عقیق:25اسفند، شهادت شیرمرد دلاور آذربایجان، آقا مهدی باکری فرمانده شجاع لشکر 31 عاشورا... چند روز مانده بود تا عملیات بدر.
جایی که بودیم، هیچ کس جلوتر از ما نبود، جز عراقی ها.
توی سنگر کمین، پشت پدافند تک لول، نشسته بودم و دیده بانی می کردم. دیدم یک قایق به طرفم می آید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم.
جلوتر
آمد، دیدم آقا مهدی است. نمی دانم چه شد، زدم زیر گریه. از قایق که پیاده
شد، دیدم هیچ چیزی هم راهش نیست، نه اسلحه ای، نه غذایی، نه قمقمه ای؛ فقط
یک دوربین داشت و یک خودکار. از شناسایی می آمد.
پرسیدم « چند روز جلو بودی؟» گفت: « گمونم چهار – پنج روز.»