یکی از زنان پاکدامن و عفیف در تاریخ صدر اسلام، فِضّه، کنیز و خادمه حضرت زهرا (س) می باشد، اما جالب است بدانید که وی در چند سال آخر عمر خویش غیر از آیات قرآن سخنی بر زبان جاری نساخت، حتی در سخت ترین شرایط!؟
عقیق: در این باره نقل شده است که فِضّه در بیابانی از کاروان حج، عقب افتاد و تنها در بیابان سرگردان شد. شخصی به نام «عبدالله مبارک» که از کاروان عقب مانده بود می گوید: بانویی را تنها در بیابان دیدم، من سوار بر شتر بودم، نزد او رفتم و هر چه پرسیدم با آیه ی قرآن به من جواب داد، به او گفتم: تو کیستی؟ گفت: «وَ قُل سَلامُ فَسَوفَ یَعلَمُون»؛ بگو سلام بر شما، به زودی خواهند دانست. (زخرف: آیه 89) عبدالله گفت: بر او سلام کردم و گفتم: تو اینجا چه میکنی؟ گفت: «وَ مَن یَهدِ اللهُ فَما لَهُ مِن مُضِلٍّ»؛ هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کننده ای نخواهد داشت. فهمیدم که راه گم کرده است. (زمر: آیه 37) گفتم: از جن هستی یا از انس؟ گفت: «یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُم»؛ ای فرزندان آدم! زینت خود را بردارید. (اعراف: آیه 31)؛ فهمیدم از انس است. گفتم: از کجا می آیی؟ گفت: «یُنادَونَ مِن مَکانٍ بَعیدٍ»؛ آن ها از مکان دور، صدا زده می شوند، فهمیدم که از راه دور می آید. (فصلت: آیه 44) گفتم: کجا می روی؟ گفت: «وَ لِلهِ عَلی النّاسِ حجُّ البَیتِ»؛ خداوند حج را بر مردم مستطیع، واجب کرده است. فهمیدم که عازم مکه است. (آل عمران: آیه 97) گفتم: چه وقت از کاروان جدا شدی؟ گفت: «وَ لَقَد خَلقنا السَّمواتِ وَ الأَرضَ وَ ما بَینَهُما فی سِتَّة أیّامِ»؛ ما آسمان ها و زمین و آنچه میان آن ها است، در شش روز آفریدیم. فهمیدم که شش روز است که از کاروان جدا شده است. (ق: آیه 38) گفتم: آیا به غذا میل داری؟ گفت: «وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَأکُلُونَ الطَّعام»؛ ما آن ها را پیکرهایی که غذا نخورند، قرار ندادیم. فهمیدم که به غذا میل دارد. (انبیاء: آیه 8) گفتم: شتاب کن و تندتر بیا. گفت: «لا یُکَلِّف اللهُ نَفساً إِلّا وُسعُها»؛ خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند. فهمیدم که خسته شده و قدرت راه رفتن ندارد. (بقره: آیه 286) گفتم: پشت سر من بر شتر سوار شو. گفت: «لَو کانَ فیهِما آلِهةٌ إِلّا اللهُ لَفَسَدتا»؛ اگر در زمین و آسمان خدایانی جز خدای یکتا باشد، به هم می خورند. فهمیدم که از سوار شدن پشت سر من، حیا می کند. (انبیاء: آیه 22) پیاده شدم و او را تنها سوار شتر کردم، وقتی سوار شتر شد گفت: «سُبحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا»؛ پاک و منزه است خدایی که این را مسخّر و رام ما گردانید. (زخرف: آیه 13) وقتی به کاروان رسیدیم به او گفتم: آیا از بستگان تو کسی در کاروان هست؟ گفت: «یا داوُودَ إِنّا جَعَلناکَ خَلیفَةً فِی الأَرض»؛ ای داوود! تو را نماینده ی خود در زمین قرار دادیم. «وَ ما مُحَمَّدٌ إلّا رَسُولٌ»؛ و نیست محمد جز رسول. «یا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ»؛ ای یحیی! کتاب را با قوت بگیر. «یا موسی إِنّی أِنا الله»؛ ای موسی! همانا منم خداوند. (ص: آیه 26؛ آل عمران: آیه 144؛ مریم: آیه 12؛ قصص: آیه 30) دریافتم افرادی به نام های «داوود»، «محمد»، «یحیی» و «موسی» داخل کاروان هستند و با او خویشاوندی دارند، آن ها را با نام صدا زدم، ناگهان چهار نفر جوان به سوی ان زن آمدند. به او گفتم: این افراد با تو چه نسبتی دارند؟ گفت: «اَلمالُ وَ البَنُون زینَة الحَیاةِ الدُّنیا»؛ مال و فرزندان، زینت زندگانی دنیا هستند. فهمیدم آن ها فرزندان او هستند. (کهف: آیه 46) وقتی آن ها نزد او آمدند ان زن گفت: «یا أَبَتِ اُستَأجِرهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَویُّ الأَمینُ»؛ پدرم! او را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسی که می توانی استخدام کنی، کسی است که نیرومند و امین است فهمیدم که به آن ها می گوید مزدی به من بدهند. آن ها نیز مقداری پول به من دادند. (قصص: آیه 26) زن گفت: «وَ اللهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشّاء»؛ خداوند آن پاداش را برای هر کس که بخواهد چند برابر می کند. (بقره: آیه 261) فهمیدم به آن ها می گوید زیادتر بدهند. آن ها نیز بر پاداش من افزودند. از آنان پرسیدم: این زن کیست؟ گفتند: این زن مادر ما «فضّه» است که کنیز حضرت زهرا (س) بود و بیست سال است که غیر از قرآن سخنی نگفته است! پی نوشت ها: 1- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 43: 86- 87. 2- جویباری، مکالمه ی قرآنی، ج 1: 16- 19. 3- محمدی، هزار و یک حکایت اخلاقی: 41- 43. منبع:قدس 211008