30 مهر 1401 27 (ربیع الاول 1444 - 37 : 00
کد خبر : ۴۶۲۱۴
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۰:۲۹
حکایتی تأمل برانگیز؛
هفتاد سال ما به او روزى مى دادیم ، یک روز، رزقش را به تو حواله نمودیم ، او را رد کردى.
عقیق: حضرت ابراهیم (علیه السلام ) هرگز تنها و بدون مهمان غذا نمى خورد، گاهى که مهمان نداشت سر راه مى ایستاد، هر مسافرى که عبور مى کرد او را دعوت به خوردن غذا مى نمود.
روزى، شخص کافرى از آنجا مى گذشت حضرت ابراهیم از او دعوت کرد که به خانه اش برود و با او هم غذا شود، وقتى کافر سر سفره نشست ، حضرت ابراهیم (علیه السلام ) ((بسم الله الرحمن الرحیم )) گفت از آن مرد نیز در خواست کرد که این عبارت را تکرار کند مرد گفت: من خدایى را نمى شناسم تا نام او را ببرم حضرت ابراهیم (علیه السلام ) ناراحت شد و فرمود: پس برخیز و برو مهمان بلند شد و از خانه بیرون رفت ، در این موقع وحى الهى نازل شد که : اى ابراهیم ، چرا مهمان را رد کردى؟

هفتاد سال ما به او روزى مى دادیم ، یک روز، رزقش را به تو حواله نمودیم، او را رد کردى؟
حضرت ابراهیم پشیمان شد بنابر این با سرعت از خانه خارج گشت و خود را به مهمان رسانید و از او درخواست کرد که باز گردد مرد کافر گقت : ((تانگوئى چرا دنبالم آمده اى بر نمى گردم )) حضرت ابراهیم (علیه السلام ) جریان راتعریف کرد، کافر خجالت کشید گفت : خاک بر سر من که از چنین خداوند بخشنده مهربانى روى گردان بودم))
آنگاه مرد به خداوند یگانه ایمان آورد و جزو نیکوکاران شد.
 

پی نوشت:
توحید نبوت شهید آیه الله دستغیب : ص 100
منبع:روضه
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: