه قبل از معرفت حقّ برايشان مطرح بوده است چيزهايي از لذايذ حيواني و خواسته هاي غرايز كه دل انسان با آنها انس گرفته است. و بر اين اساس علم آنان به خاطر اينكه با ايمان همراه نيست نمي تواند آنها را از ارتكاب گناه و معصيت بازدارد. قرآن كريم در باره بني اسرائيل مي فرمايد : وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (نمل- 14) ؛ و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند در حالى كه در دل به آن يقين داشتند. از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه ايمان واقعيتى غير از علم و يقين دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سر زند. و به تعبير ديگر حقيقت ايمان تسليم در ظاهر و باطن در برابر حق است، بنا بر اين اگر انسان به چيزى يقين دارد اما در باطن يا ظاهر تسليم در مقابل آن نيست ايمان ندارد، بلكه داراى كفر جحودى است، و اين مطلبى است دامنه دار كه فعلا با همين اشاره از آن مى گذريم. لذا در حديثى از امام صادق ع مى خوانيم كه ضمن برشمردن اقسام پنجگانه كفر يكى از اقسام آن را كفر جحود مى شمرد، و يكى از شعبه هاى جحود را چنين بيان مى فرمايد: هو ان يجحد الجاحد و هو يعلم انه حق قد استقر عنده: آن عبارت از چيزى است كه انسان آن را انكار كند در حالى كه مى داند حق است و نزد او ثابت است سپس به آيه مورد بحث استشهاد مى كند . قابل توجه اينكه قرآن انگيزه انكار فرعونيان را دو چيز مى شمرد: يكى ظلم و ديگرى برترى جويى. ممكن است ظلم اشاره به غصب حقوق ديگران باشد، و برترى جويى اشاره به تفوق طلبى آنها نسبت به بنى اسرائيل، يعنى آنها مى ديدند اگر در برابر آيات و معجزات موسى سر تسليم فرود آورند هم منافع نامشروعشان به خطر مى افتد، و هم بايد همرديف بردگانشان بنى اسرائيل قرار گيرند، و هيچ يك از اين دو براى آنها قابل تحمل نبود.تفسير نمونه، ج 15، ص: 413 حقيقت اين است كه ايمان, به عنوان عامل جلوگيري از گناه و رذايل اخلاقي، پذيرش و التزام عملي به آن, اختياري انسان است و جبراً مترتّب بر علم نخواهد شد و علم شرط كافي و علّت تامه ايمان نيست. شايد برخي به حقانيت امري علم پيدا كنند اما به دلايلي چون مسائل و موقعيت هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي يا روحيه هاي خاص فردي چون تكبر، از علم خود صرف نظر كند و از حق و حقيقت دوري مي كند. بسياري از مقابله ها و مخالفت ها با حق، نه به دليل جهل علمي است بلكه به دليل شهوت عملي است. چنان كه شيطان حق را مي شناسد اما به دليل روحيه استكباري خود حاضر به قبول آن نيست. بسياري از مخالفان پيامبران و ائمه نيز مي دانستند كه آنها بر حقند. اما به دليلي كه گفتيم حاضر به پذيرش حق نشدند. اصولا جهل علمي را با علم واستدلال و برهان مي توان برطرف كند و آنچه باعث انكار حقايق متعالي مي شود. شهوات و نفسانيت و ضعف ايمان است كه حق را مي پوشاند وگرنه جهل و ناداني را چاره است . منبع:پرسمان 211008