مشکل امروز و آینده بشر تا عصر بازگشت معصوم به حکومت، نبود روحیه هم اندیشی و تعاون بر برّ و تقوا در عالم اندیشه و استنباط است.
عقیق:در نخستین مصاحبه از سلسله گفتگوهای آینده جهان از دیدگاه قرآن پیرامون رهبری مسلئه آینده بشر صحبت کردیم، دومین شماره این گفتگو با حجت الاسلام میرعرب، عضو هیات علمی پژوهشگاه پیرامون این سوال است که آیا اسلام موجود درحال حاضر دین کاملی است یا خیر؟
شما در مصاحبه قبل مهم ترین مسئله آینده جهان را مسئله رهبری دانستید، اگر رهبری مطابق اندیشه اسلامی تحقق یابد، بر چه اساسی می خواهد جهان را اداره کند؟ آیا اسلام با وضع موجود دین کامل است یا باید با مطالعات و پژوهش ابعاد آن اشکار شود تا هر روز بر قابلیت آن برای اداره جهان افزوده شود؟
اینکه مهم ترین مسئله آینده جهان مسئله رهبری است، بنده شک ندارم؛ زیرا اگر بهترین قانون و عالی ترین امکانات در اختیار انسان بی تقوا و ظالم باشد، دنیای بشر نه تنها بهتر نخواهد شد، بلکه بر نکبت آن افزوده می گردد. اما دستمایه رهبری برای اداره جهان در عصر غیر معصوم باید کتاب خدا و سخن و سیره معصومان باشد. مشکل اساسی در این جهت تفاوت برداشت ها از کتاب و سنت است.
اسلام از نظر واقع دین کامل و بی نقصی است، شاهدش این است که هیچ سؤالی را تا امروز بدون پاسخ معقول نگذاشته و کسی نتوانسته بگوید بهتر از راهکار اسلام، راهکاری و رهنمودی وجود دارد! مشکل امروز و آینده بشر تا عصر بازگشت معصوم به حکومت، نبود روحیه هم اندیشی و تعاون بر برّ و تقوا در عالم اندیشه و استنباط است.
اگر همه به مبانی اساسی اسلام پایبند باشیم و در عمل نشان دهیم که به اصول اساسی مکتب وحی معتقدیم، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و رهبری اسلامی می تواند در نهایت امکان از معارف دین استفاده کند و بهترین رهبری و هدایت را داشته باشد. خدای متعال فرموده: "تعاونوا علی البرّ و التقوی" در چه حوزه ای؟ آیا این تعاون فقط در مسائل اقتصادی است؟ اگر همه اندیشمندان و فقها همکاری جدی در تقویت رهبری داشته باشند و درس و بحث و تحقیقات را بر اساس نیازها تقسیم کنند و هر یک بخش تخصصی خاصی را دنبال کنند، چقدر دقت و ظرافت در حوزه کشف زوایای نهفته قرآن و سنت اتفاق خواهد افتاد؟!
اگر مفاد "واعتصموا بحبل الله و لاتفرقوا" فقط برای سخنرانی در همایش تقریب گذاشته نشود و اندیشمندان و اسلام شناسان واقعا اعتصام به قرآن و سنت داشته باشند و از تقابل ها اجتناب کنند و هدف پیشبرد نظام اسلامی و اداره بهتر آن باشد، چقدر حوزه معرفتی تقویت خواهد شد؟!
اسلام کمبودی ندارد، ولی درست است که باید با تحقیق و پژوهش ما آنچه را نیاز داریم استنباط کنیم. به یک نکته دیگر از آیات توجه کنیم: خدای متعال از همه خواسته: "اُدخلوا فی السلم کافة" همه با هم تسلیم حق شوید. همه با هم در صلح و صفا و همنوایی زندگی کنید. همه یعنی چه کسانی؟ آیا مقصود مردم عوام هستند و دانشمندان و اسلام شناسان را شامل نمی شود؟! اگر همه در کمال حسن نیت و با تمام سلم دنبال این باشند که یک بار را از دوش رهبری جهان اسلام بردارند و با تحمل و صبر معقول در کنار هم، به جای اینکه از غیر معتقدین به اسلام دعوت کنیم: "تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم" از خودمان شروع کنیم و اسلام را محور گفتگو قرار دهیم و برای تحققش همه با هم تلاش کنیم، کمتر معضلی خواهد ماند که از اسلام استنباط نشده باشد.
به نظر شما کامل بودن اسلام، حقیقتی است که باید با مطالعه و پژوهش بروز کند و همه کمال آن برای امروز ما روشن نیست؟
به نظر ما حقیقت همین است و برای آینده، ما باید عجله کنیم و از تمام ظرفیت خود استفاده کنیم تا راه حل های معضلات را کشف کنیم. البته همیشه باید این اعتقاد را در خود تقویت کنیم که اسلام هر سؤالی را می تواند پاسخ دهد و هیچ نقصی ندارد. خود شک داشتن باعث تضعیف و عدم کاوش به حد لازم خواهد شد.
اینکه امام صادق(ع) می فرماید خدای متعال قرآن را کتاب تمام انسان ها در تمام زمان ها قرار داده و این کتاب در هر زمانی جدید و برای هر قومی تا روز قیامت تازه و دلپذیر است، باید برای خود ما یک باور قطعی شود تا بتوانیم از قرآن استفاده کنیم.
قرآن کهنه شدنی نیست، هر زمانی حجت و برهان قطعی برای اثبات حقانیت خود و راهنمایی قطعی برای سعادت انسان دارد، ولی باید کار کرد. این مفاد بیانی از امام رضا(ع) است.
اینکه از امام باقر(ع) آمده قرآن جریان دائمی دارد و مانند منظومه شمسی ایستایی ندارد، معنایش این است که هر لحظه قدرت نورافشانی دارد، ولی ما تلاش نکرده ایم تا از این نور برای روشن کردن آینده خود استفاده کنیم.
باید دنبال این باشیم که بر اساس تعالیم قرآن برنامه های کاربردی و عملیاتی بنویسیم، نه کلی گویی هایی که در مقام عمل هیچ فایده ای ندارد؛ چنانکه امروز می بینیم سخن ما چیزی است و عمل ما چیز دیگر. سخنان کلی ما اسلامی، ولی روش های کاربردی ما غربی و شرقی. ریشه این مشکل اولا اعتقاد نداشتن حقیقی به کاربردی بودن تعالیم اسلام و ثانیا، کار نکردن جدی برای کشف تعالیم کاربردی و راهبردهای عملیاتی اسلام است.
شما ببینید که ما حتی در تعلیم و تربیت، در تبلیغات رسانه ای، در اقتصاد و... چقدر درهم و سرگردان عمل می کنیم. حتی مقالات و کتاب های علمی پژوهشی ما تابعی از افکار غربی است. این یعنی ما پیرو آینده نگری غرب هستیم و فقط تلاش می کنیم قرآن عقب نماند. آیا چیزی جلوتر از روش های عملی دنیای غرب ارائه کرده ایم؟
به نظر شما راه حل چیست؟ چگونه می شود اسلام را در آینده کشور وارد کرد و براساس اسلام، آینده را دید و زندگی عملیاتی را طراحی و اجرایی کرد؟
جمهوری اسلامی یک نماد اسلامیت عقلانی است که در سی و چند سال گذشته چه امام خمینی رحمت الله علیه و چه امام خامنه ای حفظه الله، راهبردهای کلان اسلام را بیان کرده اند، چرا اجرایی نمی شود؟ به نظر می رسد کسانی که وارد عرصه برنامه نویسی و برنامه ریزی عملیاتی و نیز اجرای برنامه می شوند، بعضی اعتقاد به کاربردی بودن اسلام ندارند و بعضی هم توان لازم را ندارند.
به نظر بنده خوب است یک استان و یا یک شهر مهم را به عنوان نمونه انتخاب کنیم و تعالیم رهبری را در آن به طور کامل اجرایی کنیم. مثلا راهبرد اقتصاد مقاومتی یک نگاه به آینده است، می شود در آن شهر یا منطقه نمونه اجرایی کنیم و ثمرات آن را ببینیم و یا طرحی شبیه این.
بالاخره باید کاری کرد که دلهره کسانی که نمی دانند تعالیم اسلام قابل اجرا شدن هست یا نه، بریزد و یقین کنند اسلام دین اجرایی شدن است و نه یک مکتب نظری.
بعضی می گویند اسلام با همین احکام و شرایعى که دارد نمىتواند انسان عصر حاضر و آینده را به سعادت برساند، گرچه اسلام متعرض تمامى شؤون انسان موجود در عصر نزول قرآن شده بود و مى توانست انسان و اجتماع بشرى آن عصر را به سعادت حقیقى و به تمام آرزوهاى زندگیش برساند، اما امروز زمان به کلى راه زندگى بشر را عوض کرده زندگى بشر امروز علمى و صنعتى شده و هیچ شباهتى به زندگى ساده چهارده قرن قبل او ندارد، آن روز زندگى به وسایل طبیعى و ابتدایى منحصر بود، ولى امروز بشر به تکامل مدنى و علمی رسیده، با این حال چگونه ممکن است قوانین و مقرراتى که آن روز براى تنظیم امور زندگى ساده بشر وضع شده، امور زندگى حیرت انگیز امروزش را تنظیم کند و چطور ممکن است آن قوانین، سنگینى وضع امروز را تحمل کند؟
پاسخ این پرسش مهم را براساس بیانی از علامه طباطبایی خدمت شما عرض می کنم.
جواب این توهم این است که اختلاف میان دو عصر از جهت صورت زندگى مربوط به کلیات شؤون زندگى نیست بلکه راجع به جزئیات و موارد است، به عبارت دیگر آنچه انسان در زندگیش بدان نیازمند است، غذایى است که سوخت بدنش را تامین کند و لباسى است که بپوشد، خانهاى است که در آن زندگی کند و لوازم منزل است که نیاز او را برآورد، و وسیله نقلیهاى است که او را و وسایل او را جابجا کند، و جامعهاى است که او در بین افراد آن جامعه زندگى کند، و روابطى جنسى است که نسل او را باقى بدارد، روابطى تجارى و یا صنعتى و عملى است که نواقص زندگیش را تکمیل نماید، این حوائج کلى او هیچوقت تغییر نمىکند، مگر انسان فطرتش تغییر کند. آیا انسان امروز و انسانهاى اول هیچ فرقى در این حوائج دارند؟
اختلافى که بین این دو جور زندگى هست در مصداق وسایل آن است، هم مصداق وسایلى که با آن حوائج مادى خود را بر طرف مىسازد، و هم مصداق حوائجى که او را وادار به ساختن وسایلش مىسازد. انسان اولى مثلا براى تغذیه، میوهها و گیاهان و گوشت شکار مىخورد، که با سادهترین ابزار تهیه می کرد، امروز نیز همان را مىخورد، اما با هزاران رنگ و سلیقه، امروز هم در تشخیص آثار و خواص خوردنیها و نوشیدنیها استاد و صاحب تجربه شده، و هم در ساختن غذاهاى رنگارنگ و با طعمهاى گوناگون. این اختلاف فاحش باعث نمىشود که انسان امروز با انسان دیروز دو نوع انسان شوند، چون غذاهاى دیروز و امروز در این اثر یکسانند که هر دو غذا هستند و انسان از آن تغذیه مىکرده و می کند. همانطور که اختلاف شکل زندگى در دیروز و امروز لطمهاى به اتحاد کلیات دو دوره نمىزند و تحول شکل زندگى در هر عصر ربطى به اصل آن کلیات ندارد، همچنین قوانین کلیهاى که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضاى سعادت او هم وضع شده، در هیچ عصرى مختلف و دستخوش تحول نمىشود و صرف پیدایش ماشین به جاى الاغ و یا وسیلهاى دیگر به جاى وسایل قدیمى، باعث تحول آن قوانین کلی نمىگردد. البته این تا زمانى است که در شکل و روش زندگى مطابقت با اصل فطرت محفوظ باشد، دچار دگرگونى و انحراف نشده باشد و اما با مخالفت فطرت البته سنت اسلام موافق هیچ روشى نیست، نه روش قدیم و نه جدید. اسلام عضر حضرت لوط با هم جنس بازی مخالف بود، امروز هم چنین است، اسلام عصر حضرت موسی(ع) و پیامبر خاتم با اقتصاد ربوی مخالف بوده اند، امروز هم چنین است. اموری که با فطرت الهی مخالفند، اسلام نمی تواند آنها را تحمل کند، ولی هر چه با فطرت مطابق باشد و با ساخت وجودی انسان -چه از نظر روحی وچه جسمی- هماهنگ باشد، برنامه اسلام پاسخگوست و به بهترین وجه هدایتگر است.
اما احکام جزئی که مربوط به حوادث جاریه است و روز بروز رخ مىدهد و طبعا خیلى زود هم تغییر مىیابد، از قبیل احکام مالى، انتظامى و نظامى مربوط به دفاع و نیز احکام راجع به طریق آسانتر کردن ارتباطات و اداره شهر و امثال اینها، احکامى است که زمان آن به دست والى و متصدى امر حکومت است. نسبت حاکم و والى به قلمرو ولایتش نظیر نسبتى است که هر مردى به خانه خود دارد، او مىتواند در قلمرو حکومت ولایتش همان تصمیمى را بگیرد که صاحب خانه در باره خانهاش مىگیرد، همان تصرفى را بکند که او در خانه خود مىکند، پس والى حق دارد در باره امورى از شؤون جامعه تصمیم بگیرد، چه شؤون داخل جامعه و چه شؤون خارج آن، چه در باره جنگ باشد و چه در باره صلح، چه مربوط به امور مالى باشد و چه غیر مالى، البته همه اینها در صورتى است که این تصمیم گیری ها به صلاح حال جامعه باشد و با اهل مملکت یعنى مسلمانان داخل و ساکن در قلمرو حکومت مشورت کند، چنان که خداى تعالى به پیامبر فرمود: "وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ".
امور جزئى با دگرگون شدن مصالح و اسباب دگرگون مىشود و اینگونه امور، غیر احکام الهی است که کتاب و سنت مشتمل بر آن است چون احکام الهى دائمى و به مقتضاى فطرت بشر است و نسخ و تحول راهى به آن ندارد، چنان که حوادث جزیی راهى به نسخ بشریت ندارد و انسان را از انسان بودن نمی اندازد.
به هر حال این بحث ها باید در کرسی های آزاد اندیشی بحث شود و مخالف در مقابل حضور داشته باشد و به طور مستقیم هم از رسانه های جهانی پخش شود تا دنیا با حقیقت اسلام و طرح اسلام برای آینده جهان آشنا شود. متاسفانه راهبردهای رهبری در مورد کرسی های آزاد اندیشی اجرایی نشد و ترس بی جای بعضی، دنیا را از نتایج این تفکر محروم کرده است.
به هر حال امیدواریم فضای مناسب بحث در جهان به وجود آید و مردم دنیا در مقابل دعوت رسای اسلام قرار گیرند و صدای "یا ایها الناس" خالق خود را بشنوند و آینده در قلمرو اسلام قرار گیرد و کارآیی اسلام عینیت یابد.
پی نوشت: پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منبع:شبستان