21 شهريور 1401 16 صفر 1444 - 11 : 06
کد خبر : ۴۸۶۳
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۸:۳۰
امام علی(ع) در خطبه بیست و ششم نهج البلاغه حال عرب پیش از اسلام و وضعى که پیغمبر(ص) به وجود آورد و پس از آن مرحله خلافت غاصبانه خلفا را شرح می دهد و سپس به چگونگى حال معاویه و گرفتن مصر به وسیله عمرو عاص و کشته‏ شدن شیعیانش در آنجا مى‏پردازد.
عقیق: امام علی(ع) در خطبه بیست و ششم نهج البلاغه حال عرب پیش از اسلام و وضعى که پیغمبر(ص) به وجود آورد و پس از آن مرحله خلافت غاصبانه خلفا را شرح می دهد و سپس به چگونگى حال معاویه و گرفتن مصر به وسیله عمرو عاص و کشته‏ شدن شیعیانش در آنجا مى‏پردازد.
امام علی(ع) در خطبه بیست و ششم نهج البلاغه می فرمایند:«اِنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ نَذیراً لِلْعالَمینَ،وَ اَمیناً عَلَى التَّنْزیلِ، وَ اَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلى شَرِّ دِین، وَ فى شَرِّ دار، مُنیخُونَ بَیْنَ حِجارَة خُشْن، وَ حَیّات صُمٍّ، تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ،وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ، وَ تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ، وَ تَقْطَعُونَ اَرْحامَکُمْ،الاْصْنامُ فیکُمْ مَنْصُوبَةٌ، وَالاْثامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ»

این خطبه از خطبه‏ هایى است که امام(ع) در مورد اعراب پیش از بعثت پیامبر(ص) سخن مى‏گوید. ایشان می فرمایند: بت پرستى شیوه و آئین شما بود، خداوند پیغمبر(ص) را به رسالت مبعوث ساخت که جهانیان را بیم دهد و امین ‏آیات وى باشد، در حالی که شما ملت عرب بدترین دین و آئین داشتید و در بدترین سرزمینها زندگى مى‏نمودید، در میان سنگهاى خشن و مارهائى که فاقد شنوائى بودند (و به همین جهت از هیچ چیز نمى‏ترسیدند!) آبهاى آلوده را مى‏نوشیدید و غذاهاى ناگوار را مى‏خوردید، خون یکدیگر را مى‏ریختید و پیوند خویشاوندى را قطع مى‏نمودید، بتها در میان شما بر پا بود(و پرستش بت‏ شیوه و آئین شما) و گناهان سراسر وجود شما را فراگرفته بود.
و قسمتى از این خطبه است که امام(ع) درباره تنهائى خویش براى گرفتن حق خود فرموده است نگاه کردم ‏و دیدم (براى گرفتن حق خود) یاورى جز خاندان خویش ندارم، به مرگ آنان راضى نشدم ‏چشمهاى پر از خاشاک را فرو بستم و با همان گلویى که گویا استخوانى در آن گیر کرده بود(جرعه حوادث) را نوشیدم، با اینکه تحمل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشیدن جرعه‏اى که‏ تلخ‏تر از حنظل است، کار طاقت فرسائى بود، شکیبائى کردم.[۲]

قسمت دیگرى از این خطبه است که در آن اشاره به زندگى ننگین عمرو عاص مى‏فرماید: او (با معاویه) بیعت نکرد مگر اینکه بر او شرط کرد که در برابر آن بهائى دریافت ‏ دارد.[۳] و [۴] در این معامله شوم، دست فروشنده هیچگاه به پیروزى نرسد و سرمایه خریدار به رسوایى کشد، (اکنون که آنها روى بلاد مسلمین و حکومت مسلمانان ‏این چنین بى رحمانه معامله مى‏کنند) شما آماده پیکار شوید و ساز و برگ آن را فراهم سازید که آتش آن زبانه کشیده و شعله‏هاى آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خویش‏سازید که نصرت و پیروزى را به سوى شما فرا مى‏خواند!


توصیح ها

این قسمتی از خطبه‏اى است که امام(ع) پس از کشته شدن محمد بن ابى بکر در مصر ایراد فرموده است. در این خطبه مفصل که همه را ابن ‏ابى الحدید آورده امام(ع) حال عرب پیش از اسلام و وضعى که پیغمبر(ص) به وجود آورد و پس از آن مرحله خلافت غاصبانه خلفا را شرح می دهد. سپس به چگونگى حال معاویه و گرفتن مصر به وسیله عمرو عاص و کشته‏ شدن شیعیانش در آنجا مى‏پردازد و در پایان اصحابش را براى آمادگى به جهاد تحریص مى‏فرماید.«شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد۶ صفحه ۹۴» و کتاب ‏«الغارات‏» که انجمن آثار ملى آنرا چاپ کرده و در جلد اول صفحه ۳۰۲ مفصل آنرا نقل کرده است کتاب مزبور از کتابهایى ‏است که در قرن سوم نوشته شده است نویسنده آن ابو اسحاق ابراهیم محمد بن ‏ثقفى است.

[۲] در مورد این قسمت در خطبه شقشقیه (خطبه‏۳) بحث ‏شده است.

[۳]«و لم یبایع حتى شرط‏»:«عمرو عاص با معاویه بیعت نکرد تا اینکه شرائط سنگینى ذکر کرد و معاویه آنرا پذیرفت.

[۴]ابن ابى الحدید مى‏گوید: استاد ما ابوالقاسم بلخى مى‏گفت: این سخن عمرو«دعنى عنک‏»، کنایه از الحاد او بلکه صریح مى‏باشد چون معنى این جمله این مى‏شود که :این حرف را کنار بگذار زیرا اعتقاد به ‏آخرت اساسى ندارد و این که نباید، آخرت را به دنیا فروخت ‏حرف ‏است.

و نیز او اضافه مى‏کرد که: عمرو عاص همواره ملحد بوده و در الحاد و بى دینى او تردیدى نیست و معاویه نیز مانند او بوده است: و شاهد آن همان داستان سرى است که بین این دوانجام شد و اسلام را به بازى گرفتند. این وضع اینان کجا؟ و اخلاق على(ع) و شدت علاقه‏اش به خدا کجا؟ و با این حال آن دو از على(ع) عیب جویى مى‏نمودند. (اقتباس از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۲، از صفحه ۶۱-۶۵)

توجه: این سخن امام(ع)را نویسنده کتاب‏«الغارات‏»در جلد اول صفحه‏۳۱۷ با مختصر تفاوتى آورده است.

در اینجا به گوشه‏اى اززندگى پر حادثه او مى‏پردازیم: امام با جمله بالا اشاره به جریانى فرموده است که بین معاویه و عمرو عاص درگرفت، به این معنى که عمرو عاص در صورتى حاضر شد با معاویه بیعت کند که معاویه در برابر آن حکومت مصر را به او ببخشد.

ابن ابى الحدید مى‏نویسد: هنگامى که امام(ع) وارد کوفه شد به معاویه ‏نامه‏اى نوشت و او را به بیعت دعوت نمود، معاویه پریشان حال گردید وپاسخ نامه را به تأخیر انداخت و در این باره با مردم شام صحبت کرد، آنها به وى اطمینان دادند که او را کمک کنند، معاویه در این باره با برادرش ‏عتبة بن ابى سفیان مشورت کرد، او گفت: در این راه باید از عمرو عاص کمک بگیرى، او سیاستمدار کهنه کارى ‏است و اگر در برابر دینش بهائى به او بپردازى، آنرا به تو خواهد فروخت!

معاویه نامه‏اى به عمرو نوشت و از او خواست که به شام بیاید تا در این باره ‏با وى مذاکره کند. هنگامیکه نامه به عمرو رسید، او با پسرانش در این مورد مشورت کرد، عبد الله یکى از پسرانش به وى گفت: پیامبر و ابوبکر و عمر به هنگام مرگ از تو راضى بودند و هنگام قتل ‏عثمان هم که غائب بودى، به نظر من در منزل بنشین و براى این دنیاى بى‏ارزش حاشیه نشین معاویه مشو! که در کیفر خدا با هم شریک خواهید بود، اما محمد فرزند دیگرش گفت: تو از بزرگان قریش هستى، مبادا جریان خلافت‏ حکومت را با غفلت از دست ‏بدهى! به شامیان ملحق شو و به دستیارى آنها در مطالبه خون عثمان بکوش!

عمرو گفت: عبدالله آنچه به صلاح دینم بود گفت، ولى محمد صلاح ‏دنیایم را در نظر گرفت، من در این باره فکر خواهم کرد.... سرانجام عمرو نزد معاویه آمد و به مذاکره پرداختند: معاویه گفت: من تو را به جهاد کسى که خدا را عصیان نموده و بین مسلمانان اختلاف ‏افکنده، خلیفه مسلمین را کشته و آتش فتنه را روشن ساخته است دعوت‏ مى‏کنم! عمرو پرسید: او کیست؟، معاویه پاسخ داد: على!... عمرو گفت: به خدا سوگند تو همطراز او نیستى، تو هیچ یک از فضائل على را ندارى: نه هجرت، نه سبقت ‏به اسلام، نه مصاحبت ‏با پیغمبر(ص) و نه جهاد در راه ‏خدا و نه فهم و درک و دانش. به خدا سوگند!او در جنگ بهره‏اى دارد که کسى همتاى او نیست.

عمرو عاص افزود: اگر من ‏بخواهم از احسان و نعمتهاى خداوند روى بگردانم و در جنگ با على(ع) با تمام‏ خطراتى که در بردارد با تو همکارى کنم، بگو چه امتیازى به من خواهى داد؟! معاویه گفت: آنچه تو بخواهى! عمرو گفت: مصر!..
معاویه گفت: من دوست ندارم این حرف شایع شود که تو به خاطر دنیا به من پیوسته‏اى! عمرو گفت: «دعنى عنک‏» این حرفها را کنار بگذار! و بالاخره بین معاویه و عمرو نوشته‏اى امضاء گردید که عمرو با معاویه ‏همکارى کند و در مقابل اگر معاویه پیروز گردید، حکومت مصر را به او واگذارد.

منبع: جهان نیوز
۲۱۱۰۰۱
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: