نکته جالب این بدرقه ها، تمایلات قلبی متفاوت با هم، میان مسافرِ راه و بدرقه کنندگان بود. کم بودند مسافرانی که آرزو نمی کردند، این آخرین باری باشد که روی شهر و دیار را ببینند.
عقیق:تصویری که پیش رو
دارید، نمایی است از بدرقه پاسداری که عازم به مناطق جنگی است، توسط
خانواده اش. نکته جالب این بدرقه ها، تمایلات قلبی متفاوت با هم، میان
مسافرِ راه و بدرقه کنندگان بود. کم بودند مسافرانی که در سر سودای شهادت
نداشتند و آرزو نمی کردند، این آخرین باری باشد که روی شهر و دیار را
ببینند. در همان لحظه، خانواده و عزیزان، قرآن بر سر او می گرفتند و آب و
قند پشت سرش می ریختند، که به سلامت برود و بازگردد و از بلا و آسیب در
امان باشد. رزمنده، عاشقانه خواستار «بلا»[شهادت] بود و پدر و مادر و فرزند
و همسر، تمنای بازگشت او را داشتند. سال های دهه شصت، شاهد تکرار میلیونی
این خواست ها در بدرقه هایی این چنین بود. بدرقه هایی که دیگر تکرار
نخواهند شد.
دیگه بر نمی گرده