25 آذر 1400 12 جمادی الاول 1443 - 59 : 11
کد خبر : ۴۸۷۵
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۲۰:۰۰
وقایع‌نگاری یک شاعر از کربلا/
اولین قطعه چوبی ضریح امام حسین (ع) که جدا شد، به دلیل ارتفاعش از باب‌السلام خارج نمی‌شد. مردان نیرومندی آمدند و با سلام و صلوات آن پیکره را بردند. وقتی هم که حد فاصل در تا خیابان را طی می‌کرد مردم غوغایی کردند انگار تشییع جنازه پیکره چوبی بود.

عقیق: حامد حجتی شاعر آئینی اهل قم است و بیشتر به سرودن شعر اشتغال دارد. او هم اینک برای تعویض ضریح قدیمی و جدید امام حسین (ع) در کربلا حضور دارد و اتفاقات مربوط به این موضوع را در قالب یادداشتی کوتاه به رشته تحریر درآورده است.

حجتی در یادداشتش هم نازک‌اندیشی و ظرافت خیال شعری را به کار گرفته و برای چوب‌های ضریح جان و احساس قائل شده است؛ چیزی که البته با در نظر گرفتن صاحب بقعه مذکور در کربلا، چندان هم بعید به نظر نمی‌رسد.

حجتی در قسمتی از یادداشتش که مربوط به جمع‌آوری قالب چوبی ضریح قدیمی امام حسین (ع) است، آورده:

اولین قطعه چوبی که شامل چهار چوب و 5 دهنه پنجره بود اصلا از باب السلام خارج نمی‌شد، چون ارتفاعش و بلندی قدش این اجازه را نمی‌داد. شاید 80 نفر نیروی قوی می‌آمدند تا با سلام و صلوات آن پیکره را بردند. وقتی هم که حد فاصل درب تا خیابان را طی می‌کرد، مردم غوغایی کردند؛ انگار تشییع جنازه پیکره چوبی بود. جایی نوشتم روح ملکوتی پیکره چوبی ضریح به ملکوت اعلی رفت...!

متن کامل یادداشت حجتی در ادامه این مطلب می‌آید:

وداع ضریح قدیمی را فراموش نمی‌کنم

امروز دهمین روزی است که به کربلا آمده‌ایم. این‌که چگونه آمده‌ایم، چه کرده‌ایم که آمده‌ایم، چرا آمده‌ایم و هزاران سئوال دیگر در ذهن تمام افرادی که این جا هستند، چرخ می‌خورد. اما هیچ پاسخی جز محبت حسین علیه السلام برای آن پیدا نمی‌شود. حکایت ساخت ضریح جدید امام حسین خود داستان موضوعی است که در این نوشتار کوتاه نمی‌گنجد اما آن‌چه می‌نویسم تنها آنی از آنات این روزهاست در کربلا؛ کربلایی که سومین ضریح را بر قبر مبارک و مطهر خواهد دید.

یک: حماسه حسینی

هنوز هم که هنوز است وقتی صحبت از ساخت ضریح می‌شود و کارهای پیرامون آن حماسی ترین لحظات را همان حرکت کاروان سفینةالنجاة می‌بیند که در آن بخش‌هایی از ضریح مطهر را از ایران به کربلا آوردند.

مسیری که تا استقرار در کربلا 27 روز به طول انجامید. همه ایران مجنونان حسین‌اند و به دیوانگی در این آستان افتخار می‌کنند. شاید این حرف‌ها از جهت بین‌المللی قابل هضم نباشد، اما حقیقت آن است حسین آنچنان آتشی در دل‌های ما برافروخته است که به این سادگی خاموش نخواهد شد.

دو: عراق سرزمین تاریخ شیعه

عراقی‌ها مردمان خوبی هستند و عشق به اهل بیت در جانشان پر می‌زند. اگر به اسناد تاریخی مراجعه کنیم، می‌بینیم انسان‌های پیچیده تاریخ همواره از سلامت و صداقت این مردمان استفاده می‌کردند تا در جهت اهداف خود آن‌ها را به کار بگیرند. حتی واقعه کربلا اگرچه در سرزمین عراق شکل گرفت، اما پشت پرده تمام خیانت‌ها مروانیان حضور جدی داشتند. آن‌ها که از بدو چنین رقم خورده بودند، حالا می‌خواستند حسین علیه السلام را نیز به قتلگاه بکشانند و البته سادگی اهالی عراق و بی پیرایگی آنها برای دسیسه‌های امویان لشکری ساخت عظیم، اما از آن تاریخ که بگذریم دیگر این مردمان تمام زندگی خویش را وقف پذیرایی از زائران حسین علیه السلام کرده‌اند. به نظرم شاید رسیدن به این درجه از نفس گرم و زلال همان مردمی باشد که حالا خیلی عاشقانه حسین علیه السلام را دوست دارند.

سوم: ضریح سهم ایرانی‌ها

از عشق و ارادت عراقی‌ها که بگذریم، ایرانی‌ها هم برای خودشان در مراتب معاشقه حسینی جایگاهی دارند. نه این‌که این اتفاق امروزی باشد، قرن‌هاست این گونه است زلالی ایرانی‌ها در طول سال‌های سال باعث شده که همیشه در ظرافت‌ها و زیبایی‌ها و نازک خیالی‌هایی که به این دولت مقدس مربوط می‌شود، ایرانی‌ها باشند. شما در چند قرن اخیر بارگاهی رفیع نمی‌بینید؛ مگر این‌که رد پای هزار ایرانی در آن باشد. به نظرم هنر ایرانیان در طول این سال‌ها و قرن‌ها مراتب ناپختگی را پشت سر گذاشته و حالا به کمال رسیده است و اوج کمال و رسیدن به قله در همین ضریح خلاصه می‌شود.

این ضریح هم از جهت شکل ظاهری کمال یافته است و هم از بعد معنوی. در شکل ظاهری اگر دقت کنیم می‌بینیم نقش و نگارها قلمزنی‌ها و زرگری‌ها، نجاری‌ها و... همه و همه در طول این قرن‌ها به نقطه اوج خود رسیده و حالا تمام آن‌ها و این ضریح خرج شده است. اصلاً به نظر می‌رسد در تمام این سال‌ها هنرمندان و صنعتگران مشق می‌کردند تا این هنر به کمال برسد و کمال آن در ساخت ضریح خود را نشان بدهد.

از جهت معنوی هم که نمی‌توانیم انکار کنیم که ایران آبدیده خون هزاران شهید است که عاشقانه مسافر کربلا شدند. حتی همین کسانی‌که برای ضریح نفس گذاشته‌اند، بسیاری هنوز رد زخم‌های جنگ را به همراه دارند. نسل امروز ایران از بعد معنوی خیلی به عاشورا نزدیک است و این حاصل جلوات آسمانی روح شهیدانی است که در هر کوی و کوچه این دیار نام آن‌ها می‌درخشد.

چهارم: برچیدن ضریح قدیمی

جمع کردن ضریح قدیمی حکایت غریبی است. این‌که این ضریح قدیمی دلش نمی‌خواست از این مکان مقدس دل بکند، به چشم خودم دیدم. اول که آمدیم گفتند ما سه ـ چهار روزه ضریح را جمع می‌کنیم اما در نهایت حدود 8 روز طول کشید تا ضریح قدیمی جمع شد. هر صفحه نقره‌ای، هر مشبک، هر قطعه چوب یا سنگ که می‌خواستند از هم جدا کنند باید به التماس می‌رسیدند تا این اتفاق می‌افتاد. بودن در لحظه لحظه این اتفاق برای هرکسی سرشار از خاطره است.

وقتی تمام قطعات نقره‌ای ضریح را جدا کردند، نوبت پیکره چوبی ضریح رسید. پیکره چوبی ضریح آنقدر خوش‌تراش و زیبا و باوقار بود که دوست‌داشتی ساعت‌ها بنشینی و به آن نگاه کنی. مهندسان برای این‌که بتوانند کلاف‌های چوبی را به راحتی از هم جدا کنند، ساعت‌ها تلاش کردند. میخ‌های آهنی پس از 75 سال آن‌چنان به تنه چوب چسبیده بودند که گاهی دیده می‌شد، دو نجار نیرومند با یک میخ کلنجار می‌روند. حتی میخ‌هایی بودند که خود را از چشم نجارها پنهان کرده بودند. پس از تقریبا 2 روز پیکره چوبی از هم جدا شد. لحظه وداع چوب‌ها بسیار تاثیرگذار بود.

اولین قطعه چوبی که شامل چهار چوب و 5 دهنه پنجره بود اصلا از باب السلام خارج نمی‌شد؛ چون ارتفاعش و بلندی قدش این اجازه را نمی‌داد شاید 80 نفر نیروی قوی می‌آمدند تا با سلام و صلوات آن پیکره را بردند. وقتی هم که حد فاصل درب تا خیابان را طی می‌کرد مردم غوغایی کردند انگار تشییع جنازه پیکره چوبی بود. جایی نوشتم روح ملکوتی پیکره چوبی ضریح به ملکوت اعلی رفت...!

حکایت همجواری با قبر مطهر حکایت ساده‌ای نیست و دل کندن از آن حتی برای چوب‌ها و میخ‌ها و آهن‌ها و نقره‌ها کار ساده‌ای نیست؛ چه رسد به ما آدم‌ها.

پنجم، کبوتربازی در غبار

آخرین نکته هم این باشد که در محدوده ضریح 3 کبوتر زندگی می‌کنند. شاید هم 4 کبوتر که من ساعت‌ها خیره به آنها بوده‌ام و بهترین ویژگی‌شان شاید این باشد که هیچ گاه روی ضریح یا روی قبر مطهر نمی‌نشینند و دلیلش را نمی‌دانند. هر اتفاقی در اطراف ضریح بیفتد، شما می‌توانی بازتاب همان اتفاق را در کبوترها ببینید. آن لحظه که داشتند پیکره چوبی را از هم جدا می‌کردند کبوترها بی‌قرار بودند؛ بی‌قرارتر از آن که فکرش را بکنی. وقتی هم که داشتند سنگ‌ها و چوب‌ها را جمع می‌کردند بارها دیدم که می‌آیند با نوک‌هایشان یک نخ یا چوب نازک می‌برند.

مثل ما که این جا سر و دست می‌شکستیم برای همین سنگ‌ها و چوب‌ها، آن‌ها هم همین‌طور بودند. وقتی پیکره را از هم جدا می‌کردند، کبوترها بی‌قرار بودند. جدا شدن کلاف‌های چوب پس از 75 سال باعث می‌شد که هرچه غبار در لابه‌لای شیارهای چوبی باقی مانده بود و از چشم ملائکه و فرشتگان در امان مانده بود، بیرون بریزد. همه این‌جا کاری می‌کردند در معرض این غبارها باشند؛ حتی کبوترها می‌آمدند و بالی می‌زدند و می‌رفتند روی آیینه کاری می‌نشستند. گرد و غبار ضریح وقتی پیکره از هم جدا می‌شد را هیچ وقت از یاد نمی‌برم.

-----------------------------------------------

حامد حجتی ـ کربلای معلا ـ 11 بهمن1391


منبع: مهر

211001


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: