یکی از اتفاقاتی که همواره در طی دوران هر یک از ائمه اطهار (ع) رخ می نمود، بی شک حضور علمای سایر ادیان نزد ایشان و مطرح نمودن پرسش هایی بوده است که گاه این پرسش و پاسخ ها به مسلمان شدن آن ها می انجامیده است، چنانچه یکی از این جلسات در زمان حیات امیرالمومنین علی (ع) به وقوع پیوست، به نحوی که سه تن از علمای یهود در پی آن مسلمان شدند!
عقیق: بنا به گواهی متون تاریخی و روایات موثق، روزی سه تن از علمای یهود با سوالاتی چند به نزد امیرالمومنین علی(ع) آمدند و پرسش هایی را مطرح ساختند و حضرت تنها به این شرط راضی به پاسخ دادن به آن ها گردیدند که اگر آن پاسخ ها را موافق با تورات یافتند هر سه تن یهودی به دین اسلام درآیند و آن ها پذیرفتند و مجدد سوال های خود را این گونه مطرح نمودند: ای مرد: قفل آسمان ها چیست؟ حضرت فرمودند: همانا قفل آسمان ها شرک به خداوند است و مرد یا زنی که مشرک باشد عمل او به سوی آسمان بالا نمی رود. پرسیدند: کلید آن ها چیست؟ حضرت فرمودند: گواهی «لا اله الا الله و محمد رسول الله» است. پرسیدند: کدام قبر با صاحبش راه رفت؟ حضرت فرمودند: آن قبر ماهی ای بود که یونس (ع) را بلعید و او را در دریاهای هفت گانه گردانید. پرسیدند: آن کیست که قوم خود را بیم داد و ترسانید، در حالی که نه از جنیان بود و نه از آدمیان؟ حضرت فرمودند: آن مورچه ی سلیمان(ع) بود که به مأموران گفت: ای گروه مأموران؛ داخل خانه های خود گردید تا توسط سلیمان و لشکریان او پایمال نگردید. پرسیدند: پنج چیز بر روی زمین راه رفتند در حالی که در رحم خلق نشدند، آنان کدامند؟ حضرت فرمودند:آدم، حوا، ناقه ی صالح(ع)، گوسفند ابراهیم(ع) و عصای موسی (ع). پرسیدند: صدای حیوانات چه چیزی را بیان می دارد؟ حضرت فرمودند: خروس می گوید: اذکُرُ الله یا غافِلین؛ خدا را یاد کنید ای غافلین؛ اسب می گوید: اللّهُم انصُر عِبادَکَ المُومِنین عَلی عِبادِک الکافِرین؛ خداوندا یاری ده بندگان مومن خود را بر بندگان کافرت؛ وزغ می گوید: سُبحانَ رَبّی المَعبُود المُسَّبحِ فِی لُجَجِ البِحار؛ پاک است پروردگارم و مستحق پرستیدن است و تنزیه می کنند او را در میان دریاها. پس آن علما که سه نفر بودند، دو نفرشان بلند شدند و شهادتین را بر زبان جاری ساختند و مسلمان گردیدند و عالم سوم آنان ایستاد و گفت: یا علی؛ آنچه از نور اسلام در دل رفیقان من افتاد در دل من نیز افتاده است ولیکن یک مسئله ی دیگر مانده است که چون از آن پرسش نیز جوابم را بگویی بی شک مسلمان می گردم. حضرت فرمودند: بپرس. پس آن مرد سوالاتی در باب جزئیات ماجرای اصحاب کهف بدین نحو پرسید؛ تاج پادشاهی که در زمان اصحاب کهف، حکومت می نمود از چه چیزی ساخته شده بود؟ حضرت فرمودند: نام او دقیانوس بود و تاج او از طلای مشبک بود و هفت رکن داشت و بر هر رکنی مروارید سفیدی نصب کرده بودند که در شب های تار مانند چراغ روشنایی می داد. یهودی پرسید: نام غلامان این پادشاه چه بود؟ حضرت فرمودند: آن سه غلام که در سمت راست می ایستادند «تملیخا»، «مکسلمینا» و «منشلیا» نام داشتند و آنان که در جانب چپ بودند «مرنوس»، «دیرنوس» و «شاذریوس» نامیده شده بودند. یهودی پرسید: نام سگ اصحاب کهف چه بود و چه نام داشت؟ حضرت فرمودند: رنگش سیاه و سفید بود و نامش «قطمیر» بود. پس حضرت امیرالمومینین علی(عَ) فرمودند: ای یهودی؛ آیا این پاسخ ها موافق و برابر بود با آنچه در تورات شما آمده است؟ یهودی عرض کرد: به راستی که یک حرف زیاد و کم ننمودی و من شهادت می دهم به وحدانیت خدا ورسالت محمد (ص). پی نوشت ها: 1- قصص الانبیاء راوندی: 255. 2- عرائس المجالس: 413. *حیوةالقلوب (تاریخ پیامبران)، ج 2، 1271- 1273. منبع:قدس 211008