02 ارديبهشت 1401 21 رمضان 1443 - 58 : 14
کد خبر : ۴۵۵۱۷
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۳۹۳ - ۰۶:۳۳
عقیق:دکتر فرزاد جهان‌بین
در مطلب پیش رو مواضع حضرت علی(ع)در خصوص حفظ وحدت جامعه وتلاش ایشان برای همراهی با خلفا به منظورعدم بروز اختلاف ومحافظت بر اصل اسلام پرداخته شده است که آن را به نقل از فارس تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنیم.
***
امام علی(ع) نخستین گرونده به پیامبر اسلام و اولین تصدیق‌کننده ایشان بود (نهج البلاغه، خطبه 71).همیشه همراه پیامبر و مصاحب ایشان بود. (نهج البلاغه، خطبه 192) در راه حق، لحظه‌ای دچار شک و تردید نشد. (نهج البلاغه، حکمت 184).به راههای آسمان عالم‌تر از راههای زمین بود(نهج البلاغه،خطبه 189) و علم در سینه اش موج می‌زد (نهج البلاغه، حکمت 147).در جایی که قهرمانان، پایشان می‌لرزید و مجبور به عقب نشینی می‌شدند در کنار پیغمبر اسلام بود و جانش را سپر بلایشان می‌کرد. (نهج البلاغه، خطبه 197) این علی (ع) با اوصافی چنین بعد از رحلت رسول خدا و در ارتباط با وقایع پیش آمده در سقیفه چه کرد؟ سوالی که پاسخ بدان می‌تواند راهگشای امروز عمل مسلمین باشد. در پاسخ به این سوال به نکاتی چند اشاره می‌شود.

پرهیز از ایجاد تزلزل در دستگاه حاکمه دوران خود
 علی (ع) خلافت را حق خود می‌دانستند. حدود چند ماهی بعد از سقیفه نیز تلاش کردند تا شاید بتوانند حق از دست رفته را برگردانند اما از آنجا که دیدند دیگر مردم بیعت کرده‌اند و کار، تمام شده است، هیچ‌گاه ضررو خطری را برای دستگاه حاکمه ایجاد نکردند و فرمودند:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَیرِی وَ وَاللَّهِ لَأُسَلِّمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَلَمْ یکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّهً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَفَضْلِهِ وَزُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ.( نهج البلاغه، خطبه74)
می‌‏دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا به آنچه انجام داده‌‏اید گردن می‏نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به‌راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می‏کنید، پرهیز می‏‌کنم.
ایشان در این جمله بیان می‌دارند تا زمانی که امور مسلمین با سلامت در جریان است و کسی جز او مورد ستم قرار نمی‌گیرد، دست روی دست خواهند گذاشت و تسلیم خواهند بود.

از کناره گیری تا همراهی با دستگاه حکومت
علی(ع) در ادامه این کنار کشیدن و به غارت رفتن میراثش آنگاه که دیدند جریان «رده» زمینه‌ای برای ضربه به اسلام، فراهم کرده است، وارد میدان شدند و به صورت فعال ایفاء نقش کردند و به همراهی با دستگاه حکومت پرداختند.در این باره می‌فرمایند:
از مداخله در کار دست نگاه داشتم تا آنکه مشاهده کردم گروهى از اسلام باز گشته و مردم را به نابود کردن دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله دعوت مى‏کنند، ترسیدم اگر به یارى اسلام و اهلش برنخیزم ،رخنه‏اى در دین ببینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من بزرگتر از فوت شدن حکومت بر شماست، حکومتى که متاع دوران کوتاه زندگى است و همچون سراب از بین مى‏رود، یا همچون ابر از هم مى‏پاشد. بنا بر این در میان آن فتنه‏ها قیام کردم تا باطل از بین رفت و نابود شد و دین به استوارى و استحکام رسید. (نهج البلاغه، نامه 62)

مشورت دادن به خلفا
علی(ع) در تمام مدت بیست و پنج ساله دوری از خلافت ظاهری، در حد امکان و در صورت نیاز به خلفا کمک کردند.خود ایشان جایگاه خود را در تمام این مدت، «وزارت» (یاوری ومعاونت)توصیف کرده و می‌فرمایند:
ًرهایم کنید و غیرمرا بخواهید، زیرا ما با حادثه‏‌اى روبه‌رو هستیم که آن را چهره‏‌ها و رنگهاست، حادثه‏ اى که دل‌ها بر آن استوار و عقل‌ها بر آن پایدار نمى ‏ماند. آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته و راه مستقیم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم براساس آنچه خود مى‏دانم با شما رفتار مى‏کنم و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنش کننده‏اى توجه نمى‏کنم. اگر رهایم کنید مانند یکى از شما خواهم بود و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى کسى باشم که حکومت خود را به او مى‏سپارید. و من براى شما به وزارت (مساعدت ویاری) بنشینم بهتر از قیام به امارت (فرمانروائی) است. (نهج البلاغه، خطبه 92)

علی هیچ‌گاه با حکومت قهر نکرد
امام علی(ع) بعد از درگذشت خلیفه دوم، آنگاه که به عنوان یکی از اعضاء شورای شش نفره دعوت شد علی رغم اینکه ابدا با هیچ‌کدام از آنها هم ردیف نبود اما بدون آنکه قهر کند وارد شد.هر چند به خاطر آنکه تاکید کرد من به کتاب خدا و سنت پیامبر و اجتهاد خودم عمل می‌کنم و حاضر نشد یک لحظه، دروغی برای به دست آوردن قدرت بگوید، از دست‌یابی به حکومت کنار گذاشته شد. علی(ع) شیفته قدرت نبود و او چنان‌که معاویه بارها به قصد تخریب وجهه ایشان بیان می‌کرد هیچ‌گاه بر خلافت که یک مقام ظاهری است حسد نورزید که اگر این بود آنگاه که ابوسفیان بعد از سقیفه، پیشنهاد همکاری داد و گفت: دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند، اگربخواهی، مدینه را برایت پُر از مردان جنگی و اسب خواهم کرد آن را نپذیرفت و به او فرمود: «نیازی به نصیحت تو ندارم» و یا در همین شورای شش نفره چنان گفت که ذکر آن رفت. علی (ع) در نامه‌ای در پاسخ به ادعاهای معاویه در این خصوص فرمودند:
«هنگامى که مردم ،ابوبکر را به سرپرستى خویش مى‌گرفتند، پدرت نزد من آمد و گفت: پس از محمد (ص) تو سزاوارترین کس به این کار هستى و من در این زمینه رهبرى مقاومت در برابر هر کس را که به مخالفت با تو پردازد بر عهده گیرم. دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم و من چنان نکردم. تو خود دانى که پدرت چنین گفت و چنین مى‌خواست و این من بودم که امتناع کردم، زیرا مردم به روزگار کفر نزدیک بودند و من از ایجاد تفرقه بین مسلمانان بیم داشتم. پس پدرت بیش از تو به حق من آگاه بود و اگر تو نیز همان‌قدر که پدرت حقم را مى‌شناخت، حق مرا بشناسى راه درست را یافته‌اى و اگر چنین نکنى خداوند (مرا) از تو بى‌نیازى دهد. (وقعه الصفین، صص 123-125)

پرهیز از تفرقه و پرداختن به دشمن اصلی
حضرت علی(ع) هرگاه در مواجهه با سوال در خصوص وقایع بعد از رحلت پیامبر مکرم اسلام قرار می‌گرفت به بسط و شرح آن نمی‌پرداخت و فقط گذرا به بیان استدلال خویش اکتفا می‌کرد. به عنوان نمونه، آنگاه که حضرت بر بالای منبر سخن می‌گفتند یکی از مردان بنی اسد از ایشان پرسید: چرا مردم، شما را از خلافت باز داشتند، در حالی که شما بدان سزاوارتر بودید؟ امام با بیان این نکته که پرسش مذکور نسنجیده است فرمود: « اى برادر بنى اسدى تو مردى پریشان و مضطربى که نابجا پرسش مى ‏کنى، لیکن تو را حق خویشاوندى است و حقّى که در پرسیدن دارى و بى‌‏گمان طالب دانستنى. پس بدان که: آن ظلم و خود کامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالى که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصار طلبى چیز دیگرى نبود که: گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند. آنگاه حضرت فرمودند: داور خداست و بازگشت همه ما به روز قیامت است (نهج البلاغه، خطبه 162)علی (ع) در پاسخ به نامه معاویه که در آن بیان کرده بود شیخین افضل از علی (ع) بوده‌اند بدون آنکه وارد این بحث شود با بیانی عتاب‌آلود به معاویه می‌فرمایند:
«پنداشتى که برترین انسان‏ها در اسلام فلان کس و فلان شخص است  چیزى را یاد آورده‏اى که اگر اثبات شود هیچ ارتباطى به تو ندارد و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط نمى ‏شود، تو را با انسانهاى برتر و غیربرتر، سیاستمدار و غیرسیاستمدار چه کار است، اسیران آزاد شده  و فرزندانشان را چه رسد به تشخیص امتیازات میان مهاجران نخستین و ترتیب درجات و شناسایى منزلت و مقام آنان .توخود را در چیزى قرار مى ‏دهى که از آن بیگانه‏ اى… (نهج البلاغه، نامه 28)
چنان‌که گفته شد علی(ع) علی رغم تاکید بر احقیت و اولویت خود در حکومت و نقد آنچه صورت گرفته بود اما هیچگاه مسائل پیش آمده بعد از پیامبر اسلام را مایه تفرق نساختند. علی(ع) در عین بیان استدلال و بحث عالمانه تا آنجا که به تفرقه و اختلاف نینجامد، داوری در مورد گذشته را به خدای تعالی و روز جزا واگذاشتند و هیچگاه زبان به طعن و سب و لعن نگشودند و بلکه فراتر از آن همواره در حد امکان مساعدت کردند و از آنچه شایسته بود تمجید کردند و آنچه را که ناشایست بود تذکر دادند و به تعبیر خویش، در مقام وزارت، نقشی فعال ایفا کردند. ایشان همواره تاکید داشتند که باید اکنون را دید و بر دشمنان حقیقی اسلام توجه داشت و از اینرو در پاسخ به پرسش مرد اسدی که در باره سقیفه پرسیده بود فرمودند: «بیا و داستان پسر ابو سفیان را به یاد آور…»

منبع:کیهان
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: