25 مهر 1400 11 (ربیع الاول 1443 - 31 : 16
کد خبر : ۴۶۵۸۱
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۳
از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است
در میان اشعار آیینی در سال‌های اخیر تعداد قابل توجهی از این اشعار نذر کریمه اهل بیت(س)، حضرت فاطمه معصومه(س)، شده است.
عقیق:در میان سروده‌های آیینی در چند سال اخیر، سروده‌های بسیاری به سیره و زندگی کریمه اهل بیت(س)، حضرت فاطمه معصومه اختصاص دارد. دهم ربیع‌الثانی مصادف است با سالروز شهادت این بانوی بزرگوار، از این رو تعدادی از سروده‌های شاعران به همین مناسبت بازنشر می‌شود:

علی‌اکبر لطیفیان:

جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده

جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس می‌کند که وارد صحن جنان شده

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است
دنیا چرا به "فاطمه" نامهربان شده

خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شآن اوست در اینجا همان شده

دور و برش فرشته نگهبان معجرش
جانها فدای زینب بی پاسبان شده

گاهی میان مجلس نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

***

هادی جانفدا:

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد؟

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام کاش زمان با همین سلام
در آستانه در ساعت بایستد

وَ گردش نگاه تو در بین زائران
روی من - این فتاده به لکنت - بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیه عذاب
هم وزن با یک آیه ی رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما
زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آن کس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد

تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو
مستی که روی پاش به زحمت بایستد

***

سیدمحمدجواد شرافت:

دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر

بر بانوی با کرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر

***

قاسم صرافان:

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ تو هراسان
شد قبله‌ دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله‌نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه‌ قم را: از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

منبع:تسنیم
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: