19 دی 1400 6 جمادی الثانی 1443 - 37 : 03
کد خبر : ۴۶۶۱۲
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۹
محسن اسماعیلی در شرح نهج‌البلاغه مطرح کرد
مگر معاویه چه می‌کرد، معاویه منکر خدا و قیامت می‌شد؟ نه بلکه امام جمعه و جماعت می‌شد. معاویه به امیرالمؤمنین(ع) نامه می‌نوشت که «ای علی از خدا بترس» و این یعنی استفاده ابزاری.
عقیق:محسن اسماعیلی رئیس دانشکده حقوق دانشگاه امام صادق(ع) در ادامه جلسات شرح خطبه‌های نهج‌البلاغه در مسجد هفتاد و دوتن مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی‌به بیان محورهای نامه 69 نهج‌البلاغه پرداخت که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

 حضرت امیر(ع) فرمودند: «وَعَظِّمِ اسْمَ اللهِ أَنْ تَذْکُرَهُ إِلاَّ عَلَی حَقّ»؛ امیرالمؤمنین دستور دادند که نام خدا را بزرگ بشمر و جز برای حق نام خدا را بر زبان نیاور.

در مورد قسمت اول این جمله هفته قبل مطالبی را عرض کردم. خلاصه‌اش این بود که توصیه امام به بزرگ داشتن یاد خدا نیست. بلکه توصیه به بزرگ داشتن اسم خداست و چون اسم از مسمای خودش کسب عظمت یا حقارت می‌کند، هرچه انسان نسبت به معنایی احساس احترام داشته باشد، نام او را نیز با احترام می‌برد. خصوصا که ما به توحید صفاتی معتقدیم و خدا با ممکنات فرق می‌کند و اسم و مسمی‌یک چیز است و هرچقدر به نام خدا عظمت دهیم، بدقه العقلیه، به خود خدای متعال عظمت داده‌ایم. ثمره مهم بزرگ تلقی‌کردن خدا و نام خدا هم کوچک شدن غیر خداست و نتیجه آن نیز بزرگی و عظمت و کرامت ماست.

امشب به قسمت دوم جمله می‌پردازیم: « أَنْ تَذْکُرَهُ إِلاَّ عَلَی حَقّ».

در اینجا «أَنْ» قاعدهً باید «أَنْ مفسره» گرفته شود و به معنای «اَی» یا «که» باشد. بعضی از مترجمان به معنای «مبادا» و تحذیر گرفته‌اند که شاید خیلی مناسب نباشد. معنای مناسب‌تر همان معنای «که» است که در عربی هم زیاد کاربرد دارد. در قرآن کریم به این معنی زیاد به کار رفته است. مثلاً در داستان حضرت نوح داریم که: « فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصنَع الْفُلْک بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا»  به نوح وحی کردیم «که»... . یا مثلاً در مورد اهل بهشت دارد که اهل بهشت علت سعادتمندی و خوشبختی جاودان را به اهل جهنم توضیح می‌دهند: « لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا...» ...اهل بهشت صدا زده می‌شوند «که» این بهشت سزای آن اعمالی است که در دنیا انجام داده بودید... .

غرض این است که «أن» را می‌توانیم در معنای تفسیری بگیریم. یک احتمال دیگر هم هست و آن اینکه یک حرف «جَر» را در تقدیر بگیریم که در این صورت به آن «ان مصدریه» می‌گوییم: و عظم اسم الله «بأَنْ»تذکره الا علی حق.

بنا بر احتمال اول ترجمه عبارت می‌شود:

نام خدا را بزرگ بشمار؛ یعنی جز برای حق از نام خدا استفاده نکن.

بنا بر احتمال دوم ترجمه عبارت می‌شود:

نام خدا را بزرگ بشمار؛ به این طریق که از نام زیبای او جز برای حق استفاده نکنی.

البته هر دو می‌خواهد یک چیز را بگوید. می‌خواهد بگوید خدا و اسم خدا آن قدر برایت عزیز و بزرگ باشد که از این اسم برای غیر حق یعنی برای با طل استفاده نکنی.

خداوند متعال حق محض است و حق اسم خداست. بزرگترین جفای به حق مطلق این است که انسان از نام حق به کام باطل استفاده کند. به تعبیر امروزی از خدا و اسم خدا «استفاده ابزاری» کند. اسم خدا حق است ولی به دست انسان پوششی برای رسیدن به باطل می‌شود. حضرت می‌فرمایند مبادا از نام خدا برای رسیدن به دنیا استفاده کنی. مبادا خدا را پلی برای رسیدن به هوس‌های دنیوی خودت قرار دهی. نباید خدا روکشی برای باطل باشد.

وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم، موارد زیادی می‌بینیم که خدا را پوشش رسیدن به باطل قرار داده اند. به اسم دین دنبال دنیا هستند. به نام حق به دنبال رسیدن به باطل هستند. اینها از خدا و دین استفاده ابزاری می‌کنند و این کوچک شمردن نام خداست. مثلاً قرآن می‌فرماید: کسانی هستند که اگر حرف خودشان را بزنند، مشتری ندارد؛ ولی اگر حرف خودشان را به نام خدا بزنند، مشتری پیدا می‌کند. لذا حرف خودشان را به نام خدا می‌زنند. در آیه 79 سوره بقره می‌فرماید: « فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ»؛ وای بر کسانی که چیزهایی از جانب خودشان می‌نویسند؛ ولی چون مشتری ندارد به اسم خدا معرفی می‌کنند. چرا؟ «لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً»؛ تا با آن دنیا را به دست آورند. نمونه‌های ساده‌اش کسانی هستند که بعد از پیامبر حدیث جعل می‌کردند و به پیامبر دروغ می‌بستند تا در جامعه جایگاهی به دست آورند. مرید پیدا کنند. البته شیطان از این حرف‌ها زرنگ‌تر است. بعضی هستند که رک ادعا نمی‌کنند که این حرف ها از طرف خداست. صریح دروغ نمی‌گویند. قیافه‌شان و لحن‌شان را طوری می‌کنند که مخاطب خیال کند او دارد حرف خدا را می‌زند. در آیه 78 سوره آل عمران آمده است: «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ»؛ بعضی هستند که چیزی از طرف خودشان نوشته اند ولی زبان و قیافه شان را طوری می‌کنند که شما خیال کنید از کتاب خداست؛ در حالی که از کتاب خدا نیست. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می‌فرماید علت تکرار کلمه «کتاب» در این آیه این است که تفاوت کتاب این‌ها را با کتاب خدا نشان دهد. اینها علنی نمی‌گویند که کتابشان کتاب خداست. با قیافه و لحنشان القا می‌کنند. به خدا با علم دروغ می‌گویند. نمونه خیلی روشن اینها خوارج است. شعارشان «لا حکم الا لله» بود که برگرفته از قرآن است. آیه قرآن می‌فرماید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» یعنی دستور فقط از آن خداست. در حالی که یکی از دستورهای خدا این است که از علی علیه السلام تبعیت کنید. اما خوارج همین آیه را شعار و پرچم برای مخالفت با علی کردند. استفاده ابزاری کردند. حضرت علی(ع) هم برآشفت و در خطبه 40 فرمود: « کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ ، وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»؛ کلمه حقی که با آن دنبال باطل هستند. اینها نمی‌گویند حکم از آن خداست. می‌گویند حاکم فقط خداست. باید بیاید زمین و حکومت کند.

امیرالمؤمنین می‌فرمایند اسم خدا را پوشش برای رسیدن به باطل قرار ندهید. اگر ما چیزی را فدای چیزی کردیم یعنی این دومی‌با ارزش تر است. اگر کسی خدا را خرج دنیا کرد، یعنی دنیا برایش با ارزش تر است. در دو جای قرآن نهی شده که مواظب باشید حق را لباس باطل و پل رسیدن به باطل نکنید. « وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» و یا « لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقّ بِالْبَاطِلِ ». نباید این کار را کرد. این کار دو زیان عمده برای جامعه اسلامی‌دارد:

یکی اینکه وقتی کسانی قیافه دین می‌گیرند و کار شیطان می‌کنند؛ موجب فریب مردم عادی می‌شوند. مردم عادی می‌خواهند به خدا و حق برسند. اینها کسانی که دنبال رسیدن به خدا هستند را به شیطان می‌رسانند. این خیلی خیانت است.

دوم اینکه موجب بی اعتمادی و سرخوردگی مردم می‌شود. حرف کسی که راست می‌گوید را هم باور نمی‌کنند. می‌گویند اینها سر و ته یک کرباسند!

کسی به امیرالمؤمنین عرض کرد که من را موعظه کنید. حضرت فرمودند (حکمت 150):

« لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقّ بِالْبَاطِلِ»؛ از کسانی که امید دارد در آخرت وضعش خوب باشد ولی کاری نمی‌کند و توبه اش را عقب می‌اندازد نباش. « یَقُولُ فِی اَلدُّنْیَا بِقَوْلِ اَلزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ اَلرَّاغِبِینَ» جزو کسانی نباش که قیافه متدینین را می‌گیرند ولی رفتارشان مثل بی دینها است. مثل کسانی نباش که شعار زهد و تقوا می‌دهند ولی در عمل به چپاول اموال مردم می‌پردازند.

مگر معاویه چه می‌کرد؟ معاویه منکر خدا و قیامت می‌شد؟ نه. امام جمعه و امام جماعت می‌شد. معاویه به امیرالمؤمنین نامه می‌نوشت که «ای علی از خدا بترس». استفاده ابزاری یعنی این. مردم را هم این طور تربیت کرده بود. یک بار به امیرالمؤمنین سلام الله علیه خبر دادند که معاویه جمع کثیری را سازماندهی کرده که در ایام حج  مکه می‌روند و اوضاع را بررسی می‌کنند تا اگر مناسب بود، کودتا کند. امام به فرماندار خودشان در مکه نامه ای نوشتند و به او گفتند مواظب باش که فریب نخوری. کسانی دارند می‌آیند که «یلبسون الحق بالباطل». معاویه صفت ها اینگونه اند. شعار باطل نمی‌دهند. شعار حق می‌دهند و دنبال باطل هستند «یلبسون الحق بالباطل و یطیعون المخلوق فی معصیه الخالق». شعار حق می‌دهند و دنبال باطل هستند. حرف خدا را کنار گذاشته اند و حرف بنده خدا را اطاعت می‌کنند. جمله بعدی را دقت کنید: «یحتلبون الدنیا درها بالدین»؛ خوب شیر دنیا را می‌دوشند. تا بتوانند از امکانات دنیا بهره برداری می‌کنند. شیر دنیا را به اسم دین می‌دوشند. به اسم خدا کیسه شان را پر می‌کنند.

چقدر این کسانی که ظاهرشان ظاهر دینی است ولی عمل به غیر دین می‌کنند به دین ضرر می‌زنند.

علی علیه السلام وقتی مالک را به مصر فرستادند توصیه هایی کردند؛ از جمله راجع به قضات فرمودند که دقت کن چه کسی قاضی است. قاضی به اسم دین با جان و مال و ناموس مردم سر و کار دارد. جایی که تو داری می‌روی سال های سال زیر دست کسانی مانند عمروعاص بوده که شیر دنیا را به اسم دین می‌دوشیده است. فرمودند «فَانْظُرْ فِی ذَلِکَ نَظَراً بَلِیغاً»؛ در انتساب کسانی که به اسم عالم دینی منسوب می‌کنی خیلی دقت کن. اینها به اسم دین با مردم مرتبط می‌شوند. «فإنّ هذا الدین قد کان أسیرا فی أیدی الأشرار ، یُعمل فیه بالهوی ، وتُطلب به الدنیا»؛ این دین مظلوم در دست افراد ناباب اسیر بوده است. به اسم دین و در داخل دین به هوای نفسشان عمل می‌کرده اند و دنبال دنیا بوده اند. در این انتساب ها خیلی حواست را جمع کن!

پس فرمایش امیرالمومنین این است که بزرگی و عظمت خدا و اسم خدا در جان شما به این است که در راه باطل ازشان استفاده نکنید.

مرد باش و همانی که هستی خودت را نشان بده

تعداد زیادی از مترجمان و مفسران نهج‌البلاغه این جمله را به سوگند دروغ اختصاص داده‌اند. یعنی این جمله را اینگونه ترجمه کرده اند: اسم خدا را بزرگ بشمار، به اینکه قسم دروغ نخوری. این هم عیب ندارد اما دلیلی بر این اختصاص پیدا نمی‌شود. مصداقی از استفاده ابزاری است که در قرآن هم آمده است: « ولا تجعلوا الله عرضة لأیمانکم»؛ مراقب باشید نام خدا را سیبل قسم هایتان قرار ندهید. در معرض سوگند قرار ندهید. این بحث خیلی مهمی‌است که در فقه هم مطرح است. قسم و سوگند اختصاص به اسلام ندارد. در همه ادیان بوده است. دلیلش هم این است که بعضی وقت ها واقعیتی هست که نمی‌توان اثباتش کرد. راهی برای اثبات آن نداریم. در اینجا نیاز به این داریم که به ما اعتماد کنند و حرف ما را بپذیرند و باید به چیز مقدسی قسم خورد. مقدس ترین مقدس ها هم خداست. لذا یکی از ادله اثبات دعوا قسم است. ممکن است کسی با سوگند ما اعدام شود. در روایات متعدد داریم که مراقب سوگندهایتان باشید. صحبت درباره قسم های راست است. از نظر فقهی دو جور قسم داریم. یکی قسم خوردن برای انجام دادن یا ترک یک کار است. مثلاً کسی قسم می‌خورد که سیگار نکشد. قسم می‌خورد که فلان دعا را بخواند. در اینجایی که قسم خوردن برای انجام دادن یا ترک یک کار است، حتماً باید به قسم عمل شود و ترک آن نیز کفاره دارد. منتها نوع دوم قسم خوردن برای اثبات یا نفی یک مطلب است. مثلاً می‌گویی: به خدا قسم فلان طور بوده... . خدا شاهد است فلان طور بوده... . اگر این نوع قسم دروغ باشد که هیچ؛ تکلیفش روشن است.

به ما گفته‌اند خودتان را عادت دهید قسم راست هم نخورید؛ مگر اینکه چاره ای نداشته باشید. نام خدا را کوچک نکنید. نشانه «عظم اسم الله» این است که اگر راست می‌گویی هم قسم نخوری و اسم خدا را خرج نکنی. روایات زیادی داریم که می‌گوید حتی اگر حق با شماست، قسم نخورید. در ضمن وصایای پیامبر اکرم به امیرالمومنین هست که: « یا علی لا تحلف بالله کاذبا ولا صادقا من غیر ضرورة ولا تجعل عرضة لیمینک» علی جان، قسم دروغ که هیچ؛ اگر چاره داری قسم راست هم نخور... .

مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل می‌کند که « قال الحواریون لعیسى بن مریم: أوصنا، فقال: قال موسى (علیه السلام) لقومه: لا تحلفوا بالله کاذبین، وأنا آمرکم أن لا تحلفوا بالله صادقین ولا کاذبین»؛ حواریون از حضرت عیسی خواستند آنها را نصیحت کند. حضرت عیسی فرمود: «موسی به قومش گفت که قسم دروغ نخورید ولی من به شما می‌گویم قسم راست هم نخورید.»

* اگر اضطراری نیست، قسم نخورید

این جمله نهج‌البلاغه را بیشتر دقت کنید که در خطبه 187 و ظاهرا مربوط به آخرالزمان است و حضرت می‌فرمایند در آخرالزمان به دست آوردن یک درهم مال حلال از تحمل ضربه شمشیر سخت تر است و گیرنده از دهنده محترم تر تلقی می‌شود: « ذاک حیْثُ تسْکرُون مِنْ غیْرِ شرابٍ، بلْ مِن النِّعْمةِ والنّعِیمِ، وتحْلِفُون مِنْ غیْرِ اضْطِرارٍ، وتکْذِبُون مِنْ غیْرِ إِحْراجٍ ذاک إِذا عضّکُمُ الْبلاءُ کما یعضُّ الْقتبُغارِب الْبعیرِ ما أطْول هذا الْعناء، وأبْعد هذا الرّجاء!». در آخرالزمان مست می‌شوید، اما نه از شراب؛ بلکه از قدرت و پول! و بدون ضرورت و اضطرار قسم می‌خورید.

قسم راستی که از روی اجبار نیست از نظر علی(ع) نشانه آخرالزمان است

راجع به قسم هم دروغ خداوند فرمود: « لا اُنیلُ رَحْمَتی مَن تَعرَّضَ للأیمانِ الکاذِبهِ» رحمت من به کسی که قسم دروغ می‌خورد نمی‌رسد.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: « من قال "اللّه یعلم" ما لم یعلم اهتز لذلک عرشه اعظاما له» اگر کسی بی خودی بگوید «خدا شاهده» و «خدا میدونه» در حالی که می‌داند اینطور نیست؛ عرش خدا از این حرفش و از این گناه به لرزه می‌افتد.

در روایت دیگر داریم که: « اذا قال العبد: علم اللّه و کان کاذبا قال اللّه تعالى: اما وجدت احدا تکذب علیه غیرى » اگر آدم به دروغ بگوید «خدا میدونه» و «خدا شاهده» در حالی که دروغ می‌گوید، خدا می‌گوید: کوچک تر از من پیدا نکردی به او دروغ ببندی؟ من از همه ضعیف تر بودم؟

از طرف دیگر داریم: «من أجل الله أن یحلف به کاذبا أعطاه الله عز و جل خیر مما ذهب منه»؛ اگر کسی ببیند با قسم دروغ می‌تواند چیزی به دست آود ولی به خاطر خدا این کار را نکند، خدا بیش از آنچه او از دست داده را به او می‌دهد.

استاد ما رضوان الله تعالی علیه می‌فرمود: آن خدایی که از این راه می‌تواند بدهد، از راه دیگر هم می‌تواند بدهد. تو به او اعتماد کن!


منبع:فارس
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: