بسم الله الرحمن الرحیم
قال امام المجتبی(علیه السلام): "هلاک الناس فی ثلاث: الکبر،الحرص، الحسد. الکبر به هلاک الدین و به لعن ابلیس. الحرص عدو النفس و به اخرج آدم من الجنة. الحسد رائدالسوء و به قتل قابیل هابیل."
امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمودند: هلاکت و نابودی مردم در سه چیز است: کبر و حرص و حسد. تکبر که به سبب آن دین از بین می رود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت. حرص که دشمن جان آدمی است و به واسطه آن آدم از بهشت خارج شد. حسد که سر رشته بدی است و به واسطه آن قابیل، هابیل را کشت.
در پنج هفته گذشته در رابطه با معنی حسد و منشأ آن، ابعاد فردی و اجتماعی این رذیله و آثار شومش صحبت کردیم و محکی را بیان نمودیم که به کمک آن می توانستیم دریابیم که آیا خود و جامعه مان مبتلا به این اخلاق ناپسند و شیطانی هستیم یا نه. همچنین درباره تفاوت حالات و ملکات سخن گفتیم و در کنار واژه حسد سه عبارت غیرت و نصیحت و غبطه را نیز معرفی نمودیم و درباره هر کدام توضیحاتی را ارائه دادیم.
هفته گذشته گفتیم نعمتها (اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی) یا می توانند بین افراد مشترک باشند و یا خاص یک فرد هستند و اگر نعمتی بین افراد مشترک بود، ممکن است وجود حس انحصارطلبی در یک فرد باعث ناراحتی او شود و همین ناراحتی او را به وادی حسادت بکشاند. همچنین در رابطه با نعمتهایی که خاص فردی هستند، بروز رذیله حسادت را باز کردیم و گفتیم که احکام و معارف دینی چقدر نسبت به ظرائف وجودی انسان نیز توجه داشته و هم جنبه درمانی دارد و هم وجه پیشگیری کننده و برای مثال، در رابطه با بحث ایثار سخن گفتیم و اینکه مزین شدن به فضیلت ایثار در دعا کردن چطور در تضاد و تزاحم با درگیر شدن به رذیله حسد است.
در کنار دشمنی شخصی و خبث نفس، یکی از آن چیزهایی که حسد از آن ریشه می گیرد "تعزز"، به معنی عدم تحمل حقارت، است. این قسم از حسد جزء مراتب ضعیف حسد به شمار می آید. حسود از ترس اینکه کسی با متنعم شدن به نعمتی بر او بزرگی کند و کبر بورزد، نمی خواهد دیگری دارای نعمت و فضیلتی شود، یعنی وی از ترس تحقیر شدن، در وادی پیشگیری و دفع کبر از محسود می افتد و تمنی زوال نعمت از او را دارد. دقت کنید اینکه "کسی نخواهد تحقیر شود" و "بخواهد بزرگی بفروشد" متفاوت است. شاید بتوان این حال حسود را ناشی از یک ضعف درونی خودش دانست، مبنی بر اینکه او نیز اگر متنعم به آن نعمت می شد بر دیگران فخرفروشی می کرد.
یک ریشه بسیار بزرگ و شاید بزرگترین ریشه برای حسد کبر است. حسود خودش را در مقابل دیگری بزرگ می پندارد و فکر می کند اگر غیر، متنعم به نعمتی شود، به واسطه آن نعمت هم رتبه او می شود و یا از او بالاتر می رود و به همین خاطر او حسادت می ورزد. پس کبر زمینه ساز حسد می شود.
در بحث کبر نیز می توان حالت حسود را این طور تقسیم بندی کرد که کبر و حسدِ ناشی از آن، در ربط با افراد مرتبط با او باشد یا در ربط با افرادی باشد که حسود هیچ ارتباطی هم با او ندارد. خودبزرگ بینی فرد گاهی به واسطه اینکه دلش می خواهد همواره بر افراد سلطه داشته باشد و از آنان بهره کشی کند باعث حسدش می شود و گاهی در خیالاتش فقط دوست دارد که خودش از همه بهتر و بالاتر باشد و اگر بفهمد که شخصی حتی خیالی و حتی کسی که هیچ معاشرت و مراوده ای هم با او ندارد، متنعم به نعمتی شده است و به واسطه آن هم ردیف وی یا از او بالاتر قرار گرفته، باعث ناراحتی و بروز حس حسادت در او می شود.
کفر کفار و حسد آنان به حضرت رسول(صلوة الله و سلامه علیه) از کبرشان بود. گفتند چه شد که قرآن بر شخصی بر افراد دو قریه مکه و طائف نازل نشد که افراد بزرگی باشند؟ (طبق معیارهای مادی) انگار که قبول داشتند که نزول قرآن بر یک شخص فضیلت است اما می گویند حالا این فضیلت چرا باید نصیب کسی شود که بر طبق معیارهای مادی مادون ماست و ما بر او برتری داریم؟ کبر و خودبزرگ بینی اسباب حسد کفار به پیامبر(ص) شد.
حسدی که از کبر ناشی می شود از ابتدای خلقت انسان و نفس، قدمت دارد. ابلیس به مقام آدم حسد ورزید و منشأ آن کبر بود. فسجدوا الا ابلیس ... و در ادامه خداوند به او می گوید: قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرين. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: حسود قبل از آنکه بخواهد به محسود زیان برساند به خودش آسیب می زند، مثل ابلیس. آنچه به واسطه حسدش نصیبش شد دوری از خدا و لعنت بود و آنچه نصیب آدم شد هدایت و برگزیدگی و ...
اولین جنایتی که روی زمین رخ داد و اولین خونی که ریخته شد منشأ اش حسد ناشی از کبر بود. چرا قابیل هابیل را کشت؟ علتش وصیتی بود که حضرت آدم به هابیل کرد. به حضرت آدم وحی شد که اسم اعظمت را به هابیل وصیت کن و قابیل که بزرگتر بود تکبر ورزید و هابیل را کشت و خودش از کرده خویش پشیمان شد. به سبب حسد بود که فرزند آدم در حسرت همیشگی قرار گرفت و هلاک شد به طوری که هیچ راه نجاتی برایش باقی نماند.
تذکر: معمولا این قسم از حسد در ربط با منصب و مقام مطرح می شود. مانند مثالی که در رابطه با کفار زدیم، که چرا قرآن به افراد پولدار و دارای خدم و حشم نازل نشد؟ و قیاسی که صورت می گیرد بر اساس معیاری نادرست است! کفار فکر می کردند که باید خدم و حشم و مال و مکنتی باشد تا فضیلت وحی و نزول قرآنی باشد، حال آنکه در ارتباط با این فضیلت مال و مکنت بی ربط ترین معیار است.
در مورد ابلیس و آدم نیز منصب خلیفة اللهی فی الارض مطرح است و معیار ابلیس نیز مادیات است. خلقتنی من نار و خلقته من تین . حال آنکه حقیقت مقام آدمیت نیز در ربط با مادیات نیست. در داستان هابیل و قابیل نیز، قابیل بحث سن را که یکی از وجوه زندگی مادی انسان است پیش می کشد.
حضرت امیر(علیه السلام) در قسمتی از نهج البلاغه در جواب نامه ای از معاویه می فرمایند: تو فکر می کنی من به خلفا حسد ورزیده ام و سرکشی کرده ام؟ (نشان می دهد این قسم از حسد سرکشی می آورد، کما اینکه در چند مثال بالا هم دیدیم که چنین شده بود. قابیل و کفار و ابلیس و ... ) ...
تذکر: در قسم دوم ریشه حسد گفتیم گاهی حسد از عداوت بین دو نفر است. همان طور که حسد از عداوت نشئت می گیرد، عداوت نیز از حسد نشئت می گیرد به خصوص حسدی که ریشه در کبر دارد. کبر منشأ حسد می شود و حسد منشأ عداوت و عداوت، حسد می آورد و رذایل به صورت زنجیروار روی دور تندی قرار می گیرند.
(همان طور که در حدیث ابتدای بحث می خوانیم) در روایات سه چیز را از اصول کفر می شمارند: کبر، حرص و حسد. که کبر و حرص در بعضی مواقع، خود ریشه حسد می شوند و مداوای حسدی که از کبر ناشی شود سخت ترین کارهاست و همان حسدی است که در آن حسود تا مرز از بین بردن محسود پیش می رود.
منبع:فرهنگ