دل نوشتههاي سفر به سرزمين وحي
آسمان مكه صاف و روشن است. اما در دل اين روشني و رنگ آبي شايد غمي به بزرگي همه تاريخ بشريت، نهان شده است
عقیق:غمي كه حكايت از رنج آدمي است. اندوهي كه روايتگر زجر و تعب انسانهايي است كه در لحظه به لحظه زندگي خود گشايش و رهايي را جستجو ميكردند. انسانهايي كه از جور حكام و صاحبان زر و زور به تنگ آمده بودند و راه گريز و نفس را تنها در پيروي از آيين حق و حقيقت ميجستند.روزگاري بزرگان سياس قريش براي رسيدن به منافع بي كران مادي، كعبه را پر از بتهاي سنگي و بي روح كردند. براي تحميق مردمان آن بتها را جاندار و جان آفرين توصيف كردند و بدان بهترين نامها را نهادند تا حماقت آدميان فزايد و تلذذ آنان را موجبيت دهد و چنين هم شد.اما محمد امين كه جانمان فدايشان باد، چون ابراهيم، بتهاي طواغيت دوران را شكستند و چشمها و دلها را رو به خداوند بزرگ و يكتا سوق و توجه دادند. رسول اكرم، نه تنها بتهاي ظاهري كه بتهاي نامريي و دروني را هم برافكندند و زشتي آن را به رخ كشيدند.كينهها و بدخواهي ها، حسادتها و اميال هوسبازانه و همه را نكوهش و لذت چشيدن شهد تعبد را به دلها تزريق نمودند. اما اينها چيزي نبود كه رضايت بزرگان قريش و قبايل ظلمت زده دنياجويانه را به دنبال داشته باشد.پس تمهيدي ديگر كردند. اگر روز بتها را ميآراستند تا مردمان به حماقت دچار شوند و دلشان بيمار شود و بيداري درنيابد، روزگاري گوساله سامري لذت جويي را ترويج كردند. روزي به تهديد روي آوردند و روزهايي به شكنجه و… تا امروز اين تمهيدات همواره تكرار و تكرار ميشود.«ما كجا ايستاده ايم؟» اين پرسش تكليف ما را در برابر رنج مردمان و شيطنت بدخواهان شيطان صفت، معلوم ميدارد.منبع:حج211008