حقیقت
ایمان چیست و چگونه میتوان درباره تحقق، میزان و درجه ایمان خود و دیگران
قضاوت کرد؟ نویسنده در این مطلب بر آن است تا به این پرسشها براساس
آموزههای وحیانی اسلام پاسخ دهد. حقیقت ایمان و مراتب آن اگر کسی
مدعی چیزی شد میبایست وجود و آثار و نشانههای آن را اثبات کند. وقتی
گروهی از اعراب مدعی ایمان شدند خداوند به آنان گفت که شما تنها اسلام
زبانی آوردهاید و تا رسیدن به ایمان باید راهی بس طولانی پیموده شود: قالت
الأعراب آمنا قل لم نومنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الایمان فی
قلوبکم و ان تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من أعمالکم شیئا ان الله غفور
رحیم؛ بادیهنشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید، لیکن
بگوئید: اسلام آوردیم. و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است و اگر خدا و
پیامبر او را فرمان برید از ارزش کردههایتان چیزی کم نمیکند. خدا
آمرزنده مهربان است.» (حجرات، آیه14) امیرمؤمنان علی(ع) در تعریف ایمان
شرایطی را مطرح میکند که تا پیش از تحقق آن نمیتوان سخن از وجود ایمان در
قلب گفت. ایشان میفرماید: قال الله تعالی: الایمان؛ معرفه بالقلب و اقرار
باللسان و عمل بالأرکان؛ خداوند تعالی فرموده است: ایمان معرفت و شناخت
قلبی و اقرار زبانی و عمل بدنی است. (نهجالبلاغه، حکمت 227) از نظر
قرآن ایمان با اموری از جمله عمل آمیخته است و حتی به نظر میرسد که خود
ایمان مصداقی از مصادیق عمل صالح باشد؛ زیرا برای تحقق ایمان مراحلی باید
طی شود. برای تحقق ایمان افزون بر یقین و تصدیق ذهنی و عقلی که از وظایف
عقل نظری است، میبایست تصدیق قلبی و عزم ارادی تحقق یابد؛ از اینرو
بسیاری از مردم به حقیقتی جزم پیدا میکنند، ولی قلب، آن را نمیپذیرد و
انکار میکند. (نمل، آیه14) چنین اشخاصی با وجود جزم اندیشهای و ذهنی، عزم
ارادی و قلبی ندارند و فاقد ایمان هستند. به هرحال، شکی نیست که عزم
ارادی از مصادیق عمل است؛ لذا گفته میشود که ایمان از مصادیق عمل است و
شخصی که در دنیا ایمان نیاورده باشد، در آخرت ایمان نخواهد آورد؛ زیرا در
آخرت تنها انسان نسبت به حقایق، یقین علمی پیدا میکند و حقایق برای او
آشکار میشود؛ اما چون آخرت (از جمله عالم برزخ) جای عمل نیست، نمیتواند
«ایمان» بیاورد؛ زیرا چنانکه گفته شد ایمان از مصادیق عمل است و آخرت جایی
برای عمل نیست، بلکه جای حسابرسی و مکافات عمل دنیاست و انسان هر آنچه را
در دنیا کشته در آخرت درو میکند. از همینرو، اشخاصی که در دنیا ایمان
نیاورده و به آخرت از جمله عالم برزخ وارد شدهاند، خواهان بازگشت به دنیا
میشوند تا عمل صالح داشته باشند که مهم ترین و اساسیترین آن همان ایمان
است، (مؤمنون، آیات 99 و 100) ولی خداوند به آنان پاسخ منفی میدهد؛ زیرا
مردم هر روز به وقت خواب مردن را تجربه میکنند و به عالم دیگر میروند و
دوباره به دنیا باز میگردند، ولی توبه نمیکنند و دوباره همان کار پیشین
را ادامه میدهند؛ و همچنین پس از جمع شدن بساط دنیا و تبدیل آن به عالمی
دیگر (ابراهیم، آیه48) وقتی با عذاب مواجه میشوند یا خود را در عذاب
مییابند، خواهان بازگشت و خروج میشوند تا ایمان بیاورند، ولی دیگر دنیایی
نیست که به آن بازگردند. (غافر، آیه 11) از همین روست که امیرمؤمنان
علی(ع) به مردمان هشدار داده میفرماید: آن الیوم عمل ولا حساب، و غدا حساب
و لا عمل؛ امروز (دنیا) جای عمل بیحسابرسی است و فردا (قیامت و آخرت)
زمان حسابرسی است و جای عمل نیست. (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج13،
82) اما اگر بخواهیم بدانیم خود یا دیگری دارای ایمان هستیم و در چه
مرتبه از ایمان قرار داریم، باید تحلیلی درست از واقعیت، مراتب و درجات
ایمان داشته باشیم؛ زیرا ایمان دارای مراتبی همانند مراتب تقوا و یقین است
که دست کم سه مرتبه اصلی برای آن مطرح شده است. در روایات و منابع اخلاق
اسلامی و آیات قرآن، درباره تقوا به مراتب تقوای عام، تقوای خاص و تقوای
اخص اشاره شده و درباره یقین نیز علمالیقین، عینالیقین (تکاثر، آیات 5
و7) و حقالیقین (حاقه، آیه 51؛ واقعه، آیه 95) مطرح میشود. شکی نیست که
ارتباط تنگاتنگی میان این ایمان، تقوا و یقین وجود دارد؛ زیرا تقوا برآیند
ایمان و یقین برآیند تقواست. ارکان چهارگانه ایمان و نشانههای آن امیرمؤمنان
علی(ع) در تبیین نشانههای ایمان به چهار نشانه اصلی اشاره میکند تا
معلوم دارد کسی که اهل ایمان راستین است باید دارای این چهار رکن باشد.
ایشان میفرماید: الایمان علی أربعه أرکان: ألتوکل علی الله، و التفویض الی
الله و التسلیم لامرلله، و الرضا بقضاءالله؛ ایمان چهار پایه دارد: توکل
بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضای الهی.
(بحارالأنوار، ج78، ص63، حدیث154، منتخب میزان الحکمه: ص58؛ جهاد با نفس،
ح63) 1- توکل بر خدا: توکل از واژه وکالت به معنای اعتماد (لسانالعرب،
ج15، ص388، «وکل») و در صورت متعدی شدن با «علی» به معنای اعتماد کردن به
دیگری است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص882، «وکل») پس «توکل علیالله» به
معنای این است که او به خداوند اطمینان و اعتماد کرد. (المصباح، ج2-1، ص
670، «وکل») خداوند در آیات 2 و 4 سوره انفال ارتباط تنگاتنگی را میان
توکل بر خدا و ایمان برقرار میکند تا نشان دهد که اهل ایمان تنها بر
خداوند اعتماد و توکل داشته و خود و امورشان را به خدا وکالت میدهند. اهل
ایمان اگر اینگونه باشند و در کارها به خداوند توکل داشته باشند، از آثار
توکل چون استقامت (آل عمران، آیات121 و 122 و 172و 173؛ اعراف، آیات 79 و
89)، آرامش و امنیت (آلعمران، آیات 172و 173)، امدادهای الهی (آل عمران،
آیه 160؛ مائده، آیه11)، محبت خدا (آلعمران، آیه 159)، رضایت الهی (آل
عمران، آیات 172 و 173)، نصرت و پیروزی (آلعمران، آیات 122 و 123؛ انفال،
آیات 48 و 49) و دهها اثر مفید و سازنده دیگر بهرهمند خواهد شد. البته
باید توجه داشت هرگز توکل بر خدا به معنای عدم حرکت و تلاش نیست؛ بلکه
چنانکه گفته شد، با توکل کردن به خدا، باید زانوی اشتر را بست. کسی که
اهل توکل شود خداوند امورش را کفایت میکند (آل عمران، آیه173؛ احزاب،
آیه3) و تن به مقدرات الهی میسپارد و رضایت به رضای خداوندی خواهد داد
(توبه، آیه51) و به آرامش میرسد و جزع و فزع نخواهد کرد و صبر پیشه
میکند. (ابراهیم، آیه12؛ نحل، آیات 41 و 42؛ مزمل، آیات 9 و 10) بنابراین
در همه مراحل زندگی صبور است. پیامبر(ص) میفرماید: الصبر ثلاثه صبر عند
المصیبه و صبر علی الطاعه و صبر عن المعصیه؛ صبر بر سه قسم است: صبر به
هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر معصیت. (کافی، ج2، ص91) پس اهل توکل
هرگز در زندگی در زندگی جزع و فزع نخواهد داشت و در یک امنیت و آرامش کامل
قرار دارد. 2- تفویض امور به خدا: از دیگر نشانههای ایمان حقیقی،
واگذاری امور به خداست. اهل ایمان همه امور خویش را به خدا واگذار
میکنند. تفویض فراتر از توکل است؛ زیرا در تفویض خود را به خدا واگذار
کرده و امور خویش را به او میدهد. تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و
تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است. (الصحاح، تاجاللغه و
صحاح العربیه، ج 3، ص 1099، ذیل «فوض»؛ معجم مقاییس اللغه، ذیل
«فوض»)واگذاری اموربه خدا، به این معناست که خداوند را در امور خود، حاکم
قرار دهیم، اراده تشریعی خدا را بر اراده خود، مسلط گردانیم، از فرمانهای
او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را برعهده بگیرد
(بحارالانوار، ج 1، ص 225) و بدانیم که هر حول و قوهای از اوست. در حدیثی
ازپیامبر اکرم صلواتالله علیه آمده است که؛ هرگاه بندهای «لاحول و لاقوه
الا بالله» بگوید، کارش را به خدا وگذار کرده است. در قرآن کریم، تفویض
به معنای واگذار کردن امور به خدا به کار رفته (مومنون، آیه 44) و در
احادیث هم بیشتر، همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر «فوضت امری الیک» و
تعبیرات مشابه آن، بارها در دعاهایی که از پیامبر و ائمه علیهمالسلام نقل
شده، آمده است. (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 495؛ الکافی، ج 2، ص 525) پیامبر
اکرم(ص) میفرماید: «اول العلم معرفه الجبار و آخرالعلم تفویض الامر الیه؛
اول علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن، این است
که کار را به او تفویض کنی.» (کیمیای سعادت، غزالی، ج 2، ص 404) 3-
تسلیم امر الهی: تسلیم به معنای سلام کردن، اعطای چیزی به کسی، گردن نهادن،
راضی شدن به چیزی، اطاعت و انقیاد و فرمانبرداری و سرسپردگی
است.(لغتنامه، ج 4، ص 5891، «تسلیم») براساس آموزههای قرآنی، مومن کسی
است که تسلیم محض خداوند باشد و اما و اگری در کار نیاورد و شک و تردیدی
نداشته باشد. از آیه 84 سوره یونس برمیآید که مرتبه عالی ایمان را باید در
تسلیم جست. همانطوری که همه هستی در برابر خداوند منقاد و تسلیم هستند
(آل عمران، آیه 83) انسانی که دارای اراده و اختیار است اگر میان کفر و
ایمان، ایمان را برگزیده باید اهل تسلیم محض و منقاد اوامر الهی باشد و
هرگز از طاعتی سرباز نزند و خلاف امر الهی رفتار نکند. خداوند درآیات
بسیاری پیامبران(ع) را به تسلیم ستوده است تا نشان دهد تا چه اندازه تسلیم
امر الهی بودن در تحقق ایمان نقش دارد. (آل عمران، آیه 67؛ نساء، آیه 125؛
بقره، آیه 131؛ مائده، آیه 44) خداوند در آیه 20 سوره آل عمران
میفرماید که پیروان پیامبر در برابر خداوند تسلیم هستند؛ چنانکه حواریون
تسلیم امر الهی و فرمانهای حضرت عیسی بن مریم(ع) بودند. (آل عمران، آیه
52؛ مائده، آیه 111) اگر کسی تسلیم امر الهی باشد به آرامش (بقره، آیه
112)، بصیرت (نساء، آیه 66)، رحمت الهی (نحل، آیه 89)، نعمت خداوندی (نحل،
آیات 120 و 122)، رهایی از ترس و خوف (یونس، آیات 83 و 84) و چندین نعمت و
برکت دیگر میرسد که از راههای دیگر به دست نمیآید. 4- رضا به قضا: از
دیگر نشانهها و ارکان اساسی ایمان رضا به قضای الهی است. رضای بنده از
خدا به معنای آن است که قضای خدا را مکروه نداند (مفردات، ص 356، «رضی») و
این امر محقق نمیشود مگر آنکه بنده به قضای الهی و کارهای تکوینی و احکام
تشریعی او راضی باشد. (المیزان، ج 9، ص 375) رضا به قضا همان رضایت بنده از خدا و قضایی است که او تعیین میکند و در جهان و جامعه و جان رخ مینماید. قضا،
در لغت به معنای حکم (ترتیب العین، ج 3، ص 1490، «قضی»؛ لسان العرب، ج 11،
ص 209، «قضی») و نیز به معنای تمام کردن کار آمده است. قضای منسوب به
خداوند، اخص از «قدر» است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 674،
«قضی») و از آنجا که پدیدهها در وجود و تحقق، مستند به خداوند متعال
هستند، اگر خداوند، تحقق پدیده را اراده کند و علل و شرایط آن تمام شود و
راهی برای پدیده باقی نماند مگر موجود شدن به تعیین الهی و از دایره تردید و
ابهام خارج شود، این اراده، قضای الهی نامیده میشود. قضا، هم دردایره
تکوین است (یوسف، آیات 40 و 41؛ انعام، آیات 60-57 و 62 و 67 و هم در دایره
تشریع. (مائده، آیه 1) از نظر فلسفی نیز قضا خروج از تردید و ابهام و
ضروریشدن وجود از ناحیه علت تامه که واجب تعالی است، میباشد؛ زیرا مقصود
از قضا تمام شدن امر و تعیین و تعین پیدا کردن است. درروایات نیز همین
معنا تایید شده است، مانند روایت هشامبن سالم که گفته است: امام صادق(ع)
فرمودند: انالله اذا اراد شیئا قدره فاذا قدره قضاه، فاذا قضاه امضاه؛
خداوند وقتی چیزی را اراده کند آن را مقدر میکند. پس از تقدیر آن را قضا
میکند. خلاصه اینکه: قدر، مقدر را حتمی نمیکند و احتمال عدم وقوع دارد،
اما هنگامی که مورد قضا واقع شد، چارهای جز وجود و تحقق ندارد. (المیزان، ج
13، ص 75-72) به هر حال، از ارکان و نشانههای ایمان در شخص مسئله
پذیرش قضای الهی است. کسی که راضی به قضای الهی نیست و بدان خشنود نمی شود و
غرولند و شکوه میکند و زمین و زمان را به خاطر بیتابی و عدم تحمل به هم
میریزد، باید در ایمانش شک و تردید روا داشت. اصولا اهل ایمان معتقد به
قضای الهی و راضی و خشنود به آن هستند. (یوسف، آیات 40 و 67 و 80) خداوند
در آیات 22 و 23 سوره حدید میفرماید: هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در
نفسهای شما به شما نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی
است. این کار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و
به آنچه به شما داده شادمانی نکنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشی را دوست
ندارد. براساس آیات قرآن قضای الهی حتمی و بیتاخیر و بیتغییر و
تخلفناپذیر است. (رعد، آیات 38 تا 40؛ بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیات 47 و
59 و 154 و آیات دیگر) از این رو اهل ایمان را به صبر بر قضای الهی دعوت
میکند (طور، آیه 48؛ انسان، آیه 24) کسی که اهل ایمان است و همه وجود و
هستیاش را با توکل بر خدا به خداوند تسلیم و تفویض کرده است، راضی و
خشنود به قضای الهی است؛ زیرا میداند که حضرت حق هیچچیز را بیحکمت و
بیمصلحت انجام نمیدهد و در هر کار و امر الهی حکمت و مصلحتی است. البته
ممکن است این حکمت و مصلحت برای او ناشناخته باشد و حتی در ظاهر امر نسبت
به آن کراهت و ناخشنودی داشته باشد، اما وقتی به اهل حکمت و مصلحت الهی
میاندیشد آن را میپذیرد و رضای به قضای الهی میشود. (بقره، آیه 216) همچنین
از آیه 61 سوره بقره و 59 سوره توبه برمیآید که رضایت از مقدرات الهی و
قضای خداوندی، تأمین کننده خیر و مصلحت واقعی انسان است هرچند که خود انسان
از آن آگاه نباشد. پس انسان لازم است همواره رضایت خداوند را به جان و دل
بخرد، این گونه است که نوعی تراضی میان خالق و خلق پدید میآید و انسان به
درجه اطمینان و آرامش میرسد. (فجر، آیات 27 تا 30) در قرآن برای مقام
رضا آثار و برکاتی در زندگی مادی و معنوی و نیز دنیوی و اخروی بیان شده که
باید در جای خود از آن بحث کرد و در اینجا به همین میزان بسنده میشود.به
هر حال، اگر بخواهیم بدانیم اهل ایمان هستیم و یا در چه مرتبهای از ایمان
قرار داریم باید به نشانهها و ارکان ایمان نظر کنیم و خود را براساس این
معیار و ملاک بسنجیم تا معلوم شود چه اندازه اهل ایمان هستیم یا اصولا از
ایمان طرفی نبستهایم و تنها اهل اسلام زبانی هستیم و هنوز ایمان در دلهای
ما راه نیافته و خانه نکرده است.