نویسنده رمان «تالار پذیرایی پایتخت» گفت: فاصلهام با امام به اندازه یک شیشه بود و به اندازهای چهره امام گیرا بود که متوجه رفتارم نشدم.
عقیق:محمد علی گودینی نویسنده پیشکسوت انقلاب در گفتوگویی به خاطراتش از روزهای انقلاب اشاره کرد و گفت: در آن ایام 23 ساله بودم. برای استقبال از امام خمینی (ره) به میدان آزادی رفتم و با توجه به اینکه جوان بودم به عنوان انتظامات خودم رو جلو میکشیدم تا به فرودگاه برسم.
*روی کاپوت خودروی امام پریدم
وی افزود: چند ساعت منتظر ماندیم تا اینکه امام رسید. من وقتی امام را داخل خودرو دیدم سر از پا نشناختم و با بیادبی خودم را روی کاپوت خودروی ایشان انداختم. بعد از آن آقای رفیقدوست با اشاره سر به من گفت خودم را کنار بکشم. در کنار خودروی امام، یک شورولت بود که به نظر مرحوم سیداحمد سوار بر آن بود که از داخل آن خودرو نیز با اشاره به من فهماندند که پیاده شوم و پایین بیایم.
*لنگه کفشم گم شد و نتوانستم همراه امام باشم
نویسنده رمان «سایه اژدها» گفت: وقتی آمدم پایین متوجه شدم که لنگه کفشم گم شده است. تا کفشم را پیدا کنم مدتی طول کشید و نتوانستم همراه کاروان امام باشم و به بهشت زهرا نیز نرسیدم. بعد از آن سخنرانی امام را از طریق اخبار متوجه شدم. *یک شیشه تا امام فاصله داشتم
وی در ادامه اضافه کرد: فاصلهام با امام به اندازه یک شیشه بود و به اندازهای چهره امام گیرا بود که متوجه رفتارم نشدم.
این نویسنده انقلابی در ادامه گفت: من کارگر کارخانه بودم و در تظاهراتهای کارگری شرکت میکردم. از جاده کرج با سرویس رفتم تا میدان راهآهن، از آنجا به تیر دوقلو، و پیاده از آنجا تا جلوی مسجد لرزاده رفتم و از آنجا به میدان آزادی بازگشتم. شهید ابراهیم الهیاری از همکارانم بود که 22 بهمن شهید شد.
گودینی در ادامه گفت: در تخلیه پادگانها نیز حضور داشتم. آن زمان نزدیک پادگان جی تهران بودم. ولی با ترس و لرز رفتیم زیرا ممکن بود که گاردیها از داخل مهرآباد ما را هدف قرار دهند، اما سربازان داخل پادگان کمکم بیرون میآمدند و لباسهایشان را از تن خارج میکردند و مردم به آنها لباس شخصی میدادند تا شناسایی نشوند.
*پارچه سفید رمز میان مبارزان
وی اضافه کرد: روز 22 بهمن همه دستمال یا پارچه سفید دور سر یا دست میبستند که یعنی ما مبارز هستیم. روز 22 بهمن میدان انقلاب بودم و سرشار از شوق.