عقیق: سطوری که از نظر خواهید گذراند، متن سخنرانی پروفسور "مارتین فوروارد" است که در آوریل سال 2006 و به مناسبت میلاد پیامبر عظیم الشأن، حضرت محمد بن عبدالله (ص) در مرکز دینی "واکرلین"، دانشگاه آئورورا، اسکاتلند ایراد شده است. پروفسور فوروارد استاد مطالعات دینی است که تلاشهای علمی خود را بر کشف و معرفی قرابتهای وحدتبخش میان دو دین ابراهیمی اسلام و مسیحیت متمرکز کرده است. او کتابهایی پیرامون زندگی حضرت عیسی مسیح و حضرت محمد مصطفی منتشر کرده است:
با این وجود، هنوز هم شاید شما مسلمانان بپرسید که این دانشمندان برجستهٔ مسیحی که اسلام را مطالعه کردهاند، چرا مسیحی ماندهاند. یا چرا خود من مسیحی ماندهام؟ حال که دانشوران برجستهای مانند آنها، و یا افرادی معمولی مانند من، پیرامون اسلام مطالعه کردهایم، زندگی پیامبر خدا محمد را بررسی کردهایم، با دوستان مسلمان گفتوگو کردهایم: چرا عقل سلیم ما را به کیش اسلام رهنمون نشده است؟ یا اینکه، چنانکه بسیاری از مسلمانان باور دارند که اسلام دین اصیل است، چرا من و دیگران از رجوع به دین ازلی انسانیت سرباز میزنیم؟
خب، شکی نیست که این امر دلایل جامعهشناختی و روانشناختی فراوانی دارد: فشارها از سوی فرهنگی که بنیانش با آن داستانهای شنیده شده در دوران کودکی تقویت شده است، بی تردید تغییر دین را برای اغلب ما دشوار میکند. در حقیقت، افراد نسبتا اندکی از دینی به دین دیگر تغییر آیین میدهند، چرا که بهطور قاطع متقاعد شدهاند که این حرکتی است از تاریکی به سوی روشنایی، و از کذب به حقیقت آشکار. معمولا عواملی دیگر در تصمیم افراد برای تغییر دین مؤثر هستند. و بیشتر مواقع این یک تصمیم صرفا شخصی نیست، بلکه حرکتی جمعی از سوی گروههای انسانی است، که به این کار مجبور شدهاند و یا از آیینی جفاپیشه میگریزند. بیشتر انسانها به دین مادرزادی خود باقی میمانند. این بقا، سبب حقانیتش نیست، اما قطعا آن را مرسوم و طبیعی جلوه میدهد.
پیش از اینکه حقیقتا متقاعد شوید که باید آیینی را به آیین دیگر واگذارید، انجام این کار دشوار است. برخی دین خود را رها میکنند، هرچند بسیاری هم نه. اما دلیل این مسئله تنها به جامعهشناسی، روانشناسی یا دیگر عواملی که ما را به کرانههای دین نخست خود بسته، باز نمیگردد. از بدجنسی، یا کوردلی، یا بیعلاقگی هم ناشی نمیشود. ادیان، نظامهایی فرهنگی هستند که ارزشها را مستحکم میکنند و ارزشها، ما را قدرت میبخشند و بر میانگیزند. در بهترین حالت، هر کدام چنین کارکردی دارد؛ این حقیقی است که میتوان با مشاهدهٔ زندگی دیگران و در تجربیات زندگی خودمان به اثبات رساند. دین ما بخشی از هویت ماست. برای اکثر ما، تغییر دینمان مساوی با انکار آنچه هستیم و آنچه شدهایم خواهد بود. پس ثابت بر جای میمانیم: به عنوان مسیحی، یا مسلمان، یا هرچه که هستیم.
علاوه بر این، بسیاری از ما با عشق به آنچه آموختهایم و تجربه کردهایم رشد میکنیم. مثل اکثر مسیحیان، من به خاطر عیسای مسیح مسیحی هستم. وقتی عهد جدید را ورق میزنم و میخوانم، به داستانهایی که مسیح میگوید عشق میورزم و شیفتهٔ پیامش هستم که قلمرو عشق خداوند را به روی همگان باز میداند، نه منحصرا برای یک قشر خاص اجتماعی یا اخلاقی. باور دارم که مرگ او عمق التزام خداوند به جهان مخلوق او و مردمان آن را نمایان کرد، و این واقعیت را نیز که برانگیختن او توسط خدا نمایانگر قدرت خداوند بر تبدیل تاریکی به نور، ناامیدی به امید، و مرگ به زندگی است. مسلمانان و مسیحیان باوری یکسان دربارهٔ عیسی ندارند. در نظر مسلمانها او یک پیامبر است، اما برای مسیحیها او فراتر از یک پیامبر، تجسم عاطفه، رأی و عزم الهی است. این همان معنای عید جمعهٔ نیک و عید پاک برای مسیحیان است که به تازگی جشن گرفتیم.
در نتیجهٔ التزام خودم به عیسی، به سادگی میتوانم التزام مسلمانان به پیامبر خدا محمد را تحسین کنم، و همینطور از تلاشهای بیگانگان با اسلام برای تمسخر او خشمگین شوم؛ تلاشهایی همچون جنجال اخیر کاریکاتورها در دانمارک و دیگر کشورها. رهبران دینی ما، به ویژه انسانهای صاحبنظر و تابع امر خداوندگار ادیان ما، بایستی ما را با خرد و فراست و قدرت مکاشفهٔ خود برانگیزند. ما نباید قدر و اعتبارشان را با تحقیر و تقلیلشان به سطح گناهکاری و نابخردی خودمان به خطر بیاندازیم. چنانچه نامسلمانان با کارهای برخی مسلمانان مشکلی دارند، باید آن مسلمانان و فهمشان از انتظار خدا و پیامبرش از آنها را مورد سؤال قرار دهند. شما و من ممکن است تمسخر شویم، و بایستی روبرویی با آن را بیاموزیم. ممکن است سؤالاتی دربارهٔ زندگی و تعالیم انبیای الهی داشته باشیم، و شاید شنیدن برخی چیزها دربارهٔ آنها ما را متحیر کند. اما تمسخر آنها تمسخر خداست. در واقع، یقین دارم که خدا از عهدهٔ تمسخر ما بر میآید، اما مسئله این نیست. این ماییم که از آن زخم میخوریم و تحقیر میشویم، نه خدا.
گاهی کلمات «دین» و «ایمان» را با یکدیگر اشتباه میگیریم، و این دو را به جای یکدیگر استفاده میکنیم. در نتیجه: وقتی به ایمان مسیحی اشاره میکنیم، منظورمان مسیحیت است؛ یا با نوشتن یا گفتن از ایمان مسلمان، اسلام را در نظر داریم. این شیوه[ی سخن گفتن] راحت است. خودم هم اینگونه حرف میزنم. با این وجود، دین و ایمان یک چیز نیستند. ایمان، پاسخی به راز این جهان است. راهی است برای نمایش اعتمادمان به اینکه چیزی بیش از آنچه به چشم میآید در زندگی است، اینکه این جهان مخلوق خدایی خوب است که ما را به پیروی از خود فرا میخواند. ایمان، نگرشی به زندگی است که ارمغانآور امید برای ماست. ادیان چارچوبی فراهم میآورند که همهٔ ما برای جهتدهی به ایمانمان بدان نیاز داریم، که در نتیجه خدا را دریابیم و اطاعت کنیم. ادیان [مانند] اسامی هستند: پر از چیزهایی ([همچون] متون، باورها، نظامهای رفتاری، حکایات، و بسیاری دیگر چیزها) هستند که ما را در ابراز ایمانمان یاری میکنند. ایمان، در بهترین حالش، یک صفت است: چیزی که ما را در تمییز و توصیف و پیروی از قدرت آنچه که واقعا واقعیست کمک میرساند.